(Minghui.org) وقتی به وب‌سایت مینگهویی می‌روم، همیشه ابتدا گزارش‌های آزار و شکنجه را در بخش «شرح آزار و شکنجه» مرور می‌کنم تا ببینم آیا کسی از تمرین‌کنندگان محلی‌مان مورد آزار و شکنجه قرار گرفته یا نه. اگر چنین موردی را پیدا کنم، نام تمرین‌کننده بازداشت‌شده، ناحیه و اداره پلیسی که او در آن تحت آزار و شکنجه قرار گرفته است را یادداشت می‌کنم. سپس مقاله آزار و شکنجه‌ مرتبطی که یا از وب‌سایت مینگهویی کپی کرده‌ام یا از هم‌تمرین‌کننده‌ای خواسته‌ام بنویسد را به آن اداره پلیس ارسال می‌کنم.

اکثر تمرین‌کنندگان در منطقه من فکر می‌کنند که لازم است ابتدا حقیقت را برای مأموران پلیس روشن کنیم. زمانی که مأموران پلیس حقایق را درک کنند، دیگر تمرین‌کنندگان را تحت آزار و شکنجه قرار نخواهند داد. سال‌ها است که از این روش استفاده کرده‌ایم و نتایج خوب بوده است. نهایتاً به دلیل تلاش‌های‌مان بسیاری از مأموران پلیس و کارمندان شهر از حزب کمونیست چین و سازمان‌های وابسته به آن خارج شده‌اند.

در کل به موارد آزار و شکنجه در مناطق دیگر توجه زیادی نداشتم و بدون شفقتی که یک مرید دافا باید داشته باشد، فقط نگاهی کلی و عاری از مهربانی به آن گزارش‌ها می‌انداختم. حتی باور داشتم که: «تمرین‌کنند‌گان در منطقه ما کارشان را بهتر انجام داده‌اند.»

برای فرستادن نامه در ناحیه‌مان 80 سنت (0.8 دلار) و برای نامه‌های خارج از شهر 40 (0.4 دلار) سنت بیشتر هزینه می‌شود. در 5 سپتامبر در جلسه مطالعه گروهی فای‌مان، پس از به پایان رساندن یک سخنرانی از جوآن فالون (کتاب اصلی فالون گونگ)، هم‌تمرین‌کننده‌ای اشاره کرد که هنوز تعدادی تمبر برای ارسال نامه به خارج از شهر دارد. فکر ‌کردم که اگر از آن تمبرها برای ارسال نامه‌ها در ناحیه خودمان استفاده کنیم، تلف کردن آن 40 سنتِ اضافه خواهد بود، اما همچنین فکر ‌کردم که ارسال مقالات آزار و شکنجه به مناطق دیگر کمک زیادی به ما نمی‌کند.

پس از مطالعه فا به خانه رفتم، وب‌سایت مینگهویی را باز کردم تا اخبار آزار و شکنجه را بخوانم. چون هیچ مورد محلی گزارش نشده بود، کامپیوتر را خاموش کردم.

آن شب رؤیایی داشتم. زنی جوان که کاغذی در دست داشت، بارها از من خواست که کلمه «شیانتائو» را به‌خاطر بسپارم. ظاهراً او می‌دانست که من همیشه متمرکز و دقیق نیستم. او کاغذ را مقابلم گذاشت و صبورانه به کلمات روی کاغذ اشاره کرد. روی کاغذ چهار حرف چینی به‌وضوح به‌رنگ سیاه چاپ شده بود: «شیانتائو، تعهد.» وقتی بیدار شدم کلمه تعهد هنوز در گوشم زنگ می‌زد.

صبح روز بعد، یعنی در 5 سپتامبر وب‌سایت مینگهویی را برای اخبار آزار و شکنجه جستجو و گزارشی را درباره آزار و اذیت تمرین‌کنندگان در شهر شیانتائو پیدا کردم. به‌محض دیدن آن خبر، خیلی یکه خوردم. آن دقیقاً همان شهری بود که آن خانم به آن اشاره می‌کرد، اما چرا کلمه «تعهد» بعد از شیانتائو آمده بود؟ کاملاً واضح بود که چون تعهدم را انجام نداده بودم، استاد از طریق آن رؤیا فرصت دیگری به من می‌دادند تا کوتاهی‌ام را جبران کنم.

آگاه شدم که تمرین‌کنندگان در هرجایی، همگی مانند بدنی واحد هستند.

با صبر و حوصله آدرس‌های سازمان‌هایی در آن منطقه را یادداشت کردم که تمرین‌کنندگان را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند. درحالی‌که نامه‌ها را می‌نوشتم، احساس ‌می‌کردم که استاد بدنم را گسترش می‌دهند. درست همان‌طور که استاد در جوآن فالون به ما آموخته‌اند، انبساط ذهنم منجر به تغییراتی در بدنم شد.

استاد بیان کردند:

«با رشد هر ذره از حالت‌ ذهن‌تان‌، بعضی‌ از چیزهای‌ بد در بدن‌تان از بین‌ خواهد رفت‌.» (جوآن فالون)

وقتی این مقاله را می‌نوشتم، بسیاری از اصول نیروهای کهن در اطرافم می‌چرخیدند و مسخره‌ام می‌کردند: «نوشتن آن فایده‌ای ندارد. آن منتشر نخواهد شد و آبرویت می‌رود.»

من فریاد کشیدم: «فقط آنچه استاد می‌خواهند را انجام می‌دهم.» تعالیمِ فای استاد عمیقاً در ذهنم ریشه دوانده‌اند. این استاد هستند که سبب می‌شوند تمرین‌کنندگان نسبت به یکدیگر مسئول باشند.