(Minghui.org)  یک روز صبح زنگ ساعتم برای فرستادن افکار درست به صدا در آمد. فکر کردم که هنوز وقت دارم، بنابراین با چشمان بسته در رختخواب ماندم. به وضوح در خواب دیدم که یک بازویی آبی رنگ دست راستم را گرفته و اجازه نمی‎دهد بلند شوم.

وقتی دوباره بیدار شدم، ساعت 6:17 صبح بود. زمان برای فرستادن افکار درست را از دست داده بودم. در بازوی راستم احساس درد سوزش و کرختی داشتم.

معمولاً چیزی در بُعدهای دیگر نمی‎بینم، اما این بار این صحنه را به وضوح در خوابم دیدم. از آن زمان به بعد دیگر در تزکیه‎ام سست نشد‌ه‌ام.

صحنه زیر از خوابم را به تصویر کشیدم و امیدوارم هم‎تمرین‎کنندگان را هشیار کنم که در تزکیه‎شان کوشا باقی بمانند.