(Minghui.org) من یک تمرین‌کننده فالون دافا در چین هستم. هنگام مطالعه سخنرانی نُهم در جوآن فالون خواندم:

«وقتی تحمل کردن آن سخت است، می‌توانی آن‌ را تحمل کنی. وقتی انجام آن سخت است، می‌توانی آن را انجام دهی.»
«وقتی درحال گذر از رنجی وحشتناک یا وضعیتی بحرانی هستید، این را امتحان کنید. وقتی تحمل آن سخت است، سعی کنید آن‌را تحمل کنید. وقتی به‌نظر می‌رسد انجام آن غیرممکن یا سخت باشد، امتحان کنید و ببینید می‌توانید چه‌کار کنید. و وقتی واقعاً بتوانید آن‌را انجام دهید، درست مثل آن مسافر خسته و فرسوده، "سایه درختان بید، غنچه گل‌ها، محلی که سرم را روی آن بگذارم" را خواهید دید!»

کلمات: «امتحان کنید و ببینید» احساسی به من داد که قبلاً هرگز آن را تجربه نکرده بودم. بله، در سخت‌ترین زمان، با دنبال کردن جمله «امتحان کنید و ببینید» به جلو حرکت می‌کنیم و واقعاً آن را تجربه کرده‌ام: «سایه درختان بید، غنچه گل‌ها، محلی که سرم را روی آن بگذارم!» در اینجا مایلم چند تجربه‌ تزکیه‌ که من و سایر تمرین‌کنندگان با آن روبرو شدیم را با سایرین به‌اشتراک بگذارم.

در شرایط سخت همچنان مردم را نجات دادیم

در پائیز 2009 هنگام توزیع مطالب اطلاع‌رسانی فالون دافا در مکان‌های دورافتاده در منطقه‌مان، پنج تمرین‌کننده دستگیر شدند. مسئولین به روستائیان دستور دادند که هرگونه مطالب اطلاع‌رسانیِ فالون دافا که به آنها داده شده را تحویل دهند. روستائیانی که از حقیقت آگاه نبودند، به‌قدری ترسیده بودند که به‌تدریج با فالون دافا دشمن شدند.

روز بعد، دو هم‌تمرین‌کننده قدیمی آزاد و سه تمرین‌کننده به‌طور غیرقانونی بازداشت شدند. از طریق تبادل تجربه، دریافتیم این اشتباه نیست که بگذاریم مردم حقیقت را بدانند و نمی‌توانیم آن را نادیده بگیریم. مجبور بودیم فشار را تحمل کنیم، تحت ‌تأثیر قرار نگیریم و تمام عوامل اهریمنی در سایر بُعدها که مانع نجات موجودات ذی‌شعور می‌شدند را ازبین ببریم. مطالب اطلاع‌رسانیِ فالون دافا امیدِ پرازاشتیاق همه موجودات هستند و باید به توزیع آنها ادامه می‌دادیم.

ما تقسیم شدیم و همه چیز را آماده کردیم، مانند مطالب اطلاع‌رسانی و وسائل نقلیه. طی چند روز، افرادی از ما که باید مطالب اطلاع‌رسانی را توزیع می‌کردند، همگی کم‌وبیش با مداخلاتی مواجه شدند: یکی از ‌هم‌تمرین‌کنندگانِ مرد دچار تب شد؛ مادر یکی از تمرین‌کنندگان خانم (که خودش هم تمرین‌کننده است) به او اجازه نداد بیرون برود؛ من هر روز مشغول مراقبت از برادر بستری‌ام در بیمارستان بودم. به‌قدری ناراحت بودم که می‌خواستم به تمرین‌کننده مسئول این برنامه اطلاع دهم که نمی‌توانم بروم، اما قلباً می‌دانستم که نمی‌توانم چنین مطلبی را بیان کنم. حتی اگر فقط یک شخص چنان احساسی داشت، تمام بدنه تمرین‌کنندگان تحت‌تأثیر قرار می‌گرفت و ما موفق به نجات مردم نمی‌شدیم. سپس زمانی را به مطالعه فا اختصاص دادم و افکار درست فرستادم. با انجام این کار، به ثبات فکری رسیدم و حالت ذهنی‌ام بسیار بهبود یافت.

شب، همگی ما به روستایی که تمرین‌کنندگان در آنجا دستگیر شده بودند، رفتیم. هیچ کسی در ماشین صحبتی نکرد. وقتی ماشین از کنار بازداشتگاهی عبور می‌کرد، احساسی مانند این داشتیم که گویا هوا منجمد شده است. ماشین را پارک کردیم و پای پیاده به طرف روستای آرام رفتیم، اما با اینکه با جاده آشنا نبودیم، دریافتیم که گروه دیگری از تمرین‌کنندگان قبلاً مطالب اطلاع‌رسانی را در آنجا توزیع کرده‌اند و آن روستا را ترک کردیم. آنگاه به مکان دیگری رفتیم و دریافتیم که آنجا نیز مطالب اطلاع‌رسانی توزیع شده است. درحالی که مضطرب بودیم، از استاد کمک خواستم: «لطفاً ما را به جایی ببرید که باید برویم.» سپس به سمت دیگری رفتیم و در نهایت تمام مطالب اطلاع‌رسانی‌مان را توزیع کردیم.

در راه بازگشت، تمرین‌کننده‌ای که مسئول فرستادن افکار درست بود، گفت: «چرا در روستا صدای پارس سگ‌ها را نشنیدیم؟» تمرین‌کننده‌ای مسن گفت: «وقتی مطالب اطلاع‌رسانی را توزیع می‌کردیم، به‌قدری احساس گرما داشتم که گویا مقابل یک اجاق خوراک‌پزی ایستاده‌ام.» همگی از استاد سپاسگزار بودیم!

این بار، همه به‌رغم وجود فشار به جلو پیش رفتند. با توزیع مطالب اطلاع‌رسانی، تلاش نیروهای کهن که می‌خواستند مانع نجات مردم شوند را متوقف کردیم. همگی‌مان قدرت دافا را احساس کردیم، وابستگی به ترس کمتر شد و خصوصیات اخلاقی‌مان بهبود یافت. ما یکدیگر را تشویق می‌کردیم که در تلاش‌های‌مان برای نجات مردم حتی یک قدم را نیز از دست ندهیم.

روبرو شدن با اهریمن با شکل دادن بدنی واحد

در اواخر سال 2010 حدود 25 تمرین‌کننده در شهرمان ربوده شدند. بسیاری از جلسات مطالعه فا ازهم پاشیده شدند. هرچند وقت یک بار، خبرهایی شنیده می‌شد دال بر اینکه هم‌تمرین‌کنندگان در مناطق مختلف ربوده شده‌اند. یک تمرین‌کننده در جلسه مطالعه گروهی فای‌مان نیز ربوده شد. در همان زمان، به ما گفتند که مسئولین مکان‌های مطالعه گروهی فای‌مان را شناسایی کرده‌اند.

این خبر بسیاری از ما را تحت ‌تأثیر قرار داد و همگی تحت فشار شدیدی بودند. نمی‌دانستیم چه چیزی سبب شده اهریمن تا این حد لجام‌گسیخته شود و همچنان افراد را تحت نظر داشته باشد. فکر ‌کردم: «ما استاد را داریم و قلب‌مان باید آرام باشد. در این زمان، بیشترین ترسِ اهریمن از چیست؟ از این می‌ترسد که بدنی واحد را شکل دهیم.» در آن زمان، مطالعات گروهی فای‌مان نماینده بدن واحدمان بودند و این جلسات نمی‌توانستند منحل شوند. فوراً مکان‌های مطالعات گروهی فای‌مان را تغییر دادیم. گرچه، وقتی در مطالعه فا شرکت می‌کردیم، همگی تحت فشار بودند، اما هرگز مطالعه فا را حتی برای یک روز هم متوقف نکردیم و خطری پیش نیامد.

پس از تبادل تجربه، مصمم شدیم که لازم است از چند نفر برای نجات یک هم‌تمرین‌کننده ربوده‌شده کمک بگیریم. قبل از سال نوی چینی، برای دیدن اعضای خانواده تمرین‌کننده ربوده‌شده رفتیم. در پانزدهم آن ماه، با چند وکیل‌مدافع تماس گرفتیم. در آن زمان، تجربه‌ای برای استخدام وکیل نداشتیم، اما احساس می‌کردیم که باید فوراً حقایق را برای‌شان روشن کنیم. در این زمان، تحت فشار بسیار زیادی بودیم. از آنجا که برخی از خانواده‌ها استطاعت مالی نداشتند و نمی‌توانستند وکیلی استخدام کنند، سایر تمرین‌کنندگان از نظر مالی به آنها کمک کردند.

هنگامی‌که تمرین‌کنندگان در سایر مناطق دریافتند که وکلای بسیار زیادی در منطقه ما استخدام شده‌اند و اینکه اعضای خانواده نیز همکاری می‌کنند، ما را به‌خاطر انجام چنین کارِ خوبی تحسین ‌کردند. با خودم فکر می‌کردم: «استاد با دیدن عزم‌مان برای حرکت به جلو، در این راستا کمک‌مان کرده‌اند.»

تحت این شرایط، هم‌تمرین‌کنندگان آنچه می‌توانستند را انجام دادند. تمرین‌کنندگانی که آنها را نمی‌شناختیم، مسئولیت انتخاب وکلا را برعهده گرفتند و آنها را به شام دعوت کردند. تمرین‌کنندگانی که توانایی مالی‌اش را داشتند، داوطلبانه و با میل و رغبت صورت‌حساب‌های شام را پرداخت ‌کردند. تمرین‌کننده‌ای که گزارش را آماده می‌کرد، بارها حقایق را به تأیید اعضای خانواده رساند و اطلاعات را به وب‌سایت مینگهویی فرستاد. هر روز ایمیل‌هایی دریافت می‌کردیم درباره اینکه کارها چگونه پیش می‌روند، بدین ترتیب می‌توانستیم افکار درست بفرستیم و همه ما به‌شیوه‌ای آرام و منظم همکاری می‌کردیم.

قبل از تشکیل دادگاه، استیکرهایی را درباره جلسه محاکمه چسباندیم و نامه‌ها و دعوت‌نامه‌هایی را فرستادیم. وقتی نوبت پرونده مورد‌نظر ‌شد، بسیاری از تمرین‌کنندگان به دادگاه آمدند تا افکار درست بفرستند. ایستگاه‌های اتوبوس نزدیک دادگاه، اغلب پر از هم‌تمرین‌کنندگان‌مان بود.

در طول این واقعه، بسیاری از عوامل و مواد اهریمنی ظاهر شدند. با باور به استاد و فا، به‌طور ثابت افکار درست ‌فرستادیم که به‌تدریج این مواد را کاهش داد. به‌رغم آزار و شکنجه و در برابر فشاری عظیم، احساس افسردگی یا سقوط نکردیم و به‌طور پیوسته به جلو حرکت کردیم. هم‌زمان این محیطی را برای نجات موجودات ذی‌شعور نیز به‌وجود آورد. اهریمن قادر نبود طی چند سال بعد تمرین‌کنندگان دافای این منطقه را به‌طور غیرقانونی محکوم کند.

رشد دسته‌جمعی با نگاه به‌درون هنگام نجات هم‌تمرین‌کنندگان

در سال 2016 مأموران پلیس 7 تمرین‌کننده در شهر را درحین مطالعه فا بازداشت کردند. تمرین‌کنندگان در آن منطقه از من خواستند که کمک‌شان کنم. مایل نبودم به آنها کمک کنم، زیرا فکر می‌کردم مکانی که حادثه در آنجا اتفاق افتاده، نسبتاً از ما دور است و آلیس، هماهنگ‌کننده آن منطقه، بسیار زورگو بود و رفتار رئیس‌مآبانه‌ای داشت. بنابراین از آنها خواستم برای کمک با آلیس تماس بگیرند و به آنها گفتم که می‌توانم پشت صحنه با آنها همکاری کنم.

ظاهراً این تمرین‌کنندگان نتوانستند با آلیس صحبت کنند. آنها دوباره از ما خواستند که در صورت امکان برای نجات تمرین‌کنندگان بازداشت‌شده کمک‌شان کنیم. هنوز نگرانی‌هایی داشتم و می‌خواستم قبل از انجام هرکاری، درباره این حادثه با آنها تبادل تجربه کنم، اما موانع بسیاری وجود داشت و هرگز نتوانستیم با یکدیگر تبادل تجربه کنیم.

پس از چند روز، تمرین‌کننده‌ای به من گفت که تمرین‌کنندگان در شهر دیگری کمک کرده و وکلایی یافتند، اعضای خانواده تمرین‌کنندگان بازداشت‌شده را پیدا کردند‌ و مطالب لازم برای نجات همه آنها نوشته شده است. فکر کردم بسیار خوب است. وقتی تمرین‌کنندگانِ شهر دیگر را ملاقات کردم، می‌دانستم همه چیز آماده است، جز اینکه چه کسانی به ادارات پلیسی که حادثه رخ داده است می‌روند و مطالب اطلاع‌رسانی را توزیع می‌کنند. تمرین‌کنندگان در مناطق مختلف اقدامات لازم برای توزیع مطالب اطلاع‌رسانی در مکان‌های مختلف را انجام دادند.

هنگام بحث درباره این طرح‌ها، آلیس گفت که او همکاری می‌کند، اما وقتی زمانش رسید به آنجا نرفت. این جریان دو بار اتفاق افتاد. تمرین‌کنندگان در منطقه‌اش می‌خواستند بروند، اما او به آنها اجازه نداد. این باعث نارضایتی‌مان از آلیس شد. ما چهار بار برای آویزان کردن پوسترهای روشنگری حقیقت و توزیع مطالب اطلاع‌رسانی درباره تمرین‌کنندگان بازداشت شده، به ادارات پلیس، اداره امنیت عمومی و کل شهر و مناطق اطرافِ جایی که تمرین‌کنندگان در آنجا ربوده شده بودند، رفتیم.

چرا آلیس مانع سایر تمرین‌کنندگان شد و نگذاشت مطالب اطلاع‌رسانی را برای نجات مردم توزیع کنند؟ نقاط ضعف ما چه بود؟ به‌تدریج توانستیم بدون قیدوشرط به درون نگاه کنیم. در نهایت، علت را که بر ما به‌عنوان بدنی واحد تأثیر می‌گذاشت، پیدا کردیم. ما همه به «پنهان کردن» این حقیقت وابستگی داشتیم که هیچ کسی مایل نبود با کسی که مشکل‌ساز است سروکار پیدا کند. این بدان معنا بود که مسئول هم‌تمرین‌کنندگان‌مان نبودیم. این به دلیل عقیده و تصور بشری خودمان- خودخواهی- بود و این با آموزه‌های فای استاد مطابقت نداشت.

ما الزامات استاد را دنبال نمی‌کردیم که بیان کرده‌اند: «... او باید نسبت به خودش مسئول باشد، نسبت به شاگردان مسئول باشد، نسبت به اجتماع مسئول باشد و نسبت به دافا مسئول باشد.» («پیش‌گفتار» از تشریح محتوای فالون دافا)

همچنین تبادل تجربه‌ای با هم‌تمرین‌کنندگان در منطقه آلیس داشتیم. همگی به‌ درون نگاه کردیم و سرانجام دریافتیم که این مشکل خودمان است.

با استفاده از این فرصت، استاد به من کمک کردند تا براساس فا به این مسئله نگاه کنم. وقتی وابستگی‌هایم را رها کردم، بردباری نمایان شد و فقط طرف خوب هم‌تمرین‌کننده‌مان را دیدم. نهایتاً در همکاری اخیرمان اعتماد بیشتری به یکدیگر پیدا کردیم و تمام هم‌تمرین‌کنندگان ربوده‌شده به خانه بازگشتند.

نجات موجودات ذی‌شعور با ایجاد اختلال در نظم و ترتیب‌های نیروهای کهن

در سال 2016 تمرین‌کننده مردی که از نزدیک با ما همکاری داشت، ربوده شد. به اداره پلیس منطقه‌ای که او در آن زندگی می‌کرد، به دفتر شعبه و به بازداشتگاه رفتیم، اما نتوانستیم او را پیدا کنیم. والدینش از خارج شهر آمدند و آنها را تا اداره پلیس همراهی کردیم تا درباره پسرشان پرس‌وجو کنند. مأموران پلیس به آنها گفتند که دفتر شعبه، پسرشان را گرفته است. به آنها گفتند که هیچ سؤالی نپرسند، چراکه پلیس نمی‌تواند در این باره کاری انجام دهد.

بنابراین وکیلی برایش گرفتیم که به بازداشتگاه رفت، اما به او اجازه ندادند با موکل ملاقات کند. سپس خانواده به‌تدریج شکایت‌نامه‌هایی از بازداشتگاه تنظیم کرد. نامه‌ها به تمام بخش‌های مربوطه ارسال شدند، اما هنوز به وکیل‌مدافع اجازه نمی‌دادند پسرشان را ببیند.

وکیل‌مدافع در عرض یک ماه پنج بار برای دیدن تمرین‌کننده بازداشت‌شده رفت، اما همچنان اجازه نمی‌دادند او را ببیند. در بازداشتگاه، وکیل‌مدافع با مسئول پرونده تماس گرفت و او گفت: «شخصی را که می‌خواهید ببینید به مکانی دیگر منتقل شده است.» هنگامی‌که وکیل‌مدافع پرسید آن تمرین‌کننده کجا است، مسئول پرونده از پاسخ به او خودداری کرد. وکیل‌مدافع اشاره کرد که او درحال نقض قانون است و قصد دارد از او شکایت کند.

ما عقب‌نشینی نکردیم و برای همکاری با خانواده و وکیل‌مدافع پیش‌قدم شدیم و از فردی که قدم‌به‌قدم مسئول پرونده بود شکایت کردیم. همراه با خانواده اطلاعاتی را درباره قانو‌ن‌شکنان افشاء کردیم. این خانواده از رسانه‌های خارج از کشور نیز برای افشای حقایق استفاده کردند؛ حقایق مربوط به اینکه چگونه پلیس این پرونده را به‌طور غیرقانونی اداره کرده است. ما تمرین‌کنندگان برای توزیع مقدار زیادی از مطالب اطلاع‌رسانی در منطقه همکاری کردیم، بدین ترتیب، مردم عادی می‌توانستند ببینند که شخصی خوب و بی‌گناه فقط به‌خاطر تمرین فالون دافا دستگیر شده است. مردم سراسر جهان از حقیقت آگاه شدند، بدون اینکه فریب برنامه‌های تلویزیونی را بخورند و بدون اینکه با فالون دافا دشمن شوند.

اما اعضای خانواده او از ترس، تمایل به ارسال نامه برای تحت‌تعقیب قرار دادن مسئولین نداشتند. آنگاه همه ما نشستیم و تبادل تجربه کردیم. همه گفتند که این اهریمن است که از تحت‌تعقیب قرار گرفتن ترسیده است.

استاد بیان کردند:

«فرقی نمی‌کند چه وضعیتی است، با درخواست‌ها و دستورات شیطان یا آنچه که تحریک می‌کند همکاری نکنید. اگر همه این کار را انجام دهند، محیط به این شکل نخواهد بود.» («افکار درست مریدان دافا قدرتمند است» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 2)

اگر کاری مطابق با الزامات استاد انجام می‌شود، پس باید درست باشد. ما صبورانه این موضوع را با والدین تمرین‌کنندگان مطرح کردیم و در نهایت آنها موافقت کردند که نامه‌ها را امضاء کنند و به طرح دعوی در دادگاه ادامه دهند.

علاوه بر ارسال شکایت‌نامه‌ها، مطالبی که شرح می‌دادند چرا این تمرین‌کننده ربوده شده است و مجلات مینگهویی را نیز در استانداری، بخش امنیت عمومی استانی و کمیته امور سیاسی و حقوقی استانی توزیع کردیم. همه آنچه انجام دادیم نجات مردم بود. وقتی آن هم‌تمرین‌کننده آزاد می‌شد، قلب‌مان دیگر درگیر نمی‌بود. در عوض، مطمئن می‌شدیم که آنچه باید به انجام برسانیم را انجام دهیم. می‌دانیم که استاد همیشه از همه تمرین‌کنندگان مراقبت می‌کنند.

هنوز مدت زیادی نگذشته بود که تمرین‌کننده دستگیرشده آزاد شد. در این رنج و محنت به‌ظاهر خطرناک، همه ما تمرین‌کنندگان در برابر انواع‌واقسام فشارها ایستادگی و باورمان به استاد و فا را حفظ کردیم. نظم‌وترتیب‌های نیروهای کهن را نابود کردیم. در این مورد، هیچ تمرین‌کننده دیگری آسیب ندید؛ این همکاری محیطی را ایجاد کرد که در آن هم‌تمرین‌کنندگان افراد در سایر پروژه‌ها را نجات دادند.

سپاسگزارم، استاد نیک‌خواه!