(Minghui.org) درود بر استاد محترم! درود بر هم‌تمرین‌کنندگان!

همانطور که روند اصلاح فا به پیشرفت ادامه می‌دهد، عمیقاً تحت تأثیر همت سایر تمرین‌کنندگان قرار می‌گیرم؛ آنها می‌توانند مأموریت خود در روشنگری حقیقت و نجات مردم را به‌انجام برسانند. احساس کردم حس فوریت بیشتری برای اصلاح وضعیت تزکیه‌ام وجود دارد.

موقعیتم در خانه به من کمک می‌کند تا به درون نگاه کنم

شوهرم تمرین‌کننده نیست. او فکر می‌کرد که تمرین‌کنندگانی که به مردم کمک می‌کنند از عضویت ح‌ک‌چ (حزب کمونیست چین) خارج شوند، درگیر سیاست شده‌اند. برادر کوچکتر او به دلیل تمرین فالون دافا در چین دستگیر و محکوم شد. مادرش براثر نگرانی و استرس درگذشت. به همین دلیل، شوهرم درک درستی از دافا نداشت و به من اجازه نمی‌داد به غرفه‌های اطلاع‌رسانی تمرین‌کنندگان در خیابان بروم تا به افراد در خروج از ح‌ک‌چ کمک کنم.

در آغاز همه‌گیری، شوهرم از من بسیار ناراحت بود و می‌گفت: «می‌بینم که صبح، بعدازظهر و شب مشغول مطالعۀ فا هستی. تو یا تمرینات را انجام می‌دهی یا فا را می‌خوانی و یا افکار درست می‌فرستی، پس چه کسی کارهای خانه را انجام دهد؟» او درک نمی‌کرد و گاهی اوقات عصبانی می‌شد. من خیلی فا را مطالعه کردم و شین‌شینگم بهبود یافت.

استاد بیان کردند:

«ولی قلمرویی که در تزکیه به آن می‌رسید و مقام تزکیه‌ شما در کارتان منعکس خواهد شد. هرکجا که باشید بسیار خوب عمل خواهید کرد و فرد بسیار خوبی خواهید بود.» (آموزش فا در کنفرانس غرب ایالات متحده)

بنابراین، به درون نگاه کردم و متوجه شدم که فقط جوآن فالون را می‌خوانم و تمرینات را انجام می‌دهم، اما به ندرت در کارهای خانه کمک می‌کنم. شوهرم را نادیده می‌گرفتم و به ندرت با او صحبت می‌کردم. بعد از اینکه متوجه شدم رفتارم اشتباه است، ابتدا کارهای خانه را انجام می‌دادم و بعد از آن به کارهای خودم رسیدگی می‌کردم. همچنین بیشتر به شوهرم توجه می‌کردم.

سال گذشته یکی از اعضای خانواده شوهرم ورشکست شد و می‌خواست صدها هزار یوان از ما قرض کند تا بدهی‌هایش را بپردازد. در ابتدا نمی‌خواستم پول را قرض بدهم، زیرا می‌دانستم که او نمی‌تواند آن را پس بدهد. تصمیم داشتم با این پول یک خانه بخرم. شوهرم که مهربان و بسیار خانواده‌دار است، چند روزی به خاطر این موضوع نمی‌توانست راحت بخوابد و از من خواست که پول را به فامیلش قرض بدهم. ناراحت بودم، اما ناگهان یاد سخنان استاد افتادم.

استاد بیان کردند:

«از حالا به بعد، مشکلاتی که با آن‌ها مواجه می‌شوید به‌طور اتفاقی رخ نخواهند داد. پس لطفاً ذهناً آماده باشید. با تحمل مقداری رنج و محنت، شما آماده می‌شوید که تمام چیزهایی را که یک فرد عادی نمی‌تواند رها کند، رها کنید.» (از بین بردن کارما، فالون گونگ)

متوجه شدم که این اتفاق روی داده است تا به من کمک کند وابستگی‌ام را به منافع شخصی از بین ببرم.

استاد بیان کردند:

«همچنين مي‌خواهم به شما بگويم كه سرشت شما در گذشته واقعاً براساس خودپرستی و خود خواهی بود. از حالا به بعد هر آنچه كه انجام می‌دهيد، اول بايد ديگران را در نظر بگيريد تا اينكه روشن‌بينی درستِ ازخودگذشتگی و نوع‌دوستی را كسب كنيد. بنابراين از حالا به بعد هر آنچه كه انجام می‌دهيد يا هر آن چه كه می‌گوييد، بايد ديگران- يا حتی نسل‌های آينده- را همراه با ثبات هميشگی دافا در نظر بگيريد.» (کوتاهی نداشتن در سرشت بودایی، از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

فهمیدم که اولین الزام برایم این است که وابستگی به منافع شخصی را رها کنم و الزام دوم این بود که خودم را جای شوهرم بگذارم و به او کمک کنم تا به فامیلش در پرداخت بدهی‌اش کمک کند. پول را به خویشاوندش قرض دادیم.

شوهرم با دیدن این تغییر در من، دیگر هنگامی که می‌خواستم برای افزایش سطح آگاهی بیرون بروم، نه تنها مانعم نمی‌شد بلکه از صمیم قلب به من کمک و از من حمایت می‌کرد. او شروع به کمک به من کرد. روزنامه‌هایی را که به خانه می‌آورم با دقت تا می‌کند و آنها را برای توزیع من آماده می‌کند. علاوه بر برقراری تماس های تلفنی به صورت آنلاین، همچنین سه تلفن همراه با برنامه «نیلوفر آبی کوچک» برای ارسال پیام به چین، و یک تلفن تماس خودکار برای برقراری تماس تلفنی با چین به‌منظور متقاعد کردن مردم برای خروج از ح‌ک‌چ دارم. از آنجایی که اغلب برای اطلاع‌رسانی به مردم بیرون از خانه هستم، شوهرم برنامه‌های تلفن را برایم مدیریت می‌کند و تقریباً تمام کارهای خانه را انجام می‌دهد. می‌توانم خودم را وقف تزکیه و پروژه‌های مختلف روشنگری حقیقت کنم.

ما یک خانواده پرجمعیت داریم که هفت هشت نفر از جمله خانواده شوهرم با هم زندگی می‌کنند. محیط پر سر و صدا است و تنها یک اتاق در طبقه همکف وجود دارد که من و شوهرم در آن اقامت داریم. بنابراین، مطالعه فا، ازبرکردن فا، جلسات تبادل تجربه آنلاین و تماس‌های تلفنی با چین، همه در یک اتاق اتفاق می‌افتد. شوهرم همیشه به تبادل تجربه‌ها گوش می‌کند و از آن بسیار بهره‌مند می‌شود. معتقدم که او احترام زیادی برای دافا قائل است. گاهی اوقات وقتی به مقالات تبادل تجربه مینگهویی گوش می‌کند، چشمانش پر از اشک می‌شود.

خانواده من یک مزرعۀ سبزیجات دارند که حدود سه چهار متر از سطح زمین بالاتر است و دو پله سنگی و کف بتنی دارد. یک روز دامادم طبقه بالا بود که صدای افتادن شدیدی شنید و سریع بیرون دوید. من هم بیرون دویدم و دیدم شوهرم روی بتن دراز کشیده و از مزرعۀ سبزیجات پایین افتاده است. فوراً به او گفتم: «باید سریع بگویی: "فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!" شوهرم تکرار کرد: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!» وقتی او را بلند کردیم، مدام جملات را تکرار می‌کرد و چند قدمی برداشت. پرسیدم: «حالت خوب است؟» گفت: «بله، خوبم.» وقتی به او نگاه کردم، هیچ آسیبی روی بدنش نبود، فقط کمی از پایش خراشیده بود.

این یک معجزه بود که یک مرد 60 ساله از سه متری روی بتن سقوط کرد و آسیبی ندید.

توزیع مطالب یک فرصت تزکیه است

استاد بیان کردند:

«رحمت می‌تواند زمین و آسمان را هماهنگ کند، بهار را بیاورد
افکار درست می‌تواند مردم دنیا را نجات دهد.» (فا جهان را اصلاح می کند، از هنگ یین 2)

همانطور که روند اصلاح فا شدیدتر و شدیدتر شد، ما نه تنها با مردم به‌صورت رو در رو در غرفه‌های خیابانی صحبت و به آنها کمک می‌کردیم تا از ح‌ک‌چ خارج شوند، بلکه به حومه شهرها می‌رفتیم و روزنامه‌ها را به صندوق‌های پستی می‌انداختیم. در ابتدا با سایر تمرین‌کنندگان می‌رفتم. با این حال، با درک اینکه همه آنها شغل و پروژه‌های روشنگری حقیقت دیگری دارند، تصمیم گرفتم که فقط منتظر آنها نباشم، بنابراین روزنامه‌های زیادی برداشتم، آنها را در یک چرخ دستی گذاشتم و با اتوبوس به حومه شهر رفتم. دامادم به من یاد داد که چگونه با تلفنم مسیریابی کنم تا گم نشم. همچنین می‌توانستم بررسی کنم که از کدام خیابان‌ها عبور کرده‌ام، تا از گم کردن مسیر یا دوباره‌کاری جلوگیری کنم. این باعث صرفه‌جویی در وقتم شد.

یکبار برای گذاشتن مطالب اطلاع‌رسانی به محله‌ای نزدیک به خانه‌ام رفتم. وارد خیابانی شدم که در آن فقط ده خانه وجود داشت. سرم را بالا گرفتم و دیدم جاده بسیار شیبدار است، با شیب 60 درجه. ناگهان احساس ترس کردم، اما همچنان از تپه شیبدار بالا رفتم و احساس کردم کمی نفسم تنگ شده است. تکرار کردم: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!» بعد از مدتی تکرار این عبارات با خودم فکر کردم: «چرا این اتفاق برای من می‌افتد؟» درونم را جست‌وجو کردم و فکر ترس را پیدا کردم که در ذهنم جرقه زد. چرا این اتفاق افتاد؟ متوجه شدم که ضمیر ناخودآگاهم به این فکر می‌کرد: «چرا فقط در خانه استراحت نمی‌کنی و اینقدر سخت کار می‌کنی؟» فوراً افکار درست فرستادم تا تمام مداخلات نیروهای کهن را از بین ببرم، زیرا فقط می‌خواستم مسیری را که استاد نظم و ترتیب داده‌اند دنبال کنم. این هرگز دوباره تکرار نشد.

حقیقت را برای تمام کسانی که استاد در مقابلم قرار می‌دهند روشن می‌کردم و به آنها توصیه می‌کردم تا از ح‌ک‌چ خارج شوند. بعداً متوجه شدم که هل دادن چرخ دستی برای تحویل مطالب بسیار کند است، بنابراین یک کوله‌پشتی بسیار سبک خریدم که می‌تواند بیش از دویست روزنامه را در خود جای دهد. یک کیسه پر از روزنامه هم در دست دارم، بنابراین راه رفتن در خیابان‌ها و کوچه‌ها بسیار راحت شد! همیشه بعد از فرستادن افکار درست از ساعت 8 یا 9 صبح شروع می‌کنم و ساعت 2 یا 3 بعدازظهر پس از توزیع همه روزنامه‌ها به خانه می‌رسم.

یک روز هوا بسیار مه گرفته و جاده بسیار لغزنده بود. روزنامه‌ها را در کوله‌پشتی‌ام حمل می‌کردم و کیفی در دستم گرفته بودم که ناگهان تعادلم را از دست دادم و نزدیک بود بیفتم. یک ثانیه قبل فکر کردم در حال زمین خوردن هستم، اما در واقع هنوز ایستاده بودم! می‌دانستم که استاد دوباره از من محافظت کردند! مدام در قلبم تکرار می‌کردم: استاد از شما سپاسگزارم! استاد از شما سپاسگزارم! این سومین بار بود که چنین اتفاقی ‌افتاد.

یک بار برای توزیع روزنامه بیرون رفتم و طبق معمول از خانه بیرون آمدم و با یک کیسه سنگین پر از روزنامه بر پشتم به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم. راه رفتن از خانه تا ایستگاه اتوبوس بیش از 10 دقیقه طول کشید. همانطور که از تپه‌ای بالا می‌رفتم، احساس خستگی زیادی کردم و فکر ‌کردم این کار بسیار سخت است. اما ناگهان فکر کردم: «سختی‌ها در تزکیه در واقع می‌تواند به ما کمک کند کارما را ازبین ببریم! به محض این که این فکر به ذهنم خطور کرد قدم‌هایم سبک شدند و دیگر خسته نبودم.

در آن دوره، گهگاه احساس می‌کردم معجزه‌هایی اتفاق می‌افتد. به نظر می‌رسید همه چیز خیلی خوب نظم و ترتیب داده شده بود. به محض اینکه به ایستگاه اتوبوس رسیدم، اتوبوس آمد! وقتی توزیع روزنامه‌ها تمام شد، به محض اینکه به ایستگاه اتوبوس رسیدم، اتوبوس رسید که باعث شد در وقتم بسیار صرفه‌جویی شود. متوجه شدم که همه اینها توسط استاد نظم و ترتیب داده شده است که به من محافظت و قدرت می‌دهد. استاد از شما سپاسگزارم!

یادم هست یک روز هنگام توزیع روزنامه، یک خانم میانسال چینی را دیدم که از خانه‌اش بیرون می‌آمد. جلو رفتم و گفتم: «سلام! پیاده‌روی می‌روید؟» او گفت نه و بعد گفت که فقط 15 دقیقه فرصت برای دویدن دارد و سپس باید به جلسه خود برگردد. به او گفتم: «برای ما مقدر شده است امروز همدیگر را ببینیم، می‌دانم که شما بسیار مهربان هستید، بنابراین یک چیز خوب برای شما دارم: میلیون‌ها نفر از حزب کمونیست، اتحادیه جوانان کمونیست و پیشگامان جوان خارج شده‌اند. آیا در مورد این چیزی شنیده‌اید؟» او گفت که وقت ندارد، باید بدود و از من خواست که بدوم و با او صحبت کنم. در حالی که یک کیسه روزنامه در دست داشتم همراه با او دویدم. سپس حقیقت را دربارۀ دافا به او گفتم و به او توصیه کردم از ح‌ک‌چ کناره‌گیری کند. بعد از 4 یا 5 دقیقه انگار حقیقت را پذیرفت و تحت تأثیر صداقتم قرار گرفت. او موافقت کرد که ح‌ک‌چ را ترک کند و به من گفت: «متشکرم!»

بار دیگر یک مرد چینی بود. وقتی دید که روزنامه توزیع می‌کنم، پرسید که آیا روزنامه اپک تایمز را توزیع می‌کنم و آیا داوطلبانه این کار را انجام می‌دهم؟ او گفت: «شما بچه‌ها خیلی سخت کار می‌کنید! هوا خیلی گرم است و شما بار سنگینی حمل می‌کنید. این جاده کوهستانی است و افراد کمی در اینجا زندگی می‌کنند. باید به جایی بروی که افراد بیشتری زندگی کنند.»

به او گفتم که روزنامه‌ها را تا دوردست و به‌طور گسترده پخش می‌کنیم. او گفت: «اوه، پس اینطور. چون جاده شیبدار است خسته می‌شوی، پس جایی برای استراحت پیدا کن.» گفتم: «خسته نیستم.» او گفت: «شما به تنهایی بیرون هستی و انگلیسی‌تان خیلی خوب نیست. اگر با افراد بد برخورد کردی، فقط از خود محافظت کن! باید به امنیت شخصی خود توجه کنی!» از او تشکر کردم و سپس حقیقت را برایش روشن و به او توصیه کردم که از ح‌ک‌چ خارج شود و او گفت که قبلاً این کار را کرده است.

سخن پایانی

در فرآیند انجام  سه کار، یاد گرفتم که تنها با مطالعه خوب فا و تزکیه خوب خودم، می‌توانم افکار و اعمال راستین داشته باشم، زیرا به فا اعتبار می‌بخشم. فقط با نگاه کردن به درون در هنگام مواجهه با مشکلات می‌توانم خودم را اصلاح کنم. در واقع، مطالعه کردن فا رشد و بهبود است، تنها با مطالعه خوب فا می‌توانم در مسیر درست قدم بردارم. امیدوارم همیشه بتوانم قلبی کوشا داشته باشم تا واقعاً تزکیه کنم، سه کار را به خوبی انجام دهم و شایسته نجات نیک‌خواهانه استاد باشم، انتظارات همه موجودات ذی‌شعور را برآورده کنم، به عهد و پیمان ماقبل تاریخ خود عمل کنم و در اسرع وقت افراد بیشتری را نجات دهم!

می‌دانم که مطالعه خوب فا برای انجام خوب سه کار اساسی است. در طول قرنطینه‌های ناشی از همه‌گیری، از آنجایی که نمی‌توانستم در مطالعه حضوری گروهی فا شرکت کنم، به تنهایی فا را مطالعه می‌کردم، پنج تمرین را انجام می‌دادم، فا را ازبر می‌کردم و در خانه تماس‌های تلفنی برای روشنگری حقیقت برقرار می‌کردم. هر روز به خودم فشار می‌آوردم که سه سخنرانی از جوآن فالون را بخوانم، بخش کوچکی از جوآن فالون را ازبرکنم، و علاوه بر آن سایر آموزه‌های فای استاد را مطالعه می‌کردم. به غیر از چهار یا پنج ساعت خواب، فا را مطالعه می‌کردم و سه کار را انجام می‌دادم، بنابراین هر روز برنامه بسیار فشرده‌ای داشتم. با وجود مشغله‌های زندگی، حالم خوب بود و دلم مملو از شادی بود.

در ماه مه، نود گل سفید ادومبارای کاملاً سالم را دیدم که بالای درِ ورودی خانه‌ام، روی شیشه پنجره اتاقم، روی آجر لبه پنجره و کنار پنجره شکوفا شده بودند. می‌دانم که این استاد بودند که مرا تشویق می‌کنند. استاد از شما سپاسگزارم!

همچنین می‌خواهم از هم‌تمرین‌کنندگانم که به من در پیشرفت کمک کردند تشکر کنم. اینها تجربیات تزکیه‌ام هستند. لطفاً اگر مورد نامناسبی وجود دارد، مرا اصلاح کنید!

 استاد از شما سپاسگزارم! هم‌تمرین‌کنندگان از شما سپاسگزارم!

(ارائه شده در کنفرانس آنلاین تبادل تجربه فالون دافای استرالیا در سال 2021)

تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وب‌سایت مینگهویی منتشر می‌شوند، توسط وب‌سایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپی‌رایت هستند. هنگام چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری، لطفاً عنوان اصلی و لینک مقاله را ذکر کنید.