(Minghui.org) با تمرین‌کنندۀ فالون دافایی آشنا هستم که 75 ساله است، به‌تنهایی زندگی می‌کند و 24 سال است که فالون دافا را تمرین می‌کند.

در شب 9مارس2020 با من تماس گرفت و گفت که بدنش غرق در خون است و با بی‌تابی از من درخواست کرد: «فوراً خودت را به من برسان!»

در نزدیکی او زندگی می‌کردم و ظرف ده دقیقه به خانه‌اش رسیدم. رنگش پریده بود و صدایش می‌لرزید. دستان، شلوار و دم‌پایی‌اش خونی بود. گویی یک رگ اصلی در پایش سوراخ شده بود. رد خونِ روشن سرخ روی کف خانه‌اش دیده می‌شد. او در وضعیت شوک بود.

تمرین‌کنندۀ مسن اتفاقاتی که افتاده بود را توصیف کرد.

حدود ساعت 8 شب دندان‌هایش را مسواک می‌زد که ناگهان احساس کرد مایع گرمی در داخل هر دو پایش به پایین جریان یافت. چند ثانیه بعد شلوار و دم‌پایی‌اش غرق در خون شد.

مقداری دستمال توالت برداشت و سعی کرد که جریان خون را متوقف کند. پس از اینکه دید این کار بی‌فایده است، با استفاده از چند لایه لباس زیر سعی کرد جریان خون را مسدود کند، اما خون از میان آنها بیرون زد. تلاش‌های ادامه‌دارش برای بند آوردن خون‌ریزی بی‌فایده بود.

به او گفتم که لباس‌هایش را درآورد و حمام آب گرم بگیرد. علاوه‌بر اینکه خون‌های باقیمانده را می‌شوید، بدنش را نیز گرم خواهد کرد.

به او یادآوری کردم: «تو یک تمرین‌کنندۀ فالون دافا هستی. استادت لی هنگجی هستند. تمرین‌کنندگان دافا فقط نظم و ترتیبات استاد را می‌پذیرند و به‌رسمیت می‌شناسند. نیروهای کهن می‌خواهند تو را آزار و شکنجه کنند. باید آنها را به‌طور کامل ازبین ببری.»

به او توصیه کردم که فای استاد یا عبارات «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!» را تکرار کند.

درحالی‌که تمرین‌کنندۀ مسن در حمام بود، خون‌هایی که در تمام خانه‌ روی زمین ریخته بود را پاک کردم. آن موقع تمرین‌کننده جینگ آمد و با هم رفتیم تا ببینیم تمرین‌کنندۀ مسن در چه وضعیتی است.

خون‌ریزی پاهایش هنوز ادامه داشت، اما بسیار آرام شده بود. علاوه بر فرستادن افکار درست، به تکرار عبارات نیز ادامه ‌داد. خون‌ریزی‌اش کاهش یافت.

جینگ رفت تا یک بسته پد بهداشتی ضخیم بخرد. پس از استفادۀ آنها، تمرین‌کنندۀ مسن آمد و کنار ما نشست. هر سه شدیداً تمرکز کردیم تا افکار درست قوی بفرستیم.

سپس تمرین‌کنندۀ مسن به حمام رفت تا خودش را بررسی کند و متوجه شد که جریان خون در حد چکیدن کاهش یافته است. به فرستادن افکار درست ادامه دادیم و کمی بعد او آگاه‌تر شد و رنگ طبیعی صورتش بازگشت. ساعت 10:30 شب بود و حالش خیلی بهتر شده بود.

هر دو به او شب بخیر گفتیم و به خانه بازگشتیم.

روز بعد حالش را پرسیدم. گفت که بعد از ترک ما، برای استراحت روی تختش نخوابیده، بلکه درعوض هشتاد و یک بار به تکرار این شعر استاد، «اصلاح کردن فا»، پرداخت:

«یک فکر من افلاک و ورای آن را مبهوت کرده-
می‌خواستم تمام موجودات را نجات دهم و تمام چیزهای مضر را برطرف کنم
لایه‌های بی‌شماری از نیروی کهن پوسیده مانعی در مسیرم شدند
با وارد شدن به دنیای بشری،‌ پی بردم که مسائل بدتر هستند
همان‌طور که می‌روم، فا را اصلاح می‌کنم، در تمام لایه‌های کیهان نفوذ می‌کنم
همۀ آنهایی که انتخاب کردند با اصلاح مخالفت کنند، ازبین برده شدند
وقتی آسمان آرزو کند تغییری صورت پذیرد، چه کسی جرئت می‌کند مخالفت کند؟
کیهان، که حالا از نو ساخته شده، هرگز دوباره بد نخواهد شد»
(«اصلاح کردن فا»، هنگ یین 3)

سپس ادامه داد و شعر «افکار درست» استاد را هشتاد و یک بار تکرار کرده:

«سریع و چابک هم‌چون صاعقه، تا بلندای کیهان اوج می‌گیرد
پرقدرت هم‌چون آذرخش، به ورای آسمان‌ها می‌رسد
سراسر کیهان را می‌روبد، هیچ مکانی جا نمی‌ماند
همۀ چیزهی منحرف و فاسد را باهم ازبین می‌برد»
(«افکار دست»، هنگ یین 4)

سپس افکار درست فرستاد و این کار را تکرار کرد و به‌نوبت به‌آرامی هر شعر را هشتاد و یک بار تکرار کرد.

آن‌موقع ساعت 1 صبح شده بود و آن تمرین‌کننده مجاب شد که همه‌چیز به حالت عادی بازگشته است. یک بررسی فوری تأیید کرد که حقیقتاً خون‌ریزی بند آمده بود.

تحت مراقبت نیک‌خواهانۀ استاد، باور استوار این تمرین‌کننده به دافا و افکار درستش، مداخلۀ عناصر نیروهای کهن را به‌طور موفقیت‌آمیزی ازبین برد و به او اجازه داد که طی مدت پنج ساعت بر این محنت خطرناک غلبه کند.