(Minghui.org) (ادامه قسمت 3)

سان سیمیائو ستاره‌ای درخشان در تاریخ طب سنتی چینی است. دستاوردهایش بیش از 1000 سال است که مورد تعریف و تمجید واقع شده است. امپراتور تایزونگ از سلسله تانگ زمانی او را تحسین کرد:

«به‌جای گذاشتن یک اثر و هموار کردن یک مسیر،
شما استاد برتر پزشکی هستی؛
به موجودات الهی کمک می‌کنی،
بین یین و یانگ چهار فصل تعادل برقرار می‌کنی،
راهنمای اژدهایان و تربیت‌کننده ببرها هستی،
به افراد نیازمند کمک می‌کنی و افرادی را که در خطر هستند نجات می‌دهی.
عالی و باشکوه،
شما الگویی هستی که صدها سال می‌توانند از تو پیروی کنند.»

سان با تزکیه تقوا برای سلامتی خود، با بکاربردن علم طب به جامعه کمک کرد و به دنبال شهرت یا علایق مادی نبود. او در کتاب خود، چیانجین یائوفانگ (فرمول‌های ضروری برای شرایط اضطراری[به ارزش] یک هزار قطعه طلا)، به‌شدت بر اهمیت ارزش‌های والای اخلاقی تأکید کرده است: «یک پزشک عالی، فردی فداکار و صادق است.» سان سیمیائو یک پادشاه حقیقی علم طب در سراسر جهان و در تمام اعصار است.

در زیر دو نمونه ذکر شده است که چگونه اعمال نیک سان پاداش داده شده است.

هدیه غیرمنتظره

سان روزی در حالی که روی ردپای کوچکی در کوهستان قدم می‌زد، ببری را جلویش دید. او جایی برای فرار نداشت، بنابراین فقط در همان جا ایستاد. ببر بجای اینکه به او حمله کند، بر روی پاهای جلویی خود زانو زد و به سمت سان سرش را فرود آورد. سپس دهانش را باز کرد انگار می‌خواست چیزی به او نشان دهد.

ببر خیلی لاغر بود و چنین حرکات غیرعادی را به‌نمایش گذاشت طوری که سان گمان کرد که آن ببر ممکن است به مراقبت پزشکی نیاز داشته باشد. او به سمت حیوان حرکت کرد و دید که گلوی ببر به شدت ورم کرده است. پس از معاینه دقیق‌تر، تکه‌ای از استخوان را یافت که در دو طرف گلوی ببر قرار گرفته بود. او یک میله فلزی را از کیف پزشکی‌اش بیرون آورد تا فک حیوان را باز نگه دارد و از گاز گرفتنش جلوگیری کند. سپس دستش را به داخل دهانش برد تا استخوان را بیرون بكشد. او همچنین برخی از ماهیچه‌های آلوده را که در آن استخوان قرار گرفته بود، خارج کرد و برخی از داروها را استفاده کرد. سان سپس میله فلزی را از دهان ببر بیرون آورد و ببر فرار کرد.

کوه بزرگی بود و سان حتی پس از گذشت نیمی از روز خیلی مسیر را نپیموده بود. همچنان که به راه خود ادامه می‌داد، یک ببر به سمتش دوید. قبل از اینکه بداند چه اتفاقی افتاده است، ببر ایستاد. آن چیزی را که در دهانش حمل کرده بود روی زمین انداخت و چند بار سرش را پایین آورد، گویی در حال سلام دادن به سان سی‌میائو است. سپس ببر دور شد، اما بعد از برداشتنچند قدم به عقب نگاه می‌کرد. سان آنچه را که از دهان ببر افتاده بود برداشت و فهمید که آن جفت جنین آهو، ماده‌ای نادر و گرانبها برای دارو است. او می‌دانست که ببر اصل جبران مهربانی را درک کرده است.

زنده ماندن از یک سیل

در موقعیت دیگری، هنگامی که سان درحال پیاده‌روی بود باران شروع به بارش کرد. یک اژدهای غول‌پیکر با صدای بلند، در هوا ظاهر شد و روی زمین جلوی او فرود آمد. سان که از این صحنه غافلگیر شده بود، سپس دید اژدها دهان خود را به سمتش باز کرد و با پنجه به دهانش اشاره می‌کند.

باران شدید متوقف شد. سان سر اژدها را نگه داشت و به دهانش نگاه کرد. او برآمدگی‌ای به اندازه یک نان در گلویش دید و عفونت کرده بود. سان دهان اژدها را با میله فلزی باز نگه داشت و گوشت پوسیده را با استفاده از چاقو از بدنش بیرون آورد. سپس قبل از خارج کردن میله، از پماد استفاده کرد.

اژدها چند بار دهان خود را باز و بسته کرد و به‌وضوح به نظر می‌رسید خیلی احساس بهتری داشت. به سان سرتکان داد و با ورود باران شدید دیگری فرار کرد.

بیش از یک ماه گذشت و سان آماده می‌شد تا از یک رودخانه عبور کند. آب شفاف بود و فقط حدود 15 سانتی‌متر عمق داشت، اما این رودخانه دو لی (یک کیلومتر) عرض داشت. سان شلوار خود را بالا برد و با پاهای برهنه خود شروع به عبور از رودخانه کرد. با رسیدن به وسط رودخانه، ناگهان آب رودخانه به سمت او شروع به طغیان کرد. یک جریان عظیم ناگهانی مانند فوران کوه آتشفشانی به سمتش سرازیر شد. زمانی برای فرار وجود نداشت.

سان متحیر شده بود و نمی‌توانست حرکت کند. ناگهان، صدای بلندی از آسمان بلند شد و یک اژدهای غول‌پیکر در مخالف جریان رودخانه فرود آمد و جریان را از دو سمت کنارۀ رودخانه مسدود کرد. آب همچنان به بالا آمدن ادامه داد، اما نزدیک نمی‌شد. سان دیگر وقتی برای فکر کردن نداشت و برای رسیدن به کنارۀ دیگر رودخانه تلوتلوخوران قدم برداشت.

سان به سد عظیمی که اژدها ایجاد کرده بود نگاه کرد و دید که آب به اندازه کوه است. با بلند شدن اژدها از روی آب، جزر و مد بزرگی به پایین رودخانه موج زد. سان متوجه شد که چون او قبلاً اژدها را نجات داده بود، اژدها اکنون، در عوض او را نجات داد.

ادامه در قسمت پنجم