(Minghui.org)

درود به استاد لی محترم!

من کشاورزی از شهر ژوکو، استان هنان هستم و از زمانی که از دبیرستان فارغ‌التحصیل شدم، برای امرار معاش خانواده‌ام، کسب و کاری را راه‌اندازی کرده‌ام. بستگان بسیاری دارم که فالون دافا را تمرین می‌کنند و می‌توانم شاهدی دست اول باشم درخصوص اینکه چگونه فالون دافا خانواده‌ام را چه به لحاظ جسمی و چه ذهنی متحول کرد. این موضوع باعث شد که احترام بسیاری برای دافا قائل باشم.

بعد از اینکه خانواده‌ام به‌خاطر تمرین دافا به دست رژیم کمونیست چین مورد آزار و اذیت قرار گرفتند، هرگز درخصوص آن زبان به شکوه و شکایت باز نکردم. درعوض، سعی کردم آنها را درک، حمایت و به آنها کمک کنم. هنگامی که دستگیر و روانه زندان شدند، کسب و کارم را کنار گذاشتم و به راه‌هایی برای نجات آنها فکر کردم تا آزاد شوند. هر جا که می‌شنیدم کسی درباره دافا حرف‌های حاکی از بی‌احترامی بر زبان می‌آورد، احساس وحشت می‌کردم و قطعاً دیدگاهم درباره دافا را به آنها می‌گفتم و با استدلال‌هایم آنها را متقاعد می‌کردم.

یک‌بار، به ملاقات یکی از بستگان رفتم که دستگیر شده بود. خویشاوند مزبور به من گفت که یکی از تمرین‌کنندگان خانم احساس خوبی ندارد زیرا از زمانی که حدود چند ماه پیش دستگیر شده است، خانواده‌اش به ملاقاتش نیامدند. خویشاوندم از من خواهش کرد تا با خانواده‌اش صحبت کنم که به ملاقاتش بروند.

آدرس خانه خانواده تمرین‌کننده مزبور را پیدا کردم و بلافاصله پس از ترک بازداشتگاه، نزدشان رفتم. وقتی با آنها درباره وضعیتش صحبت کردم، پدرشوهر و شوهرش برآشفته شدند و شاکی بودند از اینکه او بیش از حد احمق و نادان است. حتی ابراز کردند که مستحق چنین وضعیتی است.

صبورانه با آنها درباره فالون دافا صحبت کردم و اینکه هیچ چیز اشتباهی دراین‌خصوص وجود ندارد که با تمرین دافا می‌توان به فرد خوبی تبدیل شد؛ این حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) است که یک تزکیه‌کننده را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد. بنابراین، کسی که مرتکب کار نادرست می‌شود ح.ک.چ است نه عضو خانواده‌شان. آنها با صحبت‌های من متقاعد شدند و موافقت کردند که به ملاقات تمرین‌کننده مزبور بروند. بعد‌ها متوجه شدم که آنها روز بعد به دیدن آن تمرین‌کننده رفتند و حتی برایش پول فرستادند و مایحتاج روزانه‌ای که در زندان به آنها نیاز داشت در اختیارش گذاشتند.

خانمی حدوداً ۶۰ ساله در روستای ما وجود داشت. قبل از اینکه تمرین فالون دافا را آغاز کند، خانواده مادرشوهرش به مدت سه سال متوالی او را به خاطر مرگ دختر و پسر خردسال برادرزاده شوهرش مورد سرزنش قرار می‌داده‌اند. آنها می‌گفتند که این کودکان به دست او مسموم شده بودند.

احساس ناشی از این تهمت باعث شد که بزرگترین پسر این خانم بخواهد با آنها بجنگد و بمیرد. بعد از آگاهی از این موضوع او را از انجام کار اشتباهش منصرف کردم.

خانم مزبور در سال ۱۹۹۶ شروع به تمرین فالون دافا کرد و متوجه شد که تمام این محنت‌ها به‌خاطر بدهی‌های کارمایی‌اش ایجاد شده بودند. او دیگر تحت تأثیر آن قرار نگرفت و طولی نکشید که خانواده مادرشوهرش دیگر او را مورد سرزنش قرار ندادند. شوهر و پسرش نیز قدردان دافا بودند.

اما، شوهرش بعد از اینکه ح.ک.چ شروع به آزار و اذیت دافا کرد و متوجه شد که او بیرون می‌رود تا با مردم درباره فالون گونگ صحبت کند، به‌شدت عصبانی شد. به‌طور مکرر او را مورد ضرب و شتم قرار می‌داد و حتی یک شب، وقتی برای توزیع مطالب اطلاع‌رسانی درباره فالون گونگ بیرون رفت، در را به رویش قفل کرد. او هیچ چاره‌ای نداشت جز اینکه شب را بیرون در زیر بخش جلو آمده سقف خانه سپری کند.

یک‌بار، با شوهرش ملاقات کردم و شنیدم که درباره‌اش حرف‌هایی حاکی از دلخوری و غضب می‌گفت. به‌آرامی از او پرسیدم: «قبل از اینکه او تمرین فالون گونگ را شروع کند، خانواده‌ات هر روز را چگونه زندگی می‌کردند؟ بعد از اینکه شروع به تمرین کرد محیط خانواده‌ات چقدر متحول شد؟ وقتی به مردم می‌گوید که فالون دافا خوب است، آیا حقیقت را نمی‌گوید؟»

از او خواستم که با آرامش فکر کند که آیا همسرش در اعمالش منطقی عمل می‌کند یا خیر.

او با الهام از راهنمایی من، نگرش خود را نسبت به او تغییر داد.

صحبت کردن برای دافا مستقیماً از قلبم ناشی می‌شود و هرگز درباره دریافت نعمت و پاداش از آن فکر نکرده‌ام، با این وجود از رحمت آن بسیار برخوردار شدم.

کسب و کارم، که سال‌هاست با آن دست و پنجه نرم می‌کنم، ناگهان بسیار راحت موفقیت‌آمیز از کار در آمد و در هر سال میلیون‌ها یوآن کسب می‌کنم. در‌حالی‌که بخشی از آن به‌خاطر تلاش‌های من است‌، اساسی‌ترین دلیل آن برخورداری از نعمت دافا و استاد لی است. خانواده‌ام نیز از وضعیت سلامتی خوبی بهره‌مند هستند. از‌این‌رو برای دافا احترام حتی بیشتری قائل می‌شوم و توانسته‌ام برای کمک به مریدان دافا در نجات مردم مقداری پول در اختیار بگذارم.

با نزدیک شدن به جشنواره نیمه پاییز، به نمایندگی از طرف خانواده‌ام، از استاد لی به خاطر نعمت‌های حاکی از شفقت‌شان تشکر می‌کنم! استاد لی، جشنواره نیمه پاییز مبارک!