(Minghui.org) تمرین فالون دافا را در سال 1996 شروع کردم و می‌خواهم در مورد برخی از تجربیات تزکیه‌ام صحبت کنم.

من در اردوگاه کار اجباری مخوف ماسانجیا زندانی شدم. یک روز مأموری به من گفت اتاقی را تمیز کنم. دیوارها با پوستر‌های افتراآمیز به دافا پوشیده شده بود. همه آنها را پایین آوردم و پاره كردم. وقتی آن مأمور دید که چه کار کردم، فرياد زد: «چطور جرئت می‌کنی!» و گزارش مرا به سرپرستش داد.

وقتی به اتاقم برگشتم از تمرین‌کنندگان دیگر خواستم برای کمک به من افکار درست بفرستند. نمی‌توانستم بخوابم. در عوض، تمام شب را صرف ازبرخواندن فا و فرستادن افکار درست کردم.

وقتی صبح شد، آرام شدم.یک روز گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد. بعداً متوجه شدم که آنها پوسترهای افتراآمیزِ جایگزینی را در آن اتاق قرار ندادند.

از طریق این اتفاق درک بهتری از این آموزه استاد پیدا کردم:

«[اگر] افکار مریدان به‌اندازه کافی درست باشد
استاد نیروی آسمانی را برمی‌گرداند» (پیوند استاد-و مرید»، هنگ یین)

تا زمانی که افکار و اعمال ما درست باشند، هیچ چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. هنگامی که ترس ظاهر می‌شود باید آن را با افکار درست ازبین ببریم، زیرا این افکار منفی مربوط به خودمان نیستند. مطالعه فا و فرستادن افکار درست، به تقویت ما کمک خواهند کرد.

باید به استاد ایمان کامل داشته باشیم. استاد بیان کردند:

«فاشن من به همه چیز آگاه است. به هر چیزی که به آن فکر کنید، به آن آگاه است و می‌تواند هر کاری انجام دهد. اگر تزکیه نکنید مراقب شما نخواهد بود، اگر تزکیه کنید تمام مسیر تا انتها به شما کمک خواهد کرد.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

مواجهه با بیماری با افکار درست

استاد بیان کردند:

«یک نکته هست که تأکید می‌کنیم. اگر نتوانید وابستگی یا نگرانی در مورد بیماری را کنار بگذارید. نمی‌توانیم هیچ کاری انجام دهیم و نمی‌توانیم کمک‌تان کنیم.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

یک روز به زمین افتادم و مچ دستم شکست. دستم بلافاصله ورم کرد و درد شدیدی داشتم. کل شب را افکار درست فرستادم. صبح روز بعد برای انجام تمرینات بیدار شدم. نمی‌توانستم دست چپم را حرکت دهم، بنابراین با دست راستم آن را حرکت دادم. همچنین برای روشنگری حقیقت بیرون رفتم. هفت روز بعد مچ دستم خوب شد.

یکبار دیگر، پوست سرم دچار عفونت قارچی شد. از آن چرک بیرون می‌آمد و آنقدر دردناک بود که تقریباً نمی‌توانستم آن را تحمل کنم. استاد در رؤیایی به من اشاره‌ای رساندند. یک کوه یخی بزرگ دیدم. یک نفر در تلاش بود یخ را با یک تبر بریزد و کوه یخ شکسته شد. می‌دانستم که استاد در حال کمک به من بودند تا کارما را از بین ببرم.

موهایم را کوتاه کردم و سرم را شستم. در عرض چند روز عفونت ازبین رفت. بار دیگر قدرت شگفت‌انگیز استاد و دافا را مشاهده کردم.

دوره اصلاح فا به زودی پایان می‌یابد، بنابراین باید برای انجام سه کار حداکثر تلاش خود را بکنیم و آنچه استاد از ما خواسته‌اند را انجام دهیم. اکنون در خانه‌ام جلسات مطالعه فا برگزار می‌کنم، با مردم در خیابان‌ها درباره دافا صحبت و مطالب اطلاع‌رسانی را توزیع می‌کنم. به دلیل حمایت استاد و تشویق هم‌تمرین‌کنندگان توانسته‌ام تمام این کارها را انجام دهم.

درکم محدود است واگر هر چیزی در تبادل تجربه‌ام نامناسب است، لطفاً مرا اصلاح کنید.