(Minghui.org) از طریق اتفاقی که اخیراً برایم افتاد، آنچه را که استاد به ما بیان کردند، درک کردم:
«با وابستگی نداشتن به هیچ چیزی
مسیر زیرپا بهطور طبیعی هموار است.» («بدون مانع» از هنگ یین2)
من همچنین اصل دیگری از فا را درک کردم:
«... ظاهر از ذهن نشات میگیرد.» (آموزش فای ارائه شده در جلسۀ اپک تایمز)
به عنوان یک تزکیهکننده، محیط پیرامون و وابستگیام به درگیریهای بشری بازتابی از وضعیت تزکیه و شینشینگ من است. هنگامی که بهطور واقعی تزکیه کنم، محیطم تغییر خواهد کرد و این روندی از اعتباربخشی به فا است.
همچنین فهمیدم که بیش از حد مشغول بودن مانعی برای همسویی با فا است. بیش از حد مشغول بودن میتواند ما را در چرخهای گرفتار کند: ما از مشغول بودن لذت میبریم و به اشتباه انجام کارها را به عنوان تزکیه درنظر میگیریم. در پایان ناخواسته به خودمان اعتبار میبخشیم نه به فا. بنابراین، هر چقدر هم که مشغول باشیم، باید همیشه ذهنی آرام و روشن داشته باشیم و آگاهانه فا را تزکیه کنیم و در آن جذب شویم. صرفنظر از اینکه چه چیزی مهم به نظر میرسد، تزکیه ما همیشه باید در درجه اول قرار گیرد. انجام سه کار و نجات موجودات ذیشعور، مکمل تزکیه ماست. بدون تزکیه محکم و استوار، همه چیز معمولاً برخلاف خواستههای ما پیش میرود. نگاه به درون باید حالت مداوم ذهن ما باشد، نه فقط هنگام بروز برخی مشکلات. بهعبارت دیگر، ما باید فعالانه در فا جذب شویم.
شوهرم اهل تایوان است. او مهربان و صادق است. او بیسروصدا از تزکیه من حمایت و بارها به پروژههای دافا کمک میکرد. مدتها پیش جوآن فالون را خواند. دو بار به او پیشنهاد کردم که دافا را نیز تمرین کند، اما هر دو بار گفت: «هنوز زمانش نرسیده است.»
سال گذشته در طی پاندمی، شوهرم شغل خود را از دست داد. آن اوضاع مالی ما را بسیار تحت تأثیر قرار داد و وضعیت روحی شوهرم بد بود. به عنوان همسرش درکش کردم. سعی کردم او را دلداری دهم و شکایت نکنم و به او فشار نیاورم. به او توجه کردم و زمان بیشتری را با او گذراندم. از آنجا که در رسانهها کار میکردم، اغلب با او در مورد اخبار و امور روز گپ میزدم.
سپس با این سخنان استاد مواجه شدم،
«تزکیه موضوعی است از قلمرو شینشینگ فرد و نیز اینکه چگونه او دربارۀ نجات موجودات ذیشعور مسئول است و چه نگرشی نسبت به آن دارد.» («آموزش فای ارائه شده در جلسۀ اپک تایمز»)
«تمامی وابستگیها و تصورات و عقاید بشری که با اعتباربخشی به فا و نجات موجودات ذیشعور مداخله میکنند باید برداشته شوند.» («هر چه به انتها نزدیکتر میشود باید کوشاتر باشید»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 3)
به درون نگاه کردم و فهمیدم که باید تزکیهام را بهبود ببخشم.
فهمیدم که وقتی با شوهرم گپ میزدم بیتوجه بودم. نظر او یا اینکه چقدر از حقیقت را میتواند قبول کند، درنظر نگرفتم. نظرم را میگفتم و سعی داشتم افکارم را به او تحمیل کنم. میخواستم او قبول کند که نظرم درست است. به تزکیه خودم توجه نمیکردم.
استاد برای ما بیان کردند،
«برخی افراد اظهار میکنند که فکر میکنند کاملاً پاک و خالص هستند، اما در واقع اینطور نیست؛ آنها انواع افکار پراکنده و نامربوط و بسیاری از چیزهایی که پس از تولد شکل گرفتهاند را دارند. حتی چیزی که آن را یک فکر خیلی ساده در نظر میگیرید– از نقطۀ شروع آن گرفته تا علت آن و یا چیزهایی که آن را همراهی میکنند– میتواند ناخالص باشد.» (آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۱۳ نیویورک بزرگ)
از بین بردن تأثیر نامحسوس حکچ
وقتی به آن فکر کردم، دریافتم که عادتم در تحمیل کردن نظراتم به دیگران در واقع از فرهنگ حزب کمونیست چین (حکچ) ناشی میشود. یک ضربالمثل قدیمی چینی وجود دارد: «قبل از اقدام دو بار فکر کنید.» و «آنچه برای خود نمیخواهید، به دیگران تحمیل نکنید.» تحمیل کردن ایده خود به دیگران بر خلاف موازین اخلاقی فرهنگ سنتی چین است.
استاد همچنین برای ما بیان کردند،
«هر کاری در دافا به این منظور است که مردم فا را کسب کنند و مریدان خودشان را رشد دهند، هرچیزی غیر از این دو نکته بیمعنی است.» («خوشفکری» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
بررسی گفتار و عملکردم را شروع کردم و از کوچکترین جزئیات شروع کردم. از طریق این روند، فهمیدم که عقاید و تصورات بشری چگونه بر رفتار و محیط اطرافم تأثیر میگذارند.
وقتی فا را مطالعه میکردم، فهمیدم که معنای واقعی اعتقاد به استاد و فا چیست. ایمان واقعی به این مربوط نیست که چند کتاب دافا را میخوانم یا درگیر چند پروژه دافا هستم. ایمان این است که آیا خودم را با استاندارد فا میسنجم و چقدر خودم را برای همسویی با فا تغییر میدهم. همانطور که استاد بیان کردند،
«تک تک كارها را با فا بسنجيد،
فقط اينگونه عمل كردن، تزكيه واقعی است.
(«تزکیه راسخ»، از هنگ یین)
یک تزکیهکننده واقعی اعتمادبهنفس دارد اما مغرور نیست. اعتمادبهنفس از اعتقاد راستینی است که از فا بهدست آمده است، که منجر به آرامش درونی و آرام، باملاحظه و منطقی بودن هنگام تعامل با مردم میشود. یک شخص متکبر مشتاق ابراز وجود است، تمایل به نتیجهگیری دارد، کارهایی را صرفاً بهخاطر انجامشان انجام میدهد، غیرمنطقی است و اغلب بر آنچه فکر میکند درست است اصرار میورزد. در حقیقت، شخص اول درحال اعتباربخشی به فا است، در حالی که دومی در حال اعتباربخشی به خود است.
همسویی حقیقی با فا
بعد از اینکه این را فهمیدم، برنامه خود را مرتب کردم و زمانم را بین پروژهها، شغل روزمره، زندگی روزمره و تزکیه خود تقسیم کردم. آرامتر، خوشفکرتر و باملاحظهتر شدم. همچنین میتوانم هنگام خواندن فا، معنی آن را بهتر جذب کنم. عقاید و تصورات بشریام کم شد.
در کمال تعجب، محیط پیرامونم نیز تغییر کرد. دسامبر گذشته، شوهرم شروع به خواندن جوآن فالون کرد. او از آن زمان این کتاب را سه بار خوانده است. او همچنین شروع به خواندن سخنرانیهای جدید استاد کرد.
در همین حال، درآمد خانواده ما بهطور قابل توجهی افزایش یافت. حتی از آنچه قبل از پاندمی داشتیم بهتر بود.
هیچ کلمهای نمی تواند قدردانیام را نسبت به مراقبت و محافظت مداوم استاد ابراز کند. دافا شگفتانگیز است!
یک حادثه دیگر همچنین عقاید و تصورات و عادات ناشی از فرهنگ حکچ را به من نشان داد که مانع تزکیه و اعتباربخشی به فا میشوند.
در جریان انتخابات سراسری ایالات متحده، در میدان بُعدیام احساس فشار و پریشانی شدید کردم. هنگام انجام تمرینات یا فرستادن افکار درست نمیتوانستم خود را آرام کنم. افکار منفی غیرمنطقی ذهنم را به خود مشغول میکرد. در خوابیدن مشکل داشتم و قادر به بلند شدن برای تمرینات صبحگاهی نبودم. در جاهای مختلف بدنم احساس درد میکردم. یک روز در حالی که مدیتیشن انجام میدادم، ناگهان مشکل تنفسی پیدا کردم. احساس میکردم درخال خفه شدن هستم. مجبور شدم تمرین را متوقف کنم و پنجرهای را باز کنم تا کمی اکسیژن بگیرم. احساس کردم در حال مرگ هستم.
خوشبختانه ذهنم در آن لحظه روشن بود. در آستانه مرگ گفتم: «من فقط مسیری را که استاد برایم نظم و ترتیب دادهاند دنبال میکنم،» «شما نمیتوانید مزاحم من شوید. شما هیچ هستید.» با این فکر تمرین پنجم را تمام کردم.
از طریق این تجربه فهمیدم كه در تزکیه نمیتوان «هنگام بروز خطر، پاهای بودا را درآغوش گرفت و التماس کرد». فقط با تزکیه محکم و استوار میتوان بر آزمونهای جدی غلبه کرد.
به درون نگاه کردم که چرا این اتفاق برایم افتاده است. قطعاً تصادفی نبود. در ابتدا فکر میکردم بیش از حد مشغول هستم. کمالطلبیام هنگام انجام کارها ممکن است شکافی ایجاد کرده باشد.
یک روز ناگهان فکر کردم: «شاید این اشارهای است که به من میگوید باید افکار و تصورات بشری را تغییر دهم؟» دو اتفاق زیر به من نشان داد که عقاید و تصوراتم با فرهنگ حکچ شکل گرفته و مانع تزکیه من است. عناصر حکچ بهدنبال نقاط ضعف تمرینکنندگان هستند. اگر فرد واقعاً خود را تزکیه نکند، ممکن است ناخواسته از نظم و ترتیب نیروهای کهن پیروی کند.
یک روز اجاق مایکروویو در خانه اجارهایام که داخل کابینت نصب شده بود از کار افتاد. صاحبخانه به ما گفت كه یک مایکروویو جدید بخریم و هزینهاش از اجارهمان كم میشود. در حالی که شوهرم در حال نوشتن کل هزینه مایکروویو و هزینه نصب آن بود، از او خواستم یادداشتی اضافه کند که میگوید: «شامل انعام نمیشود.» شوهرم پرسید که چرا میخواهم آن را اضافه کنم. گفتم اگر ما انعام پرداخت کنیم مشکلی نیست، اما میخواستم صاحبخانه بداند. شوهرم آنچه را که گفتم نوشت. او سپس پرسید: «چرا میخواهی هر کار کمی خوب که انجام میدهی را به همه اعلام کنی؟»
در آن لحظه، جملهای از استاد در ذهنم ظاهر شد:
«...وابستگی گزارش کردن دستاوردها با این ذهنیت که "اگر من به مردم نگویم، چگونه خواهند دانست" وجود ندارد و اغلب رها از منطق فرهنگ حزب هستند.» («به بلوغ رسیده» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 3)
بعداً فهمیدم که این عقیده حزب کمونیست چین از برابری و مساواتطلبی است. این ذهنیت مبارزهطلبی، حسادت و در طلب منافع شخصی بودن را تغذیه میکند.
اصلاح تزکیهام
اتفاق زیر به من گفت که این عقیده و تصور همچنین باعث ایجاد تفکر متمایزبودن میشود.
یک روز در حالی که تدریس خصوصی زبان چینی انجام میدادم، پسری نوجوان که دانشآموز باهوشی بود و تسلط کافی به این زبان داشت، چندین بار در دستور زبان اشتباه کرد وقتی اصلاحش کردم خیلی نگرش بدی پیدا کرد. ناراحت شدم، گرچه ناراحتیام را در مقابل دانشآموز نشان ندادم.
چرا این اتفاق افتاد؟ چرا ناراحت شدم؟ باید چیزی در اینجا وجود داشته باشد که تزکیه کنم. بعد، به درون نگاه کردم. فهمیدم که این یک فکر تمایز قائل شدن است که از مفهوم «طبقاتی» در فرهنگ کمونیست نشأت گرفته شده است. احساس کردم من معلم هستم و آنها دانشآموز هستند. در ذهن خود دانشآموزان را بهعنوان «دانشآموزان خوب»، «خوشاخلاق»، «غیرمشتاق به سخت کارکردن»، «بیزار از درس خواندن» و غیره برچسب میزدم. از دانشآموزانی که بر اساس عقاید و تصورات بشریام انتظاراتم را برآورده نمیکردند، بیزار بودم.
تصمیم گرفتم خودم را رشد دهم. در آغاز کار آسان نبود. افکار منفی مدام در حال ظهور بودند، مانند: «بیشتر توصیه نکن. این که شما خوب عمل کنید ربطی به من ندارد.» «اگر بیشتر صحبت کنم، او از من عصبانی خواهد شد. بهتر است از خودم مراقبت کنم.» وقتی سعی کردم افکار درست بفرستم، متوجه شدم که ذهنم روشن نیست. شبها نمیتوانستم بهراحتی بخوابم و مدام احساس خستگی میکردم. شغل معلمی مرا بسیار مشغول کرده بود. اینجا و آنجای بدنم درد میکرد ...
احساس ناتوانی میکردم. میخواستم سر کسی فریاد بزنم. با این حال، میدانستم که این من نیستم.
وقتی شبها نمیتوانستم بخوابم، خودم را مجبور میکردم که بلند شوم و تمرین کنم. خودم را ملزم کردم بدون توجه به اینکه هرچه خسته باشم همه عقاید و تصورات را کنار بگذارم و تزکیه را در اولویت خود قرار دهم.
صادقانه به شوهرم گفتم: «حق با توست. هنوز هم بسیاری از عادات بد فرهنگ حکچ را دارم. آنها آنقدر طبیعی بهنظر میرسند که حتی متوجه آنها نمیشوم. در آینده، لطفاً هر وقت عادتهای بد من را مشاهده کردی، به من یادآوری کن.» مصمم بودم که این افکار و عادتهای بد را از بین ببرم و خودم را بدون قید و شرط تزکیه کنم.
خودم را ملزم کردم فقط کار درست را انجام دهم و کارها را درست انجام دهم. خودم را با استاندارد فا میسنجیدم. اگر مشکلات دیگران را میبینم، هنوز هم به آنها اشاره میکنم، اما افکار خود را درست و صادقانه نگه میدارم، عاری از عقاید، تصورات و احساسات بشری.
استاد به ما آموختند،
«من نه تنها دافا را به شما آموختهام بلکه رفتار و كردار خودم را نيز برای شما بهجای گذاشتهام. درحالی كه كار میكنيد، لحن صدای شما، خوشقلبیتان و استدلال شما میتواند قلب يك شخص را تغيير دهد، درصورتی كه دستوردادنها هرگز نمیتوانند.» («خوشفکری» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
هر وقت فرصت داشتم، شعرهایی از هنگ یین را ازبر میکردم، جوآن فالون را دستنویس میکردم، افکار درست میفرستادم و تمرینات را انجام میدادم. همچنین از فرصتهایی که در کار خود داشتم استفاده میکردم و با همکاران و والدین دانشآموزانم دربارۀ فالون دافا صحبت میکردم.
طی دو هفته، متوجه تغییراتی در بدن و محیط اطرافم شدم.
یک روز، وقتی داشتم افکار درست میفرستادم، انواع افکار در ذهنم پدیدار شد. به افکار گفتم: «تو پیش برو. من فکر کردنت را تماشا خواهم کرد.»
ناگهان بهنظر رسید زمان از حرکت ایستاد. آن افکار فوراً ناپدید شدند. از همان لحظه ذهنم آرام شد. شبها خیلی بهتر میخوابیدم.
یک روز دیگر در حالی که اولین مجموعه تمرین را انجام میدادم، متوجه پرت شدن افکارم شدم. خودآگاه اصلیام بلافاصله هوشیار شد و بلافاصله تمرکزم به تمرین بازگشت. صدای استاد را شنیدم:
«بودیساتوا دستها را بر روی گل نیلوفر آبی قرار میدهد.» («تصاویر و توضیحات حرکات تمرین»، فصل پنجم ، فالون گونگ)
در حالی که حرکاتم صدای استاد را دنبال میکرد، احساس میکردم بسیار قدبلند هستم، گویی که روی گل نیلوفر آبی ایستادهام و ابرهای رنگارنگ در زیر آن شناور هستند. خیلی فوقالعاده بود، فراتر از آنچه که کلمات بتوانند توصیف کنند.
محیط اطرافم نیز بهتر شد. صاحبخانهام با ارسال پیامی از ما تشکر کرد. هنگامی که به پسر نوجوانی که قبلاً نگرش بدی نسبت به او داشتم آموزش میدادم، بیشتر توجه داشتم که بدون توجه به اینکه چه رفتاری داشته باشد، احساسات مخلوط نشود. طولی نکشید که نگرشش تغییر کرد و دروس ما کارآمد و دلپذیر شد.
وضعیت جسمیام نیز بهبود یافته است. بدنم به حالت عادی برگشت. لذت رها کردن عقاید و تصورات بشری و احساسات را تجربه کردم. آرام شدم و ذهنم بیشتر باز شد.
فهمیدم که دافا هماهنگ و همهجانبه است. وقتی خودم را خوب تزکیه کنم، همه موجودات اطرافم جنبه مثبت خود را نشان میدهند.
دقیقاً همانطور که استاد بیان کردند،
«تصورات تغيير میكند،
فاسد نابود میشود،
نور و روشنايی نمايان ميشود.» («زندگی جدید»، از هنگ یین)
فهمیدم که تزکیه من فرآیندی است که خودم را با فا همسو میکنم و همچنین در عین حال موجودات ذیشعور را نجات میدهم و به فا اعتبارمیبخشم.
روزی وقتی که تمرینات را انجام میدادم، جملات استاد به ذهنم خطور کرد:
«بنابراین، همانطور که مریدان دافا به اعتباربخشی به فا و نجات موجودات ذیشعور میپردازند، رویکرد، حالت ذهن، و روش آنها درخصوص انجام کارها همگی حیاتی هستند، چراکه چنین چیزهایی میتوانند تعیین کنند چه تغییراتی در این دنیا بهوقوع میپیوندد.» (آموزش فا در کنفرانس بینالمللی فای واشنگتن دیسی ۲۰۰۹)
تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وبسایت مینگهویی منتشر میشوند، توسط وبسایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپیرایت هستند. هنگام چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری، لطفاً عنوان اصلی و لینک مقاله را ذکر کنید.