(Minghui.org) در آغاز سال 2016 مشخص شد که به سرطان دهانۀ رحم مبتلا شده‌ام. پس از اینکه به ملاقات پزشکان دو بیمارستان بزرگ رفتم، همه توصیه کردند که فوراً تحت عمل جراحی قرار بگیرم. اما پزشک جراح گفت که اگر در ملاقات بعدی اعضای خانواده‌ام همراهم نباشند، دیگر مرا نمی‌پذیرد.

من نگران بودم: «غیر از جراحی چه کار دیگری می‌توانم انجام دهم؟» ناگهان به یاد فالون دافا افتادم! شوهرم سابقاً پیش از ازدواج با من فالون دافا را تمرین می‌کرد. اما تحت آزار و شکنجه قرار گرفت و سال‌ها بود که دیگر تمرینات را انجام نمی‌داد. آیا او تمرین را به من یاد می‌داد؟

به یاد آوردم که یکی از همکارانم 10 سال قبل به‌خاطر تمرین فالون دافا از کار اخراج شد اما سال‌ها بود که با او در ارتباط نبودم پس چطور می‌توانستم او را پیدا کنم؟ خوشبختانه یک هم‌کلاسی قدیمی کمکم کرد او را که درست در فاصله کمتر از یک کیلومتری‌ام زندگی می‌کرد پیدا کنم.

تمرین‌کننده شدن به رغم آزار و شکنجه

با او تماس گرفتم و همسرش کمکم کرد یاد بگیرم چطور تمرین‌کننده دافا شوم.

هر بار که سخنرانی‌های دافا را گوش می‌کردم به خواب می‌رفتم. پس از اینکه مدتی تمرین کردم متوجه شدم که استاد بیماری‌ای که در مغزم بود را پاک کردند. پس از یک هفته، سردرد میگرنی که 20 سال به آن دچار بودم از بین رفت. سرم بسیار سبک شده بود!

در طول تعطیلات سال نو، پیش از سایرین بیدار می‌شدم و تمرینات ایستاده را انجام می‌دادم. همچنین تمام کارهای خانه را انجام می‌دادم انگار که هیچ مشکلی ندارم. با خانواده‌ام درباره سرطان و شروع تمرین فالون دافا صحبت کردم. گفتم که بدون دافا 6 ماه بیشتر زنده نمی‌ماندم و نمی‌توانستم این شرایط پر استرس را مدیریت کنم.

با تمرین دافا و حمایت هم‌تمرین‌کنندگان قدرتی یافتم تا با استرس ناشی از تشخیص بیماری‌ام کنار بیایم.

یکی از همکاران سابقم که به‌خاطر آزار و شکنجه شدید دیگر دافا را تمرین نمی‌کرد، دوباره این تمرین را از سر گرفت. شوهرم نیز پس از مشاهده تغییراتم تمرینش را دوباره شروع کرد.

رؤیایی حاکی بر پاکسازی

ما تصمیم گرفتیم مدت یک هفته به تایوان سفر کنیم. یک هفته پیش از سفر رؤیای واضحی دیدم که در آن احساس کردم چیزی در حال خارج شدن از بدنم است در نتیجه به توالت رفتم و دیدم چند توده شبیه توپ سیاه و به اندازه هلو از بدنم خارج شد. وقتی بیدار شدم نمی‌دانستم آن چه معنی دارد.

فکر کردم که استاد سرطانم را از بین برده‌اند اما بعد فکر کردم شاید زیادی به بیماری‌ام وابسته هستم و دچار توهم شده‌ام.

وقتی به تایوان رسیدیم، به مکان‌های دیدنی رفتیم و تمرین‌کنندگان محلی را پیدا و با آنها فا را مطالعه کردیم. پس از اینکه به هتل بازگشتیم به توالت رفتم و همان توده سیاه به اندازه تخم‌مرغ از بدنم خارج شد. چند بار به طور دائم به توالت رفتم تا اینکه 4 توده دیگر نیز به همین ترتیب درست مانند رؤیایم از من خارج شد.

استاد از طریق پاکسازی بدنم قدرت دافا را به من نشان دادند و زندگی دوباره‌ای به من عطا کردند.