(Minghui.org) خواهرزاده‌ام که تنها فرزند اوست، هنگامی که هنوز کودک بود مرا درحال تمرین دافا می‌دید. وقتی به سخنرانی‌های فالون دافا گوش می‌کردم، او نیز گوش می‌کرد. اما وقتی بزرگتر شد، بیشتر به رویه‌های مجبوب روز توجه می‌کرد و از دافا دور شد. یک سال پیش دچار کهیر در قفسۀ سینه‌اش شد. در ابتدا توجه زیادی به آن نکرد، اما بعداً کهیر به سایر نقاط بدنش سرایت کرد. پس از اینکه به چند پزشک مراجعه کرد، تشخیص داده شد که به پسوریازیس مبتلا شده است. پسوریازیس بیماری دردناکی همراه با خارش پوست است که معالجه و درمانش بسیار مشکل است. این بیماری موروثی نیز می‌باشد و ممکن است که آن را به فرزندان آینده‌اش منتقل کند.

پس از اینکه تشخیص این بیماری در خواهرزاده‌ام داده شد، او با مادرش تماس گرفت. ما در اینترنت جستجو کردیم و درمانی در ژاپن یافتیم. آن شامل تزریقاتی می‌شد که هر کدام 10هزار تا 30 هزار یوآن هزینه داشت. مادرش مضطرب بود و حتی حاضر بود که خانه و اتومبیلش را بفروشد تا این آمپول‌ها را خریداری کند. خواهرزاده‌ام مخالفت کرد؛ چگونه مادرش می‌توانست بدون خانه و ماشین زندگی کند؟

مادرش با من تماس گرفت و درخصوص نگرانی‌ها و دلواپسی‌هایی که نسبت به تنها دخترش داشت با من صحبت کرد. به او گفتم که فقط دافا می‌تواند به او کمک کند و این تمرین رایگان است. مادامی که او به دافا باور داشته باشد، امیدی برایش وجود دارد. خواهرم که او نیز فالون دافا را تمرین می‌کند، با شنیدن صحبتم احساس بهتری پیدا کرد.

کمی بعد از آن، من و خواهرم به دیدن دخترش رفتیم. آن روز تحت درمان‌هایی قرار گرفته بود و سراسر پشتش کهیر زده بود که به‌شدت خارش داشت. نمی‌توانست با آب گرم حمام کند چون وضعیتش را بدتر می‌کرد. فقط می‌توانست دوش آب سرد بگیرد. با دیدن اینکه خواهرزاده‌ام چنین رنج می‌کشد، اندوهگین شدم. به او گفتم که اگر تمرین‌های فالون دافا را با ما انجام دهد، حالش بهتر خواهد شد. قبول کرد. بنابراین فوراً تمرین اول را انجام دادیم. پس از آن هنگ یین را با هم خواندیم. همچنین او را دعوت کردم که صبح روز بعد تمرین‌ها را با ما انجام دهد.

خواهرزاده‌ام معمولاً صبح‌ها دیر از خواب بیدار می‌شود، اما آن روز ساعت 3:50 صبح همراه ما بیدار شد. به ما گفت که گویی کسی بیدارش کرده باشد. ما شروع به تمرین کردیم و او چهار تمرین ایستاده و نصف تمرین مدیتیشن را با ما انجام داد. سپس به تختخواب رفت.

پس از اینکه صبحانه خوردیم، خواهرزاده‌ام فریاد زد: «مادر، نگاه کنید! برآمدگی‌های روی پوستم ازبین رفتند!» به پشتش نگاه کردیم و دیدیم که پوستش صاف است انگار هرگز اگزما نداشته است! از خوشحالی هیجان‌زده شده بود و گفت: «اوه، عالی است! می‌توانم دوباره پیراهن آستین کوتاه بپوشم! واو!» سپس گفت: «اما هنوز روی پاهایم مقداری اگزما دارم.»

بعداً آن روز برای خرید بیرون رفتیم. او رفت که ماشین را پارک کند. زمان زیادی طول کشید تا برگردد. وقتی مجدداً نزدمان آمد، گفت که کسی در محل پارکینگ سد راهش شده بود. او اصل بردباری را به یاد آورده بود، بنابراین عکس‌العمل منفی نداشت. به او افتخار کردم و گفتم که یک آزمون شین‌شینگ را به‌خوبی گذرانده است.

پس از اینکه به خانه رسیدیم، خواهرزاده‌ام لباس‌هایش را عوض کرد. ناگهان از خوشحالی بالا پرید و گفت: «کهیر روی پاهایم نیز ازبین رفت!» آنقدر خوشحال بود که نمی‌توانست جلوی خنده‌اش را بگیرد. از آن روز به بعد مجدداً شروع به تمرین فالون دافا کرد.

همگی عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفتیم و از قدرت دافا شگفت‌زده شدیم. وقتی حقیقتاً در دافا جذب شویم، مزایای دافا را دریافت خواهیم کرد. همگی از صمیم قلب می‌دانیم که «فالون دافا خوب است!»