(Minghui.org) زمانی فرد جاه‌طلبی بودم و خودم را دست‌بالا می‌گرفتم. مادر شوهرم و خانواده‌اش را حقیر می‌شمردم.

در سن جوانی به بیماری‌های بسیاری دچار شده بودم، ازجمله رماتیسم مفصلی، ضعف اعصاب، بی‌خوابی، ورم معده و ضربان سریع قلب. بیماری‌ها سبب نگرانی‌ام ‌شده و اغلب احساس می‌کردم که در آستانه فروپاشی عصبی هستم.

در محل کار دوست خوبی دارم که می‌دانست رنج می‌کشم. او گفت: «چرا فالون دافا را تمرین نمی‌کنی؟»

پرسیدم: «چگونه شروع کنم؟».

او کتاب اصلی فالون دافا به نام جوآن فالون و سایر کتاب‌های دافا را برایم آورد. پس از مطالعه جوآن فالون، دریافتم که چگونه باید خودم را اداره کنم. وسایلی را که از بیمارستان محل کارم، به خانه برده بودم باز گرداندم. اگر چیزی را در محل کار می‌شکستم، هزینه آن را خودم پرداخت می‌کردم. همچنین دیگر رقابت‌ نمی‌کردم.

برخی از بیماران از من می‌خواستند، در برگه مربوط به پرداخت هزینه‌های بیمارستان مبلغ بیشتری بنویسم تا آنها بتوانند از کارفرمایان‌شان پول بیشتری دریافت کنند. می‌دانستم که آن کار نادرستی است، بنابراین نپذیرفتم.

طولی نکشید که همکارانم متوجه شدند چقدر تغییر کرده‌ام و می‌گفتند، چون دافا را تمرین‌ می‌کنم، خصوصیات اخلاقی‌ام عوض شده است. یکی از همکارانم گفت: «قبلاً از تو خوشم نمی‌آمد، اما از زمانی که شروع به تمرین فالون دافا کرده‌ای از معاشرت با تو لذت می‌برم. باید تمرین شگفت‌انگیزی باشد!»

من نیز شگفت‌زده شده بودم. متوجه نبودم که قبلاً شهرت چندان خوبی نداشتم. فکر می‌کردم محبوب و دوست خوبی برای سایرین هستم. خوشحال بودم که در مسیر تازه‌ای قرار گرفتم، مسیر تزکیه‌ و تلاش برای فرد خوبی شدن.

پس از اینکه تمرین فالون دافا را شروع کردم، طولی نکشید که بیماری‌هایم ناپدید شدند. این را نمی‌توان با علم جدید توضیح داد. سابقاً مقدار زیادی دارو مصرف می‌کردم، اما درحال حاضر دارویی مصرف نمی‌کنم.

پس از اینکه آزار و شکنجه در ژوئیه 1999 آغاز شد، به‌تدریج با همکاران و بیمارانم درباره فالون دافا صحبت کردم. با بیمارانم خوب و مهربان بودم. وقتی درمورد مهربانی‌ام صحبت می‌کردند، به آنها می‌گفتم که فالون دافا را تمرین می‌کنم. برخی آنچه را که می‌گفتم کم و بیش می‌پذیرفتند، درحالی‌که سایرین سؤال‌هایی می‌پرسیدند. از آن فرصت‌ها برای روشن کردن هرگونه تصورات اشتباهی که آنها داشتند استفاده کرده و توضیح می‌دادم که چگونه تمرین در بسیاری موارد به من کمک کرده است.

بیماری که دروغ‌ها و تبلیغات حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) را درباره فالون دافا باور داشت، گزارشم را به مسئولین داد. وضعیت کارم یک ماه به حالت تعلیق در آمد. وقتی به سرِکارم بازگشتم، با مردم درباره دافا شروع به صحبت کردم. رئیسم به من گفت: «اگر به من قول بدهی که دیگر تمرین نکنی و با بیماران درباره فالون دافا صحبت نکنی، هنوز می‌توانی در اینجا کار کنی. وگرنه مجبور خواهم شد تو را اخراج کنم.»

پاسخ دادم: «شما رئیس خوبی هستید. نمی‌توانم تصور کنم که کارمند خوبی را اخراج کنید. نمی‌توانم وادارتان کنم که چنین تصمیمی بگیرید.»

او موضوع را مسکوت گذاشت و هرگز آن را دوباره مطرح نکرد.

من به کارم در بیمارستان ادامه دادم. کمک به بیمارانم از اولویت بالایی برخوردار بود و آن شامل گفتگو با آنها درباره فالون دافا بود. از پذیرفتن پول از بیمارانم امتناع می‌کردم. به آنها ‌می‌گفتم که فالون دافا را تمرین می‌کنم و به آنها اطمینان می‌دادم که به‌خوبی آنها را درمان خواهم کرد. برخی از آنها کارمند دولت بودند و کمی از رفتار دلسوزانه‌ام شگفت‌زده شده بودند. پس از اینکه درباره تمرین با آنها صحبت کردم، آنها گفتند که تمرین‌کننده برجسته‌ای هستم.

وقتی با تمام وجودم برای آنها درباره دافا صحبت می‌کردم، استاد (بنیانگذار فالون دافا) توانایی‌هایم را در انجام کار تقویت می‌کردند. بیماران به من اطمینان داشتند و وقتی متوجه می‌شدند که هنوز به کارم ادامه می‌دهم، همیشه خوشحال می‌شدند. وقتی اعضای خانواده‌شان ملاقاتم می‌کردند، رفتارم دوستانه و مهربان بود. با آنها درباره دافا صحبت و به آنها کمک می‌کردم از ح.ک.چ خارج شوند. اغلب به تمام افراد خانواده از سه نسل، برای خروج از ح.ک.چ کمک می‌کردم.

بهبودی یک بیمار مبتلا به ناراحتی قلبی

هنگامی‌که مرد بازنشسته‌ای حدوداً 70 ساله به بیمارستان مراجعه کرد، به تفصیل درباره سلامتی‌اش با او صحبت کردم. او با من احساس راحتی می‌کرد و توضیح داد که می‌تواند درباره هرچیزی با من صحبت کند. هر موقع سؤالی داشت، بدون هیچ تردیدی نزد من می‌آمد و همیشه صبورانه به آنها پاسخ می‌دادم.

او از من می‌پرسید: «چرا تو تا این حد خوب هستی؟»

پاسخ دادم با همه خوب هستم و اینکه فالون دافا را تمرین می‌کنم. او شگفت‌زده شده بود و گفت به‌خاطر رفتارم، فکرش را درباره دافا تغییر داده است. آنگاه گفت که همسرش در گذشته فالون دافا را تمرین می‌کرده، اما پس ازاینکه کسی در خیابان به این مرد گفت که از ح.ک.چ خارج شود، ناراحت شد و دیگر به همسرش اجازه نداد فالون دافا را تمرین کند.

توضیح دادم که چرا خارج شدن از حزب تا این حد برایش مهم است. او صحبت‌هایم را تأیید کرد و گفت اگر دوباره همسرم این تمرین را شروع کند مانعش نخواهم شد. همچنین گفت که جوآن فالون را با همسرش خواهد خواند.

او برنامه‌ریزی کرده بود از داخل رگ‌های قلب عکس بگیرد و هنگام جراحی قلب یک استنت (توری که داخل رگ می‌گذارند) داخل رگ‌هایش قرار دهند. اما، پس از آزمایش، پزشک به او گفت که قلبش سالم است و احتیاجی به عمل جراحی ندارد. او خوشحال بود.

همسرش تمرین فالون دافا را ازسر گرفت و او از تغییری که در رفتار شوهرش نسبت به این تمرین ایجاد شده بود سپاسگزار بود.

بهبودی نوزادان ضعیف و نارس

در راهروی بیمارستان با خانمی مواجه شدم که گریه می‌کرد. او به من گفت که عروسش قبل از موعد مقرر یک نوزاد 7 ماهه به‌دنیا آورده است و کودک فقط 1/360 کیلو گرم وزن دارد. پزشک به آنها اطلاع داده که کودک شانس بسیار کمی برای زنده ماندن دارد. پیشنهاد کردم که مادرش این عبارت را برای کودک تکرار کند: «فالون دافا خوب است» و به این خانم نیز کمک کردم از ح.ک.چ خارج شود.

مدتی بعد، این خانم را در بیمارستان دیدم و با من سلام و احوالپرسی کرد و گفت: «مرا به‌خاطر می‌آوری؟ تو به من کمک کردی که نوه‌ام را نجات دهم.»

همان‌طور که به او توصیه کرده بودم، عمل کرد و پسربچه نیز به‌سرعت رشد کرد و قوی شد. آنگاه به مادر کودک کمک کردم از ح.ک.چ خارج شود.

کودک نارس دیگری نیز در بیمارستان بود که بسیار ضعیف بود و خانواده امیدی به زنده ماندنش نداشتند. من به آرامی به نوزاد گفتم: «قوی باش و به‌خاطر داشته باش "فالون دافا خوب است."» مادربزرگش که صدایم را شنیده بود، از استاد خواست که برکت نصیب نوه‌اش کنند.

وقتی 4 ماه بعد، کودک را برای بررسی و معاینه به بیمارستان آوردند، مادر کودک به من گفت که مادرش از او خواسته کودک را نزد من بیاورند تا او را ببینم. او سالم بود و رشد کرده و قوی شده بود.

بالا بردن سطح آگاهی عمومی

وقتی در محل کارم نیستم، اغلب از منزل خارج می‌شوم و مطالب اطلاع‌رسانی فالون دافا را توزیع می‌کنم و به مردم کمک می‌کنم از ح.ک.چ خارج شوند. این کار به من کمک کرده است که بسیاری از وابستگی‌هایم را ازجمله، ترس، شهرت و اجتناب از سختی‌ها را ازبین ببرم. حتی در وقت استراحت ناهار، شروع به انجام این کار کردم. گاهی اوقات با تمرین‌کننده دیگری ملاقات می‌کنم. ما هرکدام به‌طور متناوب برای صحبت با مردم و فرستادن افکار درست اقدام می‌کنیم.

توجهی به شرایط آب و هوا نداشتیم، در سرما، باران و در گرمای سوزان بیرون می‌رفتیم. به یکدیگر یادآوری می‌کردیم که به روند تزکیه توجه کرده و با تمام قلب‌مان همه چیز را به‌خوبی انجام دهیم.

برای تهیه مطالب اطلاع‌رسانی، صرفه‌جویی ‌کرده و پول پس‌انداز می‌کردم. همچنین متوجه شدم که بسیاری از سایر تمرین‌کنندگان اغلب خرید نمی‌کنند یا پول‌شان را بیهوده خرج نمی‌کنند تا مطمئن شوند که همیشه مطالب اطلاع‌رسانی به‌اندازه کافی داریم تا آنچه را که به‌عنوان تمرین‌کنندگان دافا لازم است انجام دهیم.