(Minghui.org) در آوریل2020 که بلای ویروس ح‌ک‌چ به‌سختی به نیویورک حمله کرد، بیمارستانی که برادرم به‌عنوان متخصص بیهوشی در آن کار می‌کند، هر روز بیماران زیادی را پذیرش می‌کرد. ظرف ده روز، آی‌سی‌یو پر شد و حتی برادرم را برای کار به آی‌سی‌یو منتقل کردند. تجهیزات محافظت شخصی (پی‌پی‌ای) کمتر از حد نیاز بود، بنابراین او برای تماس با بیماران، یک پوشش پلاستیکی بزرگ را با طنابی به دور کمرش می‌بست. گاهی مایعات بدن بیماران به سمت پزشکان می‌پاشید.

در حالی که تعداد بیشتر و بیشتری از مردم به این بیماری آلوده می‌شدند، پزشکان 24ساعته تلاش و کار می‌کردند تا تعداد هرچه بیشتری از بیماران را درمان کنند. هیچ‌کس حتی به استراحت فکر نمی‌کرد. در تماس‌های تلفنی برادرم، یکی پس از دیگری اخبار بد را می‌شنیدیم: یک سرایدار شرکت کاستکو درگذشت، یک جراح در بیمارستان خودش درگذشت، پزشکی که یک روز قبل با او در آسانسور بود، درگذشت.

در اوایل ماه مه، برادرم بر اثر خستگی دچار فروپاشی شد. او دچار تب شد و نتیجه آزمایش نشان داد که به بیماری کووید19 مبتلا است. برادرم در بیمارستان بستری شد و به او دستگاه تنفس مصنوعی وصل کردند. او از اتفاقات بعدی به‌خوبی آگاه و همراه همسرش برای بدترین چیزها آماده بود، در حالی که سعی می‌کرد نظم و ترتیباتی برای امور مالی خانواده‌اش بدهد و به کارهای املاک و مستغلاتش رسیدگی کند.

برادرم پشت تلفن بسیار ضعیف به نظر می‌رسید و می‌توانستم صدای نفس‌نفس‌زدنش را بشنوم. جانش در خطر بود و خیلی نگرانش بودیم. در آن زمان، حتی اگرچه می‌دانستم تلفنم ممکن است تحت نظر باشد، به او گفتم: «متأسفم. باید این را زودتر می‌گفتم. لطفاً آنچه را که می‌خواهم بگویم بنویس.» او موافقت کرد.

به او گفتم كه بنویسد: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است.»

او گفت که آنها را نوشت.

سپس گفتم: «لطفاً این جملات فرخنده را خالصانه و بارها تکرار کن. اگر نمی‌توانی با صدای بلند آنها را تکرار کنی، می‌توانی در ذهنت آنها را بخوانی. حالت خوب می‌شود.»

او گفت: «بسیار خوب، انجامش می‌دهم.»

بسیار متعجب بودم که واقعاً به توصیه‌هایم گوش می‌دهد، زیرا معمولاً این کار را نمی‌کند. شاید آن ناشی از غریزه‌اش برای زنده‌ماندن بود. هر بار هنگام بازدیدش از چین، سعی می‌کردم درباره فالون دافا با او صحبت کنم و او به‌راحتی حرفم را قطع می‌کرد و مانع مطرح‌شدن موضوع می‌شد. او با بی‌حوصلگی می‌گفت: «آیا نمی‌دانی که والدینمان در گذشته در طول هر جنبش دولتی متحمل درد و رنج شدند؟ چگونه هنوز می‌توانی این (فالون دافا) را تمرین کنی؟ آیا از زندانی‌شدن نمی‌ترسی؟» سپس چیزهای نامحترمانه بیشتری می‌گفت.

در حقیقت، برادرم بسیار مهربان، صمیمی و دلسوز است. او کشتار 4ژوئن در میدان تیان‌آن‌من را پشت سر گذشته و می‌داند که حزب کمونیست چین چقدر شرور است. او می‌داند که تمرین‌کنندگان فالون دافا تحت آزار و شکنجه قرار می‌گیرند، اما نمی‌دانست که فالون دافا چقدر عالی است یا معتقد نبود که آن فوق‌طبیعی است. شاید این بین بسیاری از روشنفکران در چین معمول باشد.

دو روز بعد از اینکه به او گفتم عبارات فرخنده را تکرار کند، دوباره با او تماس گرفتم. تبش پایین آمده بود و دوباره به‌راحتی نفس می‌کشید و آماده مرخص‌شدن بود.

برادرم به‌عنوان پزشک به علم مدرن اعتقاد دارد، اما علم مدرن نتوانست درمانی برای کووید19 پیدا کند. او بعد از اینکه عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است» را خالصانه تکرار کرد، به‌سرعت بهبود یافت.

در حالی که دوران نقاهت خود را سپری می‌کرد، به او توصیه کردم مجموعه‌ای تلویزیونی به‌نام داستان فالون دافا: اکنون و برای آینده را تماشا کند. او بعد از دیدن قسمت آخر این مجموعه، از ادامه تحقیق درباره این حقیقت ناگوار اجتناب کرد. گفت که نیاز به آرامش دارد و نمی‌خواهد به موضوعات جدی فکر کند.

به او گفتم: «البته، همه ما زندگی بهتری می‌خواهیم‌، اما آزار و شکنجه فالون دافا که در چین در حال وقوع است، قابل‌چشم‌پوشی نیست. بی‌تفاوتی نسبت به افراد بد و چیزهای بد فقط باعث می‌شود مردم ازخودراضی شوند. هیچ‌کس انتظار شیوع یک پاندمی جهانی را نداشت، اما همه باید مستقیماً با آن روبرو شوند.»