(Minghui.org) آرتیسی پلتفرمی است که در آن تمرینکنندگان فالون دافا با هم همکاری میکنند و ضمن تماس با مردم چین، به آنها درباره فالون دافا و آزار و شکنجه اطلاعرسانی و آنها را ترغیب میکنند که از حزب کمونیست چین و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند.
بعد از اینکه بهطور داوطلبانه روی این پروژه وقت گذاشتم، وابستگیهای زیادی را در خودم پیدا کردم اما بدون اینکه متوجه شوم، برخی از وابستگیهای جدید در من بوجود آمد.
اعتقاد داشتم بعضی از افراد تمایل بیشتری به صحبت با ما دارند و همچنین بعضی از ابزارها به افزایش میزان پاسخگویی کمک میکند. این تصورات تبدیل به مادهای در میدان بعدیام شد و بر نتیجه تماسهای تلفنیام تأثیر گذاشت.
فهمیدم که به نتایج وابسته هستم و این باعث میشود که از منظر یک فرد عادی به مسائل نگاه کنم. این تصورات بشری، مانع تلاشم برای برقراری تماسها میشد و باید ازشر آنها خلاص میشدم.
اخیراً یک تمرینکننده تجربهاش را درباره این پلتفرم به اشتراک گذاشت و نتیجه گرفت که باید از سطح بالاتری به مسائل نگاه کنیم و این باعث شد که خودم را بررسی کنم.
باید تصوراتم را عوض کنم
در یک مورد خاصی که بر روی آن کار میکردم، نیاز داشتم که با مقامات عالی رتبه در چین تماس بگیرم.
به اولین شخصی که زنگ زدم، رئیس دادگاه شهر بود. بهمحض اینکه شماره را گرفتم، پیام تلفنی گفت که این شماره از دسترس خارج شده است. شماره بعدی که در لیستم بود را بلافاصله شمارهگیری نکردم و درعوض به درون نگاه کردم. فهمیدم که ناخودآگاه این مفهوم را در ذهنم شکل دادهام که دستیابی به این مقامات عالیرتبه سخت است و به هرحال جواب تلفن را نمیدهند.
وقتی متوجه شدم که این فکر درست نیست، سریع آن را ازبین بردم. فکرم را تغییر دادم: مهم نیست که این افراد در چه موقعیتی قرار دارند، آنها اینجا هستند تا درباره دافا بشنوند. به ویژه افرادی که در مقامهای بالا هستند نیاز دارند که حقیقت را بشنوند.
قبل از اینکه شماره دوم را بگیرم، نگرش و حالت روحیام را تغییر دادم. این شخص رئیس دادستانی بود. او بلافاصله گوشی را برداشت اما فقط برای مدتی کوتاه به صحبتهایم گوش داد. برای بار دوم و سوم با او تماس گرفتم، اما نتیجه مثل قبل بود.
فکر کردم که شاید او موجود سطح بالایی است و به من گوش نمیدهد چرا که من در سطح مناسب برای کمک به نجات او نبودم. شاید او دارای عوامل نیروهای کهن بیشتری باشد که او را در بُعدهای دیگر کنترل میکنند و دستیابی به سمت آگاه او را دشوارتر میسازد، یا شاید من کمبود نیکخواهی دارم و باید شینشینگم را بهبود بخشم.
وقتی لیست دیگری از شماره تلفنها به دستم رسید، دیدم همه آنها شماره تلفنهای همراه هستند. بلافاصله یک فکر منفی به ذهنم آمد: دارندگان تلفنهای همراه کمتر به تماسها جواب میدهند. فکر کردم حتی اگر مردم تلفن را پاسخ دهند، معمولاً در مقایسه با کسانی که از تلفن ثابت استفاده میکنند مدت زیادی گوش نمیدهند.
اینها نتیجهگیریها و برداشتهایی بود که از تجربیات قبلی سایر تمرینکنندگان داشتم. میدانستم که نباید چنین افکاری داشته باشم، اما آنها مرتباً ظاهر میشدند.
وقتی شمارهها را میگرفتم، افکار درست میفرستادم تا آن افکار منفی را از بین ببرم. چند تماس اول پاسخ داده نشد، اما به تدریج مردم تلفن را برداشتند و گوش دادند. مدت زمان مکالمات از ثانیه به دقیقه افزایش یافت. سرانجام، طرف مقابل تمام مدت به صحبتم گوش داد و ازمن سؤالاتی پرسید که با کمال خوشحالی به آنها پاسخ دادم.
معتقدم که بهبود کیفیت تماسهایم به این دلیل بود که دائماً به درونم نگاه میکردم و برای پاکسازی میدان بُعدی اطرافم، افکار درست میفرستادم. این کار، به نوبه خود، به افراد دیگر کمک میکرد تا بیشتر پذیرای تماس من باشند زیرا سمت آگاهشان میدانست که واقعاً برای نجاتشان با آنها تماس میگیرم.
افکار منفی
اخیراً فهمیدم که اگر فکر منفی را جدی نگیرم و اگر هنگامی که آن افکار منفی ظاهر میشوند، آنها را سرکوب نکنم یا از بین نبرم، نیروهای کهن این تصورات را تقویت و با افزودن وابستگیهای دیگر، مشکلات را پیچیدهتر میکنند.
افکار مانند سنگریزه شروع میشوند، کوچک و ناچیز به نظر میرسند. اما در صورتی که کنترلشان نکنیم، میتوانند به اندازه یک سنگ و سپس به اندازه یک کوه بزرگ شوند. زمانی که آن را درک میکنم، آنقدر بزرگ است که غلبه بر آن چالش بزرگی برایم به وجود میآورد.
این به نوبه خود بر کار ما در تلاش برای کمک به استاد برای نجات مردم تأثیر میگذارد.
استاد بیان کردند:
«...تک تک افکار شما در حال تعیین بقای موجودات بسیاری است؛ چگونه امور را اداره میکنید، و اینکه آیا آنها را به خوبی اداره میکنید یا خیر، درحال تعیین هستی آینده آن موجودات است. پس آیا امکان دارد بتوانند نگران نباشند؟» (آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای2015 نیویورک)
وابستگی در طلب بهدست آوردن
یک بار که مأمور شدم با مردم در پکن تماس تلفنی برقرار کنم، همه شمارهها را گرفتم، اما فقط یک نفر تلفن را برداشت وفقط ده ثانیه گوش داد.
تمام صبح نتوانستم با کسی صحبت کنم. احساس شکست کردم و انگیزهام را برای ادامه کار از دست دادم. میدانستم که وضعیتم درست نیست و خودم را بررسی کردم. فهمیدم که به دستیابی نتایج وابستهام.
به خودم یادآوری کردم که «بهطور طبیعی به دست آور بدون در طلب بودن.» (سخنرانی در سیدنی)
احساس میکردم که در این مورد به خوبی تزکیه کردهام و قبلاً از این وابستگی خلاص شدهام. با این حال، این وضعیت به من نشان داد که کاملاً از شر آن خلاص نشدهام.
چرا احساس شکست کردم؟ عمیقتر اندیشیدم و متوجه شدم که به اعتبار و شهرت وابستگی دارم.
وقتی مقدار جواب دادن طرف مقابل به تلفن را بررسی میکردم، متوجه شدم که رکوردم پایین است. اگر این موضوع را به هماهنگکنندگان بخش آرتیسی گزارش میکردم، باعث میشد که خوب به نظر نرسم. قطعاً باید از چنین وابستگی شدیدی به غرور و افتخار رها میشدم.
فهمیدم که استاد برایم ترتیبی دادهاند که شمارههای این لیست را شمارهگیری کنم تا مرا وادار به پیشرفت در تزکیه کنند. آیا این چیز خوبی نبود؟ وقتی فکرم را عوض کردم، میدان بُعدیام باز شد و احساس سبکی و بزرگی کردم.
روز بعد با ذهنی آرام و عاری از وابستگی، وظیفه خود را انجام دادم. وقتی تماس تلفنی میگرفتم، میزان پاسخگویی به تلفن زیاد بود و میانگین زمان گوش دادن، بالاترین رکورد شخصیام بود. میدانستم که استاد مرا تقویت و تشویق میکنند.
استاد بیان کردند:
«هر آنچه در طول تزکیهتان تجربه میکنید—خواه خوب باشد یا بد—خوب است، چراکه فقط بهدلیل این که در حال تزکیه هستید پدیدار میشوند.» (به کنفرانس فای شیکاگو، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر، جلد سوم)
همچنین از تجربه تماس گرفتن با چین یاد گرفتم که تمام مشکلاتی که در تزکیه بروز میکند، باید توسط ما حل شود.
هر آزمون متفاوت است
یک بار مأمور برقراری تماس تلفنی با استان لیائونینگ شدم. روز اول که به شمارههای تلفن زنگ زدم، تقریباً هر شمارهای که میگرفتم، مشغول بود.
یک چیزی اشتباه بود. به درونم نگاه کردم و در خودم وابستگی به راحتطلبی را پیدا کردم.
تازه از کنفرانس فا در تایوان برگشته و خسته شده بودم. میخواستم کمی استراحت کنم. از زمانی که برگشته بودم نه برای انجام تمرینها به بیرون رفته و نه در مطالعات گروهی فا شرکت کرده بودم.
از آنجا که چند تماس برقرار نشد، فکرهای منفیام میگفت که مورد بعدی هم همینطور است. وقتی این وابستگیها را پیدا کردم، تمام تلاشم را کردم تا آنها را سرکوب کنم و از شرشان خلاص شوم. همچنین برای پاکسازی میدان بُعدیام افکار درست فرستادم.
وقتی شماره آخر لیست را گرفتم، طرف مقابل تلفن را برداشت و حدود چهار دقیقه گوش داد.
روز بعد، اولین شمارههایی که گرفتم جواب ندادند، بنابراین به درون نگاه کردم و درست مثل روز قبل افکار درست فرستادم. درتماس بعدیام فرد گوشی را برداشت، اما فقط حدود 15 ثانیه گوش داد.
گیج شدم. قبل از این تماس، به درونم نگاه کرده بودم و افکار درست فرستاده بودم. چرا کار نکرد؟
وقتی سرانجام به حالت آرامش رسیدم، فهمیدم که راه حل مشکل دیروزم ممکن است با مشکل امروزم یکسان نباشد. چطور ممکن است جواب همه آزمایشهایی که استاد برایم ترتیب دادهاند، یکسان باشد؟
استاد میخواهند هربار به موارد مختلفی روشنبین شویم. پاسخ آزمونهایمان در هر سطح متفاوت است زیرا هر سطح فا و الزامات خاص خود را دارد.
هرچه بیشتر نتایجم را با قبل مقایسه میکردم، افراد کمتری جواب تماسهای تلفنیام را میدادند. همچنین بعضی اوقات نتایجم را با سایر تمرینکنندگان مقایسه میکردم، که غالباً به حسادت منجر میشد. آرزو میکردم که نرخ بالایی از پاسخگویی تلفن همراه با زمان گوش کردن طولانیتری مانند آن تمرینکنندگان داشته باشم.
همچنین فهمیدم که غبطه و رشک به راحتی میتواند به حسادت تبدیل شود.
وقتی که برای اولین بار به آرتیسی پیوستم مانند یک بوم نقاشی خالی، عاری از وابستگیها و تصورات بودم و افکارم برای نجات مردم خالص بود. میتوانستم به راحتی متنی را انتخاب و با مردم صحبت کنم. اما بعد از مدتی شروع به شکل دادن افکار و تصورات خودخواهانه کردم و دیگر افکارم پاک نبود.
اکنون، وقتی برای برقراری تماس تلفنی مینشینم، سعی میکنم به حالتی که در آغاز کار داشتم برگردم و به نتایج یا تجربه خود فکر نکنم. درعوض، سعی میکنم هر تماس را با قلبی پاک انجام دهم، هر تماس را جدی بگیرم و باهر موجود ذیشعوری که صحبت میکنم، او را گرامی بدارم.
فکر میکنم این حالتی است که در آن «...همیشه طوری تزکیهکردن که انگار تازه شروع کردهاید...» (آموزش فا درکنفرانس فای بینالمللی نیویورک بزرگ 2009)
برقراری تماس تلفنی با چین، مواجهه شدن با موجودات ذیشعور و واکنشهای مختلفشان، باعث شد که تصورات و وابستگیهای انسانیام آشکار شود. درنتیجه، به من این فرصت را داد که از شر آنها خلاص شوم و در مسیر تزکیهام رشد کنم.
فقط در صورت بهبود شینشینگ خود میتوانیم پیشرفتهایی داشته باشیم و به استاد کمک کنیم تا موجودات ذیشعور بیشتری را نجات دهند.