(Minghui.org) بهعنوان مریدان دافا، مسئولیتمان این است که به استاد در نجات مردم کمک کنیم. فقط با تزکیه محکم و استوار خودمان و بهخوبی انجام دادن سه کار میتوانیم بهطور حقیقی مریدان دافای دوره اصلاح فا باشیم و مأموریتمان را بهانجام رسانیم.
فرصت فقط یک بار داده میشود و زمان منتظر هیچ کس نمیماند
وقتی در ایالات متحده بودم درباره شیوع ویروس ووهان آگاه شدم. اولین واکنشم این بود که پاکسازی گسترده شروع شده است، ما باید عجله کنیم و افراد بیشتری را نجات دهیم.
بلافاصله با بستگان و دوستانم در چین تماس گرفتم، تا آنها را ترغیب کنم که از حزب کمونیست چین (حکچ) و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند و آنها را تشویق کنم تا عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را صادقانه تکرار کنند.
برخی از دوستانم بعد از اینکه متوجه اهمیت قطع هرگونه پیوند و رابطهای با حکچ شدند، از من خواستند تا به اعضای خانوادهشان کمک کنم که از حزب خارج شوند.
وقتی در ایالات متحده بودم، یکی از دوستانم که فقط شماره تلفنم در کانادا را میدانست، به آن شماره کاناداییام زنگ زد. آن تماس بهطور معجزهآسایی برقرار شد و گوشیای که سیم کارتم در ایالات متحده در آن بود، زنگ خورد، نه سیمکارت کانادایی!
متوجه شدم که استاد در حال نشان دادن قدرت دافا به دوستم بودند. وقتی در این باره به او گفتم، او حتی اثر معجزهآسای فالون دافا را بیشتر باور کرد.
بعد از بازگشت به کانادا، دیگر نمیتوانستیم طبق معمول در مکانهای گردشگری حقیقت را روشن کنیم، زیرا به مردم توصیه شده بود که در منزل بمانم چراکه گردشگران چینی زیادی وجود نداشتند.
ما مکان روشنگری حقیقت را در سال 2013 راهاندازی کردیم، از آن زمان هر روز با گردشگران چینی صحبت کرده بودیم. تا سال2019، تعداد گردشگران بهسرعت افزایش یافته بود و در فصلهای گردشگری، حدود 20 اتوبوس هر روز از آن محل دیدن میکردند.
وقتی کمبود نیروی انسانی داشتیم و نمیتوانستیم با همه گردشگران صحبت کنیم، سریع برمیگشتیم و با تابلوهای نمایشی در دست به عقب و جلو حرکت میکردیم، به مردم میگفتیم از حکچ خارج شوند و در صورت روبرو شدن با خطر «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کنند.
بهیاد دارم که حدوداً در اواخر سال 2019، گروههایی از گردشگران چینی در مقابل ما قرار گرفتند، یک گروه پس از دیگری و ما به بسیاری از آنها در خروج از حکچ کمک میکردیم.
با نگاه به گذشته، به این درک رسیدهام که استاد با دیدن قلبمان برای نجات مردم، نظم و ترتیب دادند تا آن گردشگران به سمت ما بیابند.
یک روز همتمرینکنندهای یک عکس تصادفی از آن مکان گرفت و گلبرگهای گل را در آسمان دید. از روی کنجکاوی یک عکس از آسمان گرفتم و ۹ گلبرگ صورتی زیبا را در تصویر دیدم. وقتی بعداً درباره آن فکر کردم، متوجه شدم که معمولاً ۹ تمرینکننده بهطور مداوم در آن مکان فعالیت میکردند.
یک بار من و تمرینکننده دیگری دچار کارمای بیماری شدیم، اما بهمحض اینکه به آن مکان رسیدیم، تمام علائممان ناپدید شد و چند روز بعد هر دو کاملاً بهبود یافتیم. احساس میکردیم که آن مکان پر از نیکخواهی و هماهنگی بود، استاد درست در کنار ما بودند، بوداها، دائوها و خدایان بیشماری در آسمان بودند و به ما نگاه میکردند.
با تأمل به پاندمی جاری ویروس حکچ، احساس میکنم که هر دقیقه و ثانیهای که داریم بسیار باارزش است. فرصت فقط یک بار در میزند و زمان منتظر هیچ کسی نمیماند. بنابراین باید راهنمایی استاد را تنگاتنگ دنبال کنیم، هر لحظهای را که داریم گرامی بداریم و سه کار را بهخوبی و با تمام وجود انجام دهیم، طوریکه در مسیر تزکیهمان هیچ افسوسی به جای نگذاریم.
تماس تلفنی با یک مأمور رده بالای پلیس در هوبی
با الهام از تجربیات سایر تمرینکنندگان، به پروژه برقراری تماس تلفنی با استان هوبی پیوستم.
یک روز به یک مأمور رده بالا در اداره پلیس هوبی زنگ زدم.
او کمی تند پرسید: «تو کی هستی؟»
مستقیماً به او جواب ندادم، فقط درباره ویروس کرونای ووهان شروع به صحبت کردم که چگونه زندگیمان را مختل کرده و به سلامتیمان صدمه زده است.
او گوشی را قطع کرد.
قبل از تماس با او، به یک مأمور زن با همان درجه تماس گرفته بودم و به او گفتم که از خارج زنگ میزنم. او گفت که با هر کسی که از خارج زنگ بزند، صحبت نمیکند. وقتی دوباره به او زنگ زدم، او از جواب دادن خودداری کرد.
با خودم فکر کردم که نباید گیر کنم، باید مستقیم سر اصل مطلب بروم.
دوباره شماره تلفن آن مأمور پلیس مرد را گرفتم. او گوشی را برداشت و فریاد زد: «چرا باید به حرفهایت گوش دهم؟»
از رفتارش دلسرد نشدم و گفتم: «امیدوارم بتوانید درک کنید که ایمنی شما چیزی نیست که با شغل، رتبه یا ثروتتان بهدست بیاید. آن بهوسیله روابط کارمایی تعیین میشود. آیا هرگز درباره این فکر کردهاید که چرا پاندمی در ووهان شروع شد؟»
او اکنون ساکت بود و گوش میداد.
ابتدا درباره امپراتوری روم باستان به او گفتم، که بهخاطر آزار و شکنجه مسیحیان بعد از چهار سال طاعون ویرانگر، نابود شد. آنگاه به او گفتم که چگونه حکچ میلیونها تمرینکننده بیگناه فالون گونگ را تحت آزار و شکنجه قرار داده و مرتکب نسلکشی و جنایاتی علیه بشریت شده است، ازجمله برداشت اجباری اعضای بدن. گفتم افرادی که در سیستمهای امنیت عمومی کار میکنند نیز قربانی هستند، زیرا آنها نیز بهعنوان همدستان حکچ متحمل رنج ناشی از عقوبت کارمایی خواهند شد.
گفتم: «این پاندمی بهعنوان هشداری برای همه بشریت عمل میکند. ما درحال گذار هستیم بهطوری که دوره قدیمی در حال جایگزین شدن با دوره جدید است. مردم باید تاوان اشتباهاتشان را بپردازند، روح خود را پالایش کنند، به تقوا برگردند و استانداردهای اخلاقی خود را ارتقاء دهند. مهمتر از همه اینکه آنها باید از حکچ که هدفش پایین کشیدن همه بشریت است، خارج شوند.
«ما با مردم چین تماس میگیریم بهخاطر اینکه اعتقاد داریم که اکثر آنها مهربان هستند، اما بهخاطر سانسور شدید حقیقت را نمیدانند. آنها همچنین قربانی دروغهای حکچ هستند. اگر از سازمانهای حکچ کنارهگیری نکنند، در معرض خطر هستند. امیدوارم آنچه را میگویم جدی بگیرید، متوجه ماهیت شیطانی حکچ بشوید، خودتان را از آن جدا کنید و به خاطر داشته باشید که «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.» در این دوره خاص این راه اساسی برای ایمن ماندن است. صمیمانه امیدوارم که شما ایمن و سالم باشید.»
تمام مدتی که صحبت میکردم، آن مأمور ساکت ماند.
وقتی نزدیک بود تلفن را قطع کنم، پرسید: «آیا همه اینها واقعیت دارند؟»
به او اطمینان دادم: «هر چه که گفتم حقیقت است.»
حتی باوجودیکه هیچ چیز دیگری نگفت، احساس میکردم که او تحت تأثیر حرفهایم قرار گرفته بود و به فکر فرورفت.
وقتی حقیقت را روشن میکردم، این سخنان استاد به ذهنم خطور کرد، که تشویقم کرد حتی بهتر عمل کنم:
«کارهای باقیمانده را بهخوبی انجام دهید و با سفر تزکیهای که عاری از حسرت و تأسف باشد بهسوی آینده گام بردارید. روشنبینی و آگاهی و موفقیت بیشتری را برای شما آرزومندم!» (به کنفرانس فا درکانادا)
استاد، بهخاطر نجات نیکخواهانهتان سپاسگزارم!