(Minghui.org) درود استاد محترم و هم‌تمرین‌کنندگان:

فا را در سال 2009 کسب کردم و از آن زمان تاکنون مشغول کار در زمینه تبلیغات برای شن یون بوده‌ام. تابستان گذشته، از من خواسته شد که با استفاده از اینترنت تیمی را برای انجام تبلیغات شن یون هماهنگ کنم.

زمانی که برای اولین بار از من خواسته شد، تمایلی به پذیرش این وظیفه نداشتم. قبلاً تجربه‌های بسیار زیادی در زمینه تبلیغات برای شن یون در روزنامه و نیز تبلیغات در فضای خارجی داشتم و شبکه ارتباطی‌ام را تشیکل داده و تخصص زیادی کسب کرده بودم. برای پذیرش کار جدید نه تنها مجبور بودم که تمرین‌کنندگان دیگری را آموزش دهم که جایگزین من شوند، بلکه همچنین مجبور بودم از ابتدا یادبگیرم که چطور این کار را از طریق اینترنت انجام دهم. درمانده شدم چراکه هیچ کسی نبود که به من آموزش بدهد.

گله وشکایت هیچ ارزشی ندارد

من همیشه از کار با مردم لذت برده‌ام. با مردم به‌خوبی گفتگو می‌کنم و از سخنرانی برای عموم لذت می‌برم. اما اینکه مجبور باشم در خانه بمانم و با دستگاهی کار کنم، ناراحتم می‌کرد. صحبت کردن با مردم در مورد شن یون یکی از نقاط قوت من بود. می‌توانستم از طریق گفتگو، تماس چشمی و زبان بدن، چیزهای بسیار زیادی از افراد یادبگیرم. زمانی که مجبور بودم با یک دستگاه کار کنم، آشفته می‌شدم.

همچنین، با توجه به شرایط جدید، در خانه گیر افتاده بودم و مجبور بودم تمام طول روز به صفحه کامپیوتر نگاه کنم. مجبور بودم مقدار زیادی داده را رمزگشایی کنم تا نیازها و خواسته‌های مخاطبان مورد نظر را درک کنم. سوالاتی مانند اینکه چرا روش الف ایده بهتری از روش ب است؟ چرا روش ج ارزان‌تر است؟ چه تبلیغاتی باید ارسال کنم و چه زمانی باید آن را ارسال کنم تا حداکثر افراد را جذب کند؟ گیج و آشفته شدم و شروع به شکایت کردم: «آیا نباید سرپرستان به کارکنان خود بر اساس استعدادهای‌شان کار واگذار کنند؟ به سختی می‌توانستم از مهارت‌ها و استعدادهایم استفاده کنم.»

همانطور که با ناراحتی در حال گله و شکایت بودم، متوجه شدم که این کار اشتباهی است. از این گذشته من یک تزکیه‌کننده هستم.

استاد بیان کردند:

«فرستادن افکار درست مسلماً برای پاک‌‏سازی شیطانی انجام می‌‏شود که سد راه ما برای نجات مردم می‌‏شود، و مقدار کمی از شیطان در واقع باقی است. پاکسازی شیطان البته خوب است. آیا امکانش هست که وقتی آن همه افراد در حال فرستادن افکار درست بودند هیچ تأثیری نداشته باشد؟ تأثیر داشته است. اما، لازم است ببینیم که برخی افراد به هنگام فرستادن افکار درست چه بیرون می‌‏فرستادند. آنها آنجا می‌‏نشستند، با دستی عمود، اما افکارشان درست نبود، "چطور است که امسال این رویکرد را پیش گرفته‌‏ایم؟ من پارسال فروش بلیت‌‏ها را عالی انجام دادم. چرا وقتی که می‌‏توانم بیرون در حال فروش بلیت باشم مجبورم می‌‏کنند که اینجا افکار درست بفرستم؟ چرا باید جریان فرهنگی اصلی جامعه را هدف قرار دهیم؟ این بلیت‌‏ها خیلی گران‌‏اند—کی می‌‏خواهد آنها را بخرد"؟! (خنده) در حالی که الان شنیدن این خنده‌‏دار به‌‏نظر می‌‏رسد، اما در واقع یک پدیدۀ بی‌‏نهایت شایع بود. آیا متوجه‌‏اید که با تمام آن [چیزها] که بیرون فرستاده می‌‏شدند، در همه جای دنیا آن به شکل یک مادۀ چسبناک و چسب‌‏مانند درآمد، و صرفاً یک تعداد خیلی کم از موجودات شیطانی کفایت کرد که بتوانند با شما مداخله کنند. آن چیزی نبود که بتوانید پاکش کنید، و مستقیماً سد راه فروشبلیت مریدان دافایمان شد و سد راه مریدان دافایی شد که افکار درست حقیقی بیرون می‌‏فرستادند. آن چیزی نبود که بشود پاک‌‏سازی کرد.» («مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند - آموزش فای ارائه شده در کنفرانسفای منطقه‌‏ی شهری واشنگتن دی‌‏سی»)

درک کردم که با افکار اشتباهم در حال بیرون فرستادن مواد چسبناکی هستم. ازآنجاکه میدان بُعدی‌ام پاک نبود، آن فروش بلیط‌ها را تحت تأثیر قرار داد. می‌بایست گله و شکایتم را متوقف و فقط بدون قید و شرط همکاری می‌کردم.

تعریف مخاطب هدف

برای درک بهتر مخاطبان هدفمان، من و‌ چند تمرین‌کننده به برخی از محله‌های پرجمعیت رفتیم تا از سبک‌های زندگی و نحوه دریافت اطلاعات آنها آگاه شویم. متوجه شدم که افراد بسیار زیادی از اینترنت و رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند. بازخورد مخاطبان بسیار قدرتمند بود، چرا که بیانگر این بود که بیش از نیمی از کسانی که تبلیغات را دوست داشتند، آنچه را دیدند دوست داشتند. فکر کردم که اگر بتوانیم مخاطبان هدف را شناسایی کنیم، هزینه ما کمتر از استفاده از رسانه‌های معمولی است.

تبلیغات وب‌سایت ممکن است بسیار مؤثر باشد، اما محیط اینترنت فیلتر نشده است. چگونه می‌توانیم در این مکان کثیف کار کنیم؟ اگرچه من در ارتقاء وب کمی تجربه داشتم، این کار را به صورت سیستماتیک انجام نداده بودم. به خودم گفتم که باید از این وضعیت بهترین نتیجه را بگیرم. باید دلیلی وجود داشته باشد که چرا من اینجا قرار گرفته‌ام. به نظم و ترتیبات استاد اعتماد کردم. اگر قرار بود همه چیزآرام و بدون دردسر جلو رود، نمی‌توانستم نقاط ضعف خود را پیدا کنم.

تیم ما بر اساس تحقیقات به‌عمل آمده از بازار، شروع به یافتن راه‌های مختلف برای رسیدن به اهداف‌مان کرد. ما برای آزمایش با تبلیغات کمی شروع کردیم. هر روز که چشم‌هایم را باز می‌کردم تمام چیزی که می‌توانستم در مورد آن فکر کنم داده‌ها و نحوه تنظیم راهکار‌هایم بود.

دو یا سه هفته قبل از کریسمس، متوجه شدم که آگهی‌هایی که در سایتی برای یک گروه با سن بالای 55 سال ارسال کردم، بازدید زیادی دریافت کرد، اما خرید بلیط انجام نشد. نیمی از مخاطبان شن یون بالای 55 سال سن داشتند. مورد هدف قرار دادن این گروه سنی ساده‌ترین و پربازده‌ترین بود. فکر کردم: «وقت زیادی برای کسب اطلاعات درباره این گروه صرف کرده‌ام، چرا نتایج چندانی نشان نمی‌دهد؟ علاوه بر این ما پول زیادی صرف کردیم و در عین حال هیچ بلیطی فروخته نشد.» از خودم پرسیدم آیا من وابستگی‌ای‌ داشتم که مانع مردم از خرید بلیط شد.

پاکسازی ذهن فرد

از من خواسته شد که در غرفه فروش بلیط شن یون در نزدیکی‌ام به مردی کمک کنم و ازآنجاکه هیچ پیشرفتی در پروژه تبلیغ وب نداشتم موافقت کردم.

قبل از اینکه برای فروش بلیط‌ها بیرون بروم، همیشه ذهنم را خالی می‌کردم. این برایم تبدیل به عادت شده بود. در مسیر رفتن به سمت آن غرفه بلیط، خودم را آرام کردم.

ناگهان فکری به ذهنم خطور کرد: «من در طلب چیزی هستم. من به دنبال این بودم که آن گروه بالای 55 سال بلیط‌ها را خریداری کنند. اما این درباره نجات مردم است. آیا در طلب آن بودن درست است؟» این مرا آگاه کرد که من نیز قبل از کار کردن به‌صورت آنلاین باید ذهنم را خالی کنم. فقط زمانی که این کار را بدون تصورات بشری انجام می‌دهم توانایی الهی اعطا شده توسط استاد می‌تواند به سطح بیاید.

زمانی که عمیق‌تر به درون نگاه کردم، متوجه شدم که امیدوار بودم آن گروه بلیط‌ها را بخرند چراکه فکر می‌کردم آنها همگی مرتبط با من هستند. با این حال این استاد بودند که تصمیم می‌گرفتند که چه کسی باید بیاید. همچنین ازآنجاکه بلیط‌ها به فروش نمی‌رفتند، می‌ترسیدم که اعتبارم را ازدست دهم. بعد از یافتن وابستگی‌های بسیار زیاد، افکار درست فرستادم که ذهنم را پاک کنم.

در غرفه فروش بلیط مرد مسنی می‌خواست که بلیط بخرد چراکه آگهی‌ها را به‌صورت آنلاین مشاهده کرده بود، اما نمی‌دانست که چطور بلیط‌ها را به‌صورت آنلاین خریداری کند. این باعث شد متوجه شوم که سالمندان نیاز به راهنمایی ساده و روشن برای نحوه خرید بلیط دارند. دکمه بلیط باید برجسته و از بقیه محتوا جدا شود. همچنین، سالمندان ترجیح می دهند بلیط‌ها را از طریق تلفن خریداری کنند، بنابراین ما باید شماره تلفن‌های مستقیم را در کنار تبلیغات قرار دهیم.

در عرض دو ساعت گروه‌های مختلفی از افرادی که بالای 55 سال داشتند به غرفه آمدند و این اتفاق به من نشان داد که در دستیابی به آنها به‌صورت آنلاین چطور بهتر عمل کنم. در خانه، روش ارسال تبلیغات را اصلاح کردم و بلیط‌های فروخته شده در عرض چند روز دوبرابر شد.

به‌منظور تبلیغ شن یون، ما نیاز داریم که مهارت‌هایی را در دنیای بشری بیاموزیم، اما نباید توسط آنها محدود شویم. مهم‌ترین مسئله این است که باید خودمان را پاک کنیم. متوجه شده‌ام که وقتی ذهنم را خالی می‌کردم ایده‌های خوب زیادی به ذهنم خطور می‌کرد.

همکاری

گروه تبلیغ شن یون آخر هفته‌ها یا عصر‌ها مطالعه فا و تبادل تجربه‌های خودش را دارد، چراکه همه افراد بجز من شغل تمام وقت دارند. ما باید هفته‌ای دو بار دیداری تازه کنیم تا فا را مطالعه و تبادل تجربه کنیم و ایده‌های‌ جدید را به اشتراک بگذاریم تا بتوانیم از یکدیگر یاد بگیریم.

در ابتدا زمانی که سرم شلوغ نبود می‌توانستم به‌صورت تمام وقت آنلاین باشم. اما در ماه دسامبر، افراد گاه به گاه در مطالعه فای آنلاین شرکت می‌کردند. اعتقاد داشتم که مهم نیست که چه شیوه‌هایی را استفاده می‌کنیم، خواندن معمولی یا از طریق وب، مهم این است که راه‌های ارتباطی را باز نگه داریم. به‌عنوان هماهنگ‌کننده، این مسئولیت را داشتم که مطمئن شوم باهمدیگر در ارتباط باقی می‌مانیم.

هرزمان افرادی در جلسه غایب بودند، می‌بایست آنها را در جریان موضوعات جلسه قرار می‌دادم. هرچه افراد بیشتری غایب بودند، زمان بیشتری نیاز داشتم تا با آنها گفتگو کنم. از این موضوع راضی نبودم چراکه من نیز سرم شلوغ بود. اگر انتخابی می‌داشتم بیشتر ترجیح می‌دادم کار خودم را انجام دهم. اما می‌دانستم که می‌بایست دلیلی وجود داشته باشد که در این موقعیت قرار گرفته‌ام. فهمیدم که خیلی وابسته به خودم هستم. اگر افراد به کاری که انجام می‌دادم انتقاد می‌کردند، آن را به‌راحتی نمی‌پذیرفتم. هماهنگ کردن یک گروه مرا مجبور می‌کرد که وابستگی به خودخواهی‌ام را رها کنم. اما این‌ها همگی به مطالعه فای جدی و مستمر وابسته بود. زمانی که اختلافات بروز می‌کرد، آن واقعاً وابستگی‌های بنیادینی را که در خود نگه داشته بودم را تحت تأثیر قرار می‌داد.

چالش‌ها برای یک هماهنگ‌کننده

یک روز تمرین‌کننده‌ای که به ندرت در مطالعه فا شرکت می‌کند از من پرسید که آیا می‌توانم بخشی از مسئولیت‌هایش را به عهده بگیرم چراکه او نیز خیلی سرش شلوغ بود. ازآنجاکه در آن کارها تجربه کسب کرده بودم، موافقت کردم. بعد از مدتی، دوباره از من درخواستی داشت. ازآنجاکه او در نوشتن به زبان انگلیسی راحت نبود، از من پرسید که آیا می‌توانم مسئولیت آن را نیز به عهده بگیرم. ازآنجاکه مدت زیادی از آمدنش به کانادا نگذشته بود، قابل درک بود که زبان انگلیسی‌اش خیلی خوب نباشد. ازآنجاکه باید طبقه بالای جامعه را مورد هدف قراردهیم، نیازداشتیم از لحاظ مهارت‌های زبان انگلیسی سطح بالا باشیم، بنابراین مسئولیت آن را به عهده گرفتم. سایت را شناسایی کردم، متنی را نوشتم و با دستورالعمل‌های کامل به او ایمیل کردم و از او خواستم که از ویدئوی خاصی برای همراهی با آن محتوا استفاده کند و آن را در سریع‌ترین زمان ممکن ارسال کند.

دو روز بعد با من تماس گرفت چراکه نتوانسته بود آن ویدئو را پیدا کند و از من خواست که آیا می‌توانم آن را برایش ارسال کنم. واقعاً ناراحت شدم. فایل‌های ویدئوها در آرشیو ویدئو نگهداری می‌شد و همه می‌دانستند که چطور به آنها دسترسی پیدا کنند چراکه اغلب در جلسات به آنها اشاره می‌کردیم. چطور ممکن است که او هنوز از آن بی‌اطلاع باشد؟ من هرکاری را برایش انجام داده بودم و اگر می‌بایست ایمیلی با دستورالعمل چگونگی دسترسی به آن ویدئو را برایش بنویسم، بهتر بود که خودم آن کار را انجام می‌دادم. حجم کاری‌ام دوبرابر می‌شد. ما نمی‌توانستیم وقت را تلف کنیم. چطور امکان داشت که کارها اینقدر به درازا کشیده شود؟ اما او واقعاً سرش شلوغ بود چراکه معمولاً شب‌ها بین ساعت 10 و 11 با من تماس می‌گرفت. ناراحت بودم اما فکر کردم به دلیل اینکه زمان بیشتری دارم، سعی می‌کنم که با او همکاری کنم. به او گفتم که من همه کارها را انجام می‌دهم. او فقط می‌بایست که بعد از اینکه تبلیغات قرار داده ‌شد، به نتایج نظارت می‌کرد.

چند روز بعد، تعدادی از تبلیغات نتایج مثبتی کسب نکرده بود و متوجه شدم که دو روز است که شخصی نظرات منفی‌ گذاشته است و هیچ کسی آنها را حذف نکرده بود. ما تبلیغات زیادی به‌صورت آنلاین ارسال می‌کنیم. هرچه نظرات منفی به مدت طولانی‌تر آنجا باقی بمانند، ضرر بیشتری را متحمل خواهیم شد. عصبانی شدم. من همه کارها را انجام داده بودم و او نتوانست حتی به نتایج نظارت داشته باشد.

نتوانستم با او تماس بگیرم بنابراین تصمیم گرفتم که مسئولیت بخشش را کاملاً به عهده بگیرم چراکه او مسئول به‌نظر نمی‌رسید. چند ساعت طول کشید تا همه نظرات را مرور کنم. متوجه شدم که بررسی نظرات نیز مستلزم صرف زمان و تلاش زیادی است.

سپس با من تماس گرفت و به من گفت که مجبور بوده به مسافرت کاری ضروری برود. او برای ده‌ها ساعت در جاده بود و دسترسی به اینترنت و فرصتی نداشته که به من اطلاع بدهد. با او درباره نظرات منفی صحبت کردم. او واقعاً عذرخواهی کرد و به من گفت که اخیراً خیلی سرش شلوغ بوده است.

این ماجرا باعث شد متوجه شوم که انجام آن کار برای این تمرین‌کننده آسان نبوده است. اگرچه او دارای مهارت‌های فنی بود، زمانی نداشت و از مهارت‌های زبانی کافی برای این کار برخوردار نبود. ممکن است ساده به نظر برسد اما تا زمانی که خودت واقعاً آن کار را انجام ندهی، نمی‌دانی که انجام آن چقدر سخت است. من مسئولیت‌ها را به عهده گرفتم و فقط از او خواستم که نتایج را بررسی کند.

مداخله ناچیز می‌شود

متوجه شدم که مؤثرترین پست‌ها امکان جذب نظرات منفی زیادی را دارند. برای مدت زمانی طولانی نگران نظرات منفی بودم.

استاد بیان کردند:

«هر چه درک کنید که چالش‌ها بزرگ‌تر هستند، امور برای انجام دادن سخت‌تر خواهند بود، چراکه "ظاهر از ذهن نشأت می‌گیرد." و بنابراین آن کار به‌طور فزاینده‌ای شاق و سنگین خواهد شد. وقتی می‌گویم "ظاهر از ذهن نشأت می‌گیرد،" توسط آن، هم‌چنین منظورم این است که سختی از زیاده‌نمایی کردن شما در اهمیت خود موضوع و خودتان را دست‌کم گرفتن نشأت می‌گیرد. هیچ یک از این چیزها را موضوع مهمی درنظر نگیرید، چراکه درخصوص چیزی به مهمی نجات موجودات ذی‌شعور باید فقط آن‌چه را که قرار است، انجام دهید، به آن به شیوه‌ای متین و آرام بپردازید. وقتی با چیزهایی مواجه می‌شوید که خوب به‌نظر نمی‌رسند یا چیزی نیستند که انتظار آن را داشتید، آن را به دل نگیرید و تحت تأثیر قرار نگیرید، و فقط با وقار و اطمینان آن‌چه را که قرار است، انجام دهید. اگر اجازه ندهید که مزاحمت شیطان شما را نوسان دهد، عوامل بد از شما بروز نخواهد کرد، شیطان ناچیز خواهد شد، شما بلند و رفیع و عظیم خواهید شد، و افکار درست شما فراوان خواهد بود. واقعاً این‌طور است.» (آموزش فای ارائه شده در جلسه‌ی اپک تایمز)
پس چرا باید بترسم؟ آیا آن در طلب چیزی بودن نیست؟ آیا من در جستجوی مشکل نیستم؟ استاد بیان کردند: «ظاهر از نشأت می‌گیرد.» («آموزش فای ارائه شده در جلسه‌ی اپک تایمز»)

من در حال انجام کار درستی هستم. بنابراین در حال حاضر تبلیغات را با ذهنی آرام ارسال می‌کنم و فقط هرگونه نظرات منفی را حذف می‌کنم.

گاهی اوقات که ما خیلی سرمان شلوغ بود و نمی‌توانستیم نظرات منفی را حذف کنیم، برخی از مخاطبان که نمایش را دیده بودند با نظرات بسیار مثبتی مانند «این چیزی است که باید دیده شود» پاسخ می‌دادند.

اعضای گروهم تبادل تجربه کردند که تمرین‌کنندگان در سرزمین اصلی چین می‌توانند از توانایی‌های فوق‌ طبیعی‌شان استفاده کنند که مانع شیطان از دیدن ما شوند. ما حداکثر تلاش خود را کردیم اما بیش از حد مشغول بودیم که بتوانیم همه آنها را بررسی کنیم، از استاد کمک خواستیم که به ما نیرو ببخشند، به‌طوری که آن افرادی که قرار است نجات یابند آن نظرات منفی را نبینند. زمانی که افکارمان درست بود، نتایج بهتری حاصل می‌شد.

چالش‌ها در نتیجه وابستگی‌ها

زمان می‌گذرد! از زمانی که شروع به کمک در تبلیغ شن یون کردم هشت سال گذشته است. با نگاه به گذشته، چالش‌هاي زيادي داشتم؛ گاهی اوقات سست می‌شدم گاهی اوقات در تزکیه ضعیف عمل می‌کردم. وابستگی‌های بسیار زیادی دارم که از بین نرفته‌اند.

گاهی اوقات کمی گیج می‌شوم که چطور خودم را تزکیه کنم. این اعتمادم به استاد است که به من بهترین‌ها را می‌بخشد و دائماً مرا به جلو می‌برد. من بدون نگرانی بیش از حد فقط به جلو پیش می‌روم. به خودم یادآوری می‌کنم که تا زمانی که چیزی قلبم را تحت تأثیر قرار ‌دهد، چیزی وجود دارد که باید ازبین برود.

دائماً به خودم یادآوری می‌کنم که به درون نگاه کنم. سپس تفاوت بین کیهان کهن و جدید را بخاطر می‌آورم که آن خودخواه و دیگری عاری از خودخواهی است.

استاد بیان کردند:

«... هر آنچه كه انجام می‌دهيد، اول بايد ديگران را در نظر بگيريد تا اينكه روشن‌بينی درستِ ازخودگذشتگی و نوع‌دوستی را كسب كنيد.» («کوتاهی نداشتن در سرشت بودايی» از نکات اصلی برای پيشرفت بيشتر)

دائماً به خودم یادآوری می‌کنم که باید خودخواهی‌ام را ازبین ببرم و آنچه استاد می‌خواهند را اول قرار می‌دهم. مهم نیست که چه کاری انجام می‌دهم، نمی‌توانم فراموش کنم که نقطه شروع‌مان نجات مردم است.

استاد از شما سپاسگزارم، و هم‌تمرین‌کنندگان از شما سپاسگزارم!

(ارائه شده در کنفرانس تبادل تجربه فالون دافا کانادا در سال 2017)