(Minghui.org) طی مطالعه گروهی اخیر فا، تمرین‌کننده‌ای درکش را از تزکیه با ما به‌اشتراک گذاشت.

او به‌تازگی به‌طرز روزافزونی احساس سستی و بی‌حالی داشت و مشتاق این بود که استراحت خوبی داشته باشد. روز قبلش بعد از اینکه برای روشنگری حقیقت بیرون رفته بود و سپس به خانه بازگشت، به خواب رفت. او آلارمی تنظیم نکرد، زیرا می‌خواست به‌طور طبیعی از خواب بیدار شود.

او رؤیایی داشت که در آن در پیاده‌رو خوابیده بود، درحالی که اتومبیل‌ها و مردم، در پیرامونش این طرف و آن طرف می‌رفتند. او فقط چندصد متر با خانه‌اش فاصله داشت و می‌خواست به خانه برود، اما نمی‌توانست کفش‌هایش را پیدا کند و مجبور شد با دمپایی به سمت خانه بدود. وقتی بیدار شد، ساعت 2 صبح بود.

او متوجه شد که استاد سعی دارند به او هشدار دهند که قبل از رسیدن به «خانه» عقب نماند.

سایر تمرین‌کنندگان همگی تحت تأثیر نیک‌خواهی استاد قرار گرفتند.

به‌خاطر پیشرفت نکردن و منفعل بودنم احساس شرمندگی داشتم که احتمالاً استاد را فوق‌العاده نگران می‌کرد.

اینکه تبادل تجربه آن تمرین‌کننده را شنیدیم، باید روش استاد برای یادآوری این مسئله به ما باشد که برای چندصدمتر نهایی، در مسیر باقی بمانیم.

چند روز پیش مقاله‌ای را در وب‌سایت مینگهویی خواندم درباره اینکه چگونه همکاری مانند یک گروه، می‌تواند شیطان را نابود کند. در این مقاله، تمرین‌کنندگان از دو شهر برای فرستادن افکار درست، بیرونِ اردوگاه کار اجباری با یکدیگر دیدار کردند. آنها به‌خاطر ایمنی خودشان در ساعت 1 بعدازظهر آنجا را ترک کردند. وقتی همان شب دوباره با هم ملاقات کردند، تمرین‌کننده جوانی گفت: «استاد و موجودات الهی در آنجا حضور داشتند، اما همۀ شما رفتید.» همانطور که آن را می‌خواندم، اشک‌هایم جاری می‌شدند. استاد برای مردم اهمیت قائلند و به‌خاطر آنها متحمل درد و رنج بسیار زیادی شده‌اند؛ تمرین‌کنندگان فالون دافا چگونه می‌توانند تنبل باشند؟

فقط چندصد متر با خانه فاصله داریم. استاد به‌خاطر ما متحمل سختی‌های بسیار زیادی شده‌اند، بنابراین نباید سست شویم و درحالی که از خوشی‌های دنیای بشری لذت می‌بریم، نقش و مسئولیت خود را به‌عنوان یک تمرین‌کننده دافای دورۀ اصلاح فا فراموش کنیم.

سفرمان تقریباً به پایان رسیده است. استاد و موجودات الهی همگی درحال تماشای ما هستند و فا ما را در استاندارد والاتری نگه می‌دارد. بیایید به‌طور کوشا تزکیه کنیم، تعداد بیشتری از مردم را نجات دهیم و با استاد به خانه بازگردیم.