(Minghui.org) از آنجایی که به‌دلیل آزار و شکنجه فالون دافا شغلم را از دست دادم، یک شغل پاره وقت به‌عنوان مددکار در خانه پیدا کردم.

در اواخر سال 2019 با بیماری به نام شین ملاقات کردم. او فقط 40 سال داشت. چون معتاد به الکل بود، همسرش از او طلاق گرفته  و با پسر سه ساله‌شان رفته بود. ضربه سنگینی به او  وارد و مشکل اعتیادش بدتر شد. الکل باعث آسیت (ورم شکم) در او شد. دست و پاهایش بی‌اختیار می‌لرزید و نمی‌توانست بدون کمک بنشیند. او همچنین دچار درد عمومی بود و باید هر روز ماساژ می‌گرفت.

در شب، ناراحتی جسمی مانع از خواب او می‌شد. یا در رختخواب غلت می‌خورد یا با من تماس می‌گرفت تا کمکش کنم که بنشیند. اگر در شیفت شب بودم تقریباً نمی‌توانستم بخوابم.

اگرچه او برای مددکارانش دستمزد خوبی ارائه می‌کرد، اما این کار به حدی طاقت‌فرسا بود که اکثر افراد نمی‌توانستند او را تحمل کنند. ظرف شش ماه، او بیش از 30 مددکار استخدام کرده بود، اما نتوانست هیچ‌یک از آنها را نگه دارد.

در طول شیفتم، حقایق مربوط به فالون دافا را برای او روشن کردم. به او گفتم که بیش از 20 سال است که دافا را تمرین می‌کنم. بسیاری از بیماری‌هایم مانند ناراحتی قلبی، روماتیسم و بی‌خوابی، فقط یک ماه پس از شروع تمرین ناپدید شدند. بسیاری از افرادی که آن را تمرین نمی‌کنند نیز با تکرار عبارات فرخنده «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» از آن بهره‌مند شده‌اند. شین ظاهراً علاقه‌مند شد. قبل از اینکه صحبتم را تمام کنم، شروع به تکرار عبارات کرد.

بعداً سخنرانی‌های صوتی استاد را برایش پخش کردم. اگرچه او به‌دلیل درد نمی‌توانست تمرکز کند و برای مدت طولانی گوش نمی‌کرد، وقتی وضعیت هیجانی‌اش ثابت بود، فرصتی پیدا کردم که دوباره آن را پخش کنم.

من ماجراهایی از تمرین‌کنندگان دافا که از آسیت بهبود یافتند را برایش گفتم و به او سه یادبود دافا دادم، دو تا برای والدینش و یکی برای پسرش. یکی هم پیدا کردم که می‌توانست مثل گردنبند از آن استفاده کند. سعی کردم تمرینات را به او یاد بدهم، اما حوصله یادگیری نداشت. فقط چند بار در حال انجام تمرینات مرا تماشا کرد.

دو روز بعد سال نوی چینی بود. برایش میوه و آجیل خریدم. او 200 یوان به‌عنوان پاداش به من داد. با مهربانی آن را رد کردم و گفتم: «من تمرین‌کننده فالون دافا هستم. استاد به ما یاد دادند که باملاحظه باشیم. تو در حال حاضر هر روز پول زیادی خرج می‌کنی. نیازی نیست پاداش اضافی به من بدهی.» لحظه‌ای تردید کرد و پول را پس گرفت.

بعداً فهمیدم که مددکار دیگری برای کار در روز سال نو 1000 یوان از او خواسته است، به این بهانه که حقوق در تعطیلات باید سه برابر حقوق معمولی باشد. او آن را پرداخت کرد، اما بعداً پشیمان شد، احساس کرد که مددکار کلاه سرش گذاشته است. او تهدید کرد که با پلیس تماس خواهد گرفت. مددکار ترسید و ۵۰۰ یوان را به او پس داد.

پس از پنج شیفت کاری، شین مرا اخراج کرد، زیرا او به‌دلایل نامعلومی ناگهان بسیار عصبانی شد.

یک ماه بعد با من تماس گرفت: «بیا کمکم کن لطفاً. الان تنها هستم.»

«مددکارت کجاست؟»

«شوهرش تصادف کرد. او برای مراقبت از شوهرش رفت.»

بلافاصله به منزلش رفتم. در کمال تعجب، او وزن گرفته و رنگ چهره‌اش نسبتاً گلگون بود.

با دیدن من که چقدر متعجب شدم، یادبود روی گردنش را نشانم داد. دستی به شکمش زد. «ببین، مایع از بین رفته است. اکنون دستانم قدرت دارند و همچنین می‌توانم به تنهایی بایستم.»

او گفت که مدت کوتاهی پس از اخراج من شروع به استفاده از گردنبند یادبود کرد. از آن زمان، وضعیتش شروع به بهبود کرد. او ادامه داد که هر روز عبارات فرخنده را می‌خواند و برخی از حرکات تمرین فالون دافا را انجام می‌داد که از تماشای من به یادش بود.

او گفت: «واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم که تو 200 یوان پاداش را نگرفتی. متوجه شدم که تمرین‌کنندگان فالون دافا واقعاً افراد خوبی هستند. متأسفم که گذاشتم بروی. امروز تماس گرفتم، به این امید که به نحوی جبران کنم.»

من حقایق بیشتری دربارۀ دافا و چگونگی آزار و اذیت آن توسط رژیم کمونیستی را برایش روشن کردم. به او پیشنهاد دادم حرکات تمرین بیشتری را به او یاد بدهم، اما او گفت که هنوز برای یادگیری آن آمادگی ندارد.

کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.