(Minghui.org) درود، استاد محترم! درود همتمرینکنندگان!
من تمرینفالون دافا را در کانادا در سال 2005 شروع کردم. زمان بهسرعت گذشت و در یک چشم بر هم زدن از تمرینکننده جدید به شاگرد قدیمی تبدیل شدم که 16 سال تمرینکرده است. من هیچ ماجرا یا معجزه چشمگیری را تجربه نکردم، اما شادی رسیدن به فا، تجربه دردناک حذف وابستگیها و بهبود جسمی و روانی پس از غلبه بر سختیها را تجربه کردم.
در ابتدا که تمرین را شروع کردم، درکم در مرحله تزکیه فردی ماند، بنابراین به تنهایی در خانه به مدت یک سال بدون پیوستن به سایر تمرینکنندگان تمرینکردم. با درک عمیق از فا، بهتدریج به فوریت نجات مردم و مسئولیتم پی بردم، بنابراین واقعاً میخواستم در پروژههای اعتباربخشی به دافا شرکت کنم. بعداً این فرصت را داشتم که در پروژههای مختلف شرکت کنم اما در نهایت، یا پروژهها لغو شدند یا تغییراتی ایجاد شد. احساس تأسف میکردم که نمیتوانستم در اکثر آنها تا انتها بمانم.
در شرکت فیلمسازی قرن جدید مشارکتم را شروع کردم.این پروژه با مشارکت تمرینکنندگانی ازایالات متحده، کانادا، استرالیا، ویتنام و دیگر مناطق جهان در حال رشد و حرفهای شدن است. مؤسسه فیلمسازی قرن جدید نه تنها فیلمهای روشنگری حقیقت زیادی تولید کردهاند که میتوانند مخاطبان زیادی جذب کنند و افراد زیادی را نجات دهند، بلکه محیطی فوقالعاده برای تزکیه فراهم میکند که به پیشرفت قابل توجه من کمک کرده است.
یک روز، تمرینکنندهای به من نزدیک شد و پرسید که آیا میتوانم بهعنوان هنرپیشۀ نقش فرعی کمک کنم؟ در آن زمان، هنوز «گروه فیلم کانادایی حقیقت» نامیده میشد. اگرچه من طرفدار فیلم نبودم، اما همیشه از جوانی احساس خاصی به آنها داشتم. چندی نگذشت که تمرینفالون دافا را شروع کردم، یک تمرینکننده از من پرسید که آیا تا به حال درایستگاه تلویزیونی سلسله تانگ جدید بودهام؟ فکر کردم: «اوه، ما یک ایستگاه تلویزیونی داریم، امیدوارم روزی بتوانم بروم و نگاهی بیندازم.» بنابراین وقتی از من خواسته شد، بلافاصله موافقت کردم. من کنجکاوی و عدم اعتماد به نفس خود را در همان اولین فیلمبرداری فیلمم آوردم.
صحنه خیلی ساده بود. من نقش یک شوهر خوب را بازی کردم که غذای خوبی میپخت و منتظر بود تا همسرش برای شام به خانه بیاید. البته من غذا درست نکردم. همتمرینکنندگان آن را قبلاً آماده کرده بودند و واقعاً مفصل بود. در آن زمان فکر میکردم ساختن یک فیلم در حالی که از یک غذای خوشمزه لذت میبرید واقعاً سرگرم کننده است!
در گذشته، شرایط بسیار ابتدایی بود، اما صحنه به اندازهای بود که احساس اضطراب در من ایجاد شود. تازه میخواستم غذا را در دهانم بگذارم که صدای «کات!» آمد. چارهای نداشتم جز اینکه غذا را دوباره در بشقاب بگذارم و دوباره امتحان کنم. چون این صحنه در آشپزخانه منزل یکی از تمرینکنندگان فیلمبرداری میشد، فضا بسیار کوچک بود و فیلمبردار مجبور بود خود را خم کرده و در گوشهای فشار دهد، در حالی که پیراهنش از عرق خیس بود. بعد از فیلمبرداری، بالاخره توانستم غذا بخورم، اما بعد از دیدن یک میز با غذاهای سرد، اصلا اشتها نداشتم. احساس سرخوردگی کردم. در راه بازگشت به خانه فکر کردم که این کار واقعاً مناسب من نیست، بنابراین در قلبم گفتم: «خداحافظ رؤیای بازیگری من!»
فکر میکردم این پایان کار است، اما چند روز بعد عوامل تولید فیلم تماس گرفتند و از من خواستند که برای فیلمبرداری دوباره صحنه بروم. این بار دیگر نه کنجکاو بودم و نه به دنبال تفریح بودم. فکر کردم باید آرامش داشته باشم و با آن بسیار جدی برخورد کنم و برای همه دردسر ایجاد نکنم. در طول مسیرم به آنجا افکار درست فرستادم و از استاد کمک خواستم. در طول این فیلمبرداری مجدد، صحنه تغییر کرد. اجرای خوبی داشتم و تصویربرداری موفقیتآمیز بود. پس ازاین تجربه، همیشه افکار درست میفرستم و از استاد کمک میخواهم. نتایج خوب بود، بنابراین میدانستم که همهاینها بهاین دلیل است که استاد کمکم میکنند، و قلبم سرشار از قدردانی بود!
اصلاح روابط خانوادگی
از آنجا که من دیر فا را کسب کردم، تزکیه شخصی و اعتبار بخشیدن به فا با هم ادغام شده است. از آنجا که احساسات من بسیار قوی است، این وابستگی اغلب توسط نیروهای کهن مورد سوءاستفاده قرار میگیرد. مسیر تزکیهام نسبتاً ناهموار بوده و مصائب زیادی داشتهام. همسرم که تمرینکننده نیست، از مشارکت من در پروژه حمایت چندانی نکرد. او بهخصوص نمیفهمید که چرا من در حال بازی در یک فیلم هستم، چون فکر میکرد دنبال شهرت و ثروت هستم، که برای کسی که دیگر جوان نیست عجیب است. از آنجا که در طول روز کار میکنم، فیلمبرداری معمولاً شب انجام میشد و اغلب تا دیر وقت آنجا بودم. او بسیار عصبانی میشد و غالباً در نیمههای شب تماس میگرفت تا جنجال به راه بیندازد. قلبم کمیناپایدار بود. گاهی اوقات، نمیتوانستم شینشینگم را درست اداره کنم و با او دربارۀ تلفن مشاجره میکردم، زیرا نگران حفظ آبرویم بودم. همتمرینکنندگان به من یادآوری کردند که مانند یک تمرینکننده رفتار کنم. گروه ما یک قانون نانوشته دارد که میگوید مکان باید پاک و آرام باشد. فقط فیلمهایی که در چنین فضایی ساخته میشوند میتوانند مردم را نجات دهند. با نگاه به لبخند مهربان سایر تمرینکنندگان، توانستم به سرعت آرام شوم.
پس از آن، به درون نگاه کردم و بسیاری از کاستیهایم را پیدا کردم. معمولاً به اندازه کافی با همسرم مهربان نبودم. او به بسیاری از کارهای خانه و مسائل رسیدگی میکرد، بنابراین اغلب شکایت میکرد که من خودخواه هستم و به هیچ چیز اهمیتی نمیدهم - من فقط به تمرین تزکیهام فکر میکردم. در واقع، بارها احساس کردم که نمیخواهم کار دیگری انجام دهم، به جز تزکیه. روابط خانوادگیام ضعیف بود و عملکردم در محل کار برای رفع تکلیف بود. بهنظر میرسید کوشا هستم، اما در واقع کارها را مطابق فا انجام نمیدادم. استاد از ما خواستهاند تا حد ممکن درون جامعه عادی تمرینکنیم. مردم باید بگویند که شما فرد خوبی هستید. اگرچه میدانستم که ما برای نجات موجودات ذیشعور فیلم میسازیم، اما همیشه در قلبم گره داشتم. احساس میکردم این حرفه من نیست. میترسیدم که مردم فکر کنند من کارم را درست انجام نمیدهم و میخواهم معروف شوم. شاید چون این وابستگی را داشتم، چنین مشکلی به وجود آمد. یکی از محنتهای خانواده هنوز برطرف نشده بود و موانع جدیدی در راه بود.
صدایی که مرا بیدار کرد
من قبلاً در منصب دولتی کار میکردم که حقوقم خوب و کارم راحت بود، بنابراین زمان زیادی برای شرکت در رویدادهای اعتباربخشی به فا داشتم. میتوانستم بهتر عمل کنم، اما قدر آن فرصت را ندانستم. همزمان در چند پروژه مشارکت داشتم و بهنظر میرسید بسیار مشغول هستم، در حالی که هیچ یک از آنها را بهطور جدی انجام نمیدادم. اغلب بهانه میآوردم که وقت ندارم آنها را بهدرستی انجام دهم. فکر میکردم میتوانم در آن شغل تا زمان بازنشستگی کار کنم. اما، رئیس ما بازنشسته شد و رئیس جدید میخواست شرکت را تعدیل کند. ناگهان اخراج شدم و باید با بازار کار روبرو میشدم- کاری که مدتها بود انجام نداده بودم. مهارتهای من چندان به روز نبود، بنابراین بلافاصله احساس فشار کردم، بهویژه از طرف خانوادهام.
این تغییر و فشار مجبورم کرد از خواب بیدار شوم. تصمیم گرفتم که امور را بهخوبی اداره کنم و از وضعیت تزکیه فعلیام عبور کنم. من سعی کردم شینشینگم را در خانه حفظ کنم، از به تأخیر انداختن مطالعه فا و انجام تمرینات اجتناب کنم و در فیلمهای روشنگری حقیقت شرکت کنم. بقیه وقت خود را با جدیت گذراندم و رزومهام را برای مصاحبه آماده کردم.
روزی یکی از دوستان دربارۀ یک شرکت بزرگ مالی آمریکایی به من گفت. مدت کوتاهی پس از ارسال رزومهام، رئیس برای مصاحبه تلفنی با من تماس گرفت. او از من راضی بود و پرسید چه زمانی میتوانم برای مصاحبه بروم. آنقدر برای یافتن شغل نگران بودم که گفتم میتوانم هر زمان که بخواهند بروم و او ترتیبی داد که فردای آن روز آنجا باشم. آن زمان بود که فهمیدم رقابت دراین بخش شدید است، حد نصاب بسیار بالا بود و چهار دور دیگر مصاحبه وجود داشت. آنها سؤالات سختی پرسیدند و داوطلبان باید شیوه علمی خود برای حل مسائل را روی تخته مینوشتند و به بسیاری از سؤالات اساسی پاسخ میدادند.
من سالها پیش فارغالتحصیل شده بودم و تقریباً تمام مطالب دوره دانشگاهم را فراموش کرده بودم. من در خارج از کشور تحصیل نکرده بودم، بنابراین بسیاری از اصطلاحات را تشخیص نمیدادم. علاوه براین، سالها به دنبال کار نرفته بودم، بنابراین باید آماده میشدم، اما فقط یک بعدازظهر و غروب را وقت داشتم. همسرم شکایت کرد که این زمانی که با آن موافقت کرده بودم بسیار شتابزده بود، زیرا این فرصت نادر بود و من باید به خودم زمان بیشتری میدادم. لبخندی زدم و به او اطمینان دادم که با جریان امور همراه شود. کارم منتظر من بود.
بلافاصله شروع به جستجوی اطلاعات مربوطه دراینترنت کردم و واقعاً چیزی را که میتوان «کمک الهی» نامید، تجربه کردم. واقعاً اینطور بود که میتوانستم آن چیزی را که دنبالش بودم فوراً بیابم و احساس کردم خردم ناگهان باز شد. شگفت زده بودم که چقدر خوب توانستم اطلاعات را در یک نگاه درک کرده و بهخاطر بسپارم و آنها را یادداشت کنم.
زمان کمی برای آماده شدن داشتم که ناگهان برق محله قطع شد. بهخوبی شینشینگم را اداره کردم و وحشت نکردم. رستوران فست فودی را پیدا کردم که تمام شب باز بود. به آنجا رفتم و تا ساعت 3 صبح درس خواندم و توانستم تمام آمادگیهای لازم را به پایان برسانم. روز بعد، پر از انرژی و اعتماد به نفس بودم و هر چهار دور مصاحبه را بهخوبی پشت سر گذاشتم. میدانستم کهاین همه برکت از جانب استاد است. وقتی شاگردان بهخوبی تمرین کنند،استاد به شاگردان خود کمک کنند.
بعد ازاین اتفاق، وقتی دوباره برای شرکت در فیلمبرداری رفتم، همسرم چندان مقاومت نکرد.
سرانجام پی بردم که شرکت در فیلمها فرصتی برای تزکیه است
اما، گاهی اوقات آزمونهای تزکیه یکی پس از دیگری انجام میشود. بلافاصله پس از آن، مشکلات مختلفی در خانواده ظاهر شد. از آنجا که بیش از حد احساسی بودم، غالباً در بسیاری از امور غرق میشدم و برای غلبه بر آنها تقلا میکردم. همیشه احساس میکردم که زمان کافی ندارم، بهویژه هنگامیکه در حال فیلمبرداری فیلمهای بزرگ یا در لحظات حساس فعالیتهای مهم بودیم، اغلب انواع وقفهها وجود داشت.
هنگامیکه مشکلات بوجود میآیند، با داشتن وابستگی میخواهم آنها را حل و فصل کنم، بنابراین موضوع اعتباربخشی به فا و نجات افراد را در اولویت قرار نمیدهم. بلکه، من همیشه آن را در مرحله آخر قرار میدهم، قبل از فکر کردن به پروژه، همه چیز را در زندگی عادیام نظم وترتیب میدهم.
در آن زمان، من بر سازماندهی زمان تأکید زیادی داشتم. امیدوار بودم عوامل تولید فیلم برنامه فیلمبرداری را از قبل به من بگویند. اما، بسیاری از اعضای عوامل تولید فیلم شغل، خانواده و کارهای مختلف دیگری نیز داشتند. علاوه براین، آنها باید مکانهایی را برای فیلمبرداری پیدا میکردند، بنابراین هماهنگی زمانها کار آسانی نبود. در نتیجه، اغلب دربارۀ زمانهای فیلمبرداری که با انتظارات یا شرایط من در تضاد بود، وقتی به من اطلاع میدادند، باعث دردسرهای زیادی برایم میشد. در حالی که با این مسائل روبرو بودم، نه با درکی از فا به آنها مواجه میشدم و نه به دنبال مشکلاتم بودم. در عوض، برعکس بود: با گذشت زمان، وابستگی به گله و شکایت در من شکل گرفت.
وقتی برای فیلم جدیدی فیلمبرداری داشتیم، زمان شروع آن را پرسیدم تا بتوانم از قبل برای مرخصی اقدام کنم. پس از دریافت تأییدیه، ترتیبی دادم که همسرم در آن مدت به چین بازگردد و در راه به ژاپن برود تا در خانه نگرانی نداشته باشم. معلوم شد که برنامهها تغییر کرده است. وقتی به زمان تعیین شده رسیدم، فهمیدم که نمیتوانیم صحنهها را فیلمبرداری کنیم- دیگر نمیتوانستم خودم را کنترل کنم و با هماهنگکننده با عصبانیت برخورد کردم.
پس از بازگشت به خانه، وقتی مشغول مطالعه فا و انجام تمرینات بودم، نمیتوانستم ذهنم را آرام کنم. بهنظر میرسید یکی در ذهنم مدام میگوید: «چگونه میتوانیداینطور باشید؟این وحشتناک است.» متوجه مشکلم شدم: من بیش از حد خودخواه بودم. ما باید در این پروژه بهخوبی همکاری کنیم تا حقیقت را گسترش و مردم را نجات دهیم، اما من این کار را برای افراد دیگر انجام نمیدادم.
آن شب، از هماهنگکننده عذرخواهی کردم. بعداً شنیدم که مشکلات دیگران در واقع بیشتر از من بوده، اما آنها با این وضعیت بهعنوان یک مشکل بزرگ برخورد نکردند. در همین حال، وابستگیهایم به قدری قوی بود که بهخاطر احساساتم اذیت و مرتباً آشفته میشدم، بنابراین همیشه نمیتوانستم بر آن غلبه کنم.
در واقع، همتمرینکنندگان عوامل تولید فیلم با من بسیار مدارا میکردند. من اغلب دیر میکردم و باعث میشدم همه منتظر من باشند. تزکیه بسیار جدی است، بنابراین شرکت در پروژههای اصلاح فا و نجات مردم مستلزم این است که همیشه افکار درست داشته باشیم. متوجه شدم که هر زمان که باید صحنههایی را فیلمبرداری میکردیم، اگر حواسم نبود که زودتر به سمت آنجا حرکت کنم و زمان کمی برایم مانده بود، اذیت میشدم چون در ترافیک گیر میافتادم یا با مشکلی در مترو روبرو میشدم.
یک بار، برای فیلمبرداری صحنهای، مجبور شدم به مکان خاصی بروم - معلوم شد که مشکلی در مترو وجود دارد و بسیار کند حرکت میکرد. تمرینکنندهای بدون گله و شکایت به من گفت که در نزدیکترین ایستگاه مترو پیاده شوم و او آمد تا مرا ببرد. نمیدانستم چگونه این کار را انجام داد، اما خیلی سریع به محل فیلمبرداری رسیدم. سایر همکاران مدت زیادی منتظر بودند، اما خوشبختانه هنوز تاریک نشده بود و نور کافی وجود داشت. با عجله آرایش کردم و کسی شکایتی نکرد. بازیگران بلافاصله در صحنه شرکت کردند و تصویربرداری بدون مشکل به پایان رسید.
در راه بازگشت به خانه، نمیدانستم که چرا:«دیگران با ترافیک مواجه نشدند؟ از سوی دیگر، چرا در لحظات حساس حتی زمانی که به موقع سوار مترو میشوم به مشکل برمیخورم؟ چرا همیشه با من مداخله میشود؟ » صحنه امروز ساده نبود، اما در مدت زمان بسیار کوتاهی قبل از تاریکی به آرامی فیلمبرداری شد. من فهمیدم که هماهنگی، همکاری، صلح و تحمل متقابل دیگر اعضا و بازیگران، مداخلات بیرونی را که مرا آزار میداد نفی میکرد! چنین مواردی بارها و بارها در طول فیلمبرداری اتفاق افتاده است.این به من آموخت که بهعنوان یک تمرینکننده، برای بهخوبی انجام دادن مأموریتم و قادر شدن به نجات موجودات ذیشعور، تزکیه واقعاً مهمترین است!
من سالها درگیر این پروژه بودم. وقتی به گذشته نگاه میکنم عواطف زیادی را احساس میکنم. من این افتخار را داشتم که در فیلمهای کوتاه از «بازگشت به خانه» و «هدیه» گرفته تا فیلمهای متوسط «یک دوست واقعی»، «سفر»، «یادآوری فرار» و «رمز مکاشفه» و فیلم سال نو امسال«باشد که ماهی شما واقعی شود» و فیلم بلند «رستگاری» شرکت کنم. در ابتدا فکر میکردم فقط برای کمک هستم، انتظار نداشتم که مشارکت من در اعتباربخشی به فا راه تزکیه من باشد! در خصوص انتخابم دربارۀ میزان تأثیرگذاری فیلمهایمان تردید داشتم و حتی وقتی مداخلهها و مشکلات زیادی وجود داشت میخواستم آنجا را ترک کنم. اما پس از مشاهده پشتکار و تلاش زیاد سایر همتمرینکنندگان و اینکه چگونهاین گروه همیشه مثل آهن ربا مرا جذب کرده، باعث شد تا تمام تلاشم را بکنم تا با گروه هماهنگ عمل کنم و با روند اصلاح فا همراه باشم.
هر بار که فیلم جدیدی تولید میکردیم، بلافاصله از تمرینکنندگان در چین بازخورد میگرفتیم و میگفتند که آنها برای پخش گسترده آن را روی سیدیها کپی میکنند. فیلمیکه من در آن بازی کردم، «رمز مکاشفه»، در جشنواره بینالمللی فیلم کانادا جایزه ویژهای دریافت کرد. مدت کوتاهی پس از انتشار خبر توسط برگزارکنندگان جشنواره، صفحه وب آنها مورد حمله هکرها قرار گرفت. این به من کمک کرد بفهمم که شیطان از فیلمهای حقیقت ما میترسد. پس از آن شرکت فیلمسازی قرن جدید جوایز متعددی از جشنوارههای مختلف بینالمللی فیلم دریافت کردند.این واقعیت که بسیاری از داوران عادی ازاین فیلمهای حقیقت، که زیبایی دافا را بهخوبی نشان میدادند، تقدیر کردند، نشان داد که آنها حقیقت را دیده و درک کردهاند و قلب آنها متأثر شده است. کسانی که فیلمهای تولید شده توسط تمرینکنندگان را انتخاب کردند تصمیم گرفتند بهترین را برای آینده خود انتخاب کنند. درک میکنم که همه اینها تشویقی از سوی استاد برای ماست تا بهشدت به کار ادامه دهیم و بهتر عمل کنیم!
فیلم یک هنر همه جانبه است و برای پیمودن مسیر خوب، ما نه تنها باید در تزکیه پیشرفت کنیم، بلکه باید مهارتهای مختلف خود را تقویت کنیم تا بتوانیم برای نجات افراد بیشتر تلاش کنیم. این همان اصلی است که شرکت فیلمسازی قرن جدید به آن پایبند بوده است.
استاد بیان کردند:
«هرکاری که انجام میدهید، آن را بهخوبی انجام دهید. در روند انجام کارها، آنچه به آن نگریسته میشود قلب شما است، نه خود موفقیتتان. در روند انجام کارها میتوانید مردم را نجات دهید! روندی که کارها را انجام میدهید نیز روندی از این است که در تزکیه صعود میکنید، که همزمان، نقش نجات موجودات ذیشعور را ایفا میکند! اینگونه نیست که فقط اگر در انجام آن کار موفق شوید میتوانید نقش نجات موجودات ذیشعور را ایفا کنید.» (آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک 2016)
پیش ازاین، من فقط روی تأثیری که فیلمهای ما داشتند تمرکز میکردم. اکنون میدانم که باید به روند و کمی پیشرفت در تزکیه توجه بیشتری داشته باشم. انواع مختلف آموزش برای بهبود عملکرد ما نیز بهعنوان تزکیه تلقی میشود. قبلاً شرمنده بودم که بگویم میخواهم بازیگر خوبی باشم. در حال حاضر، من بسیار مفتخرم که میگویم آنقدر خوش شانس هستم که میتوانم بازیگر شوم و میخواهم بازیگر خوبی شوم، زیرا برای نجات موجودات ذیشعور است. اکنون فهمیدهام کهاین رسالت من است،این راه تزکیه من است و میخواهم آن را به خوبی طی کنم!
سپاسگزارم استاد همتمرینکنندگان سپاسگزارم!
(ارائه شده در کنفرانس اشتراک گذاری تجربه تزکیه فالون دافا در کانادا 2021)
تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وبسایت مینگهویی منتشر میشوند، توسط وبسایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپیرایت هستند. هنگام چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری، لطفاً عنوان اصلی و لینک مقاله را ذکر کنید.