(Minghui.org) پس از خواندن مقاله جدید استاد، پسرم درکش را از فا افزایش داد و برکاتی را دریافت کرد.
واکنش به از دست دادن شغل
پسرم بیش از ده سال در صنعت ساختمان کار کرد. او باهوش است.
از دوران کودکی با من فا را میخواند و تمرینات را انجام میداد، و میداند که فالون دافا و پیروی از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.
پس از شروع به کار، بهدلیل برنامه کاری که داشت، کمکم از تزکیه دست کشید. او مدیر ساخت و ساز در یک محل بسیار بزرگ بود و رؤسایش قابلیت و اخلاق کاری او را بسیار تحسین میکردند.
اواخر سال گذشته به تیم مدیریت شرکت ساختمانی اطلاع داده شد که این محل در سال بعد تعطیل خواهد شد.
ساختمانها فروش خوبی نداشتند و سرمایهگذار هم بیپول شده بود. این پروژه منحل شد و ناتمام ماند که به این معنی بود شرکت ساختمانی مجبور به اخراج کارمندان میشد.
اما پسرم اعتقاد راسخ داشت که باید بتواند شغلش را حفظ کند. اما شرکت از او نخواست که دوباره سر کار برود.
یکی از کارکنان دفتر مدیریت در اواخر فوریه با او تماس تلفنی گرفت: «وضعیت اقتصادی الان خوب نیست. اگر میتوانی شغلی در جای دیگری پیدا کنی، برو و آن را انتخاب کن. بهمحض دریافت دستوراتی برای شروع دوباره ساخت و ساز، تو را برمیگردانیم.» پسرم شغلش را از دست داد.
او برای پذیرش این واقعیت دوران سختی را پشت سر گذاشت. دلیل اخراجش را از رئیسش پرسید و به او گفتند که این تصمیم مدیرپروژه است.
اکثر کارهای این کارگاه ساختمانی از جمله بررسی کیفیت ساخت، پیشرفت کلی کار ساخت و ساز و هماهنگی پیشرفت جنبههای مختلف ساخت و ساز بر عهدۀ پسرم بود. او همچنین مجبور بود شرایط اضطراری را اداره کند.
او اغلب مجبور میشد اضافه کاری کند تا مطمئن شود همه چیز طبق برنامه است. او فعال بود و هرگز از استرس و فشار کار شکایت نمیکرد.
مدیرپروژه بارها قدردانیاش را ابراز کرد، زیرا پروژه پیشرفت خوبی داشت. یکی از رؤسای اصلی و رئیس شرکت نیز از مدیرپروژه بهدلیل کیفیت بالای کار قدردانی کردند.
اما فردی که توانایی پسرم را نداشت بابت توصیه استخدام توسط مدیر پروژه پول زیادی پرداخت و به این ترتیب برای تصدی این سمت استخدام شد.
پسرم احساس میکرد در حقش بیانصافی شده است و عصبانی بود. او از مالک شرکت بهدلیل نادیده گرفتن توانایی و سختکوشیهایش گله کرد.
او حتی از مدیرپروژه بهدلیل گرفتن رشوه متنفر بود و فردی را که جایگاه او را گرفته بود متهم به تبهکاری کرد.
نگاه به درون برای یافتن کاستیها
من هم از دیدن ناراحتی پسرم پریشان شدم. اما بلافاصله متوجه شدم که باید آرام باشم زیرا یک تمرینکننده هستم.
میدانستم که هیچ چیز بدون دلیل اتفاق نمیافتد و از فرصت استفاده کردم و به دنبال کمبودهایم به دورن نگاه کردم. دریافتم که شور و شوق بیشازحد دارم و به منافع شخصی وابستگی دارم.
نوه من امسال به مهدکودک میرود و من خوشحال بودم چون میتوانستم استراحت کنم. اما شهریه نیمسال مهدکودک بیش از ۲۰ هزار یوان بود که به نظر من بسیار گران بود.
همچنین متوجه شدم که به شهرت و منافع شخصی وابسته بودم و از وابستگی عاطفی به پسرم رنج میبردم. از اینکه پسرم شغلش را از دست داد، خجالت میکشیدم، زیرا اقوام و دوستانم همگی او را بهخاطر دستاوردهای شغلیاش تحسین میکردند.
با دیدن پسرم که در تمام طول روز ناراحت و عصبانی بود، او را دلداری دادم: «اشکالی ندارد. با تمام تواناییهایی که داری، باید بتوانی شغل دیگری پیدا کنی. شاید از پیش مقدر شده باشد که رابطه تو با رئیست به پایان رسیده و شغل بهتری در انتظارت باشد.»
ادامه دادم: «آرام و صبور باش. ما استاد را داریم که از ما مراقبت میکنند. روزیمان تمام نخواهد شد.»
من در خانه فا را مطالعه میکردم و با پشتکار افکار درست میفرستادم.
یک روز در هنگام مطالعه خواندم:
«این را نیز مشاهده کردهایم: وقتی فردی متولد میشود، تمام زندگی او در بُعد بخصوصی وجود دارد. بهبیان دیگر، اینکه در زندگیاش در چه مکانی باشد و چه کاری را باید انجام دهد، همگی آنجا هستند. چه کسی زندگی او را نظم و ترتیب داده است؟ مشخص است که موجودات والاتر آن را نظم و ترتیب دادهاند.» (سخنرانی هفتم، جوآن فالون)
من ناگهان آگاه شدم: «بله، چرا برای پسرم نگران هستم؟»
پسرم برکت و رحمت دریافت کرد
پسرم موقعی که سر آن کار بود سرش خیلی شلوغ بود. بعد از اینکه کارش را از دست داد، تمام وقتش آزاد شد.
ضمن صحبت با او وضعیتش را تجزیه و تحلیل و سعی کردم کمکش کنم تا درک کند. گفتم: «همه چیز تغییر کرده است. آب و هوا تغییر کرده است، جامعه تغییر کرده است و مردم تغییر کردهاند.»
ادامه دادم: «آب و هوا میتواند در عرض یک هفته چهار فصل داشته باشد. مردم دیگر به یکدیگر اعتماد ندارند و همه احساس میکنند که زندگیشان در بحران است.»
«کارخانهها در حال بسته شدن هستند. شرکتها کارمندان خود را اخراج میکنند. و حباب املاک و مستغلات در حال انفجار است. بسیاری از جوانان شغلشان را از دست دادهاند.»
این استبداد حزب شیطانی است که باعث فروپاشی اقتصاد و همچنین مشکلاتی شده است که مردم اکنون برای امرار معاش با آنها روبرو هستند. اخلاق مردم تحت تأثیر حزب شیطانی بهسرعت رو به انحطاط رفته است. حزب شیطانی تمرینکنندگان فالون دافا را مورد آزار و اذیت قرار میدهد و رژیم حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) اعضای بدن تمرینکنندگان زنده را برای کسب سود از بدنشان خارج میکند.»
توضیح دادم: «جنایات آنها آسمان و زمین را خشمگین کرده است و اکنون کشور با مشکلات زیادی مواجه است.»
«بسیاری از فارغ التحصیلان کالج اکنون نمیتوانند شغلی پیدا کنند. حتی صاحبان مدرک دکتری. فارغ التحصیلان از خارج از کشور به خانه بازگشتهاند و چارهای جز این ندارند که در خانه بمانند و با پسانداز والدینشان زندگی کنند.»
«تو مدرک خیلی بالایی نداری و جای تعجب نیست که کارت را از دست بدهی. در مورد کاری که مدیر پروژه و همکارت با تو انجام دادهاند، آنها از تو بزرگتر هستند و ممکن است پدر و مادری داشته باشند که باید از آنها مراقبت کنند و شهریه فرزندانشان را بپردازند.»
همچنین به او گفتم: «اگر آنها کارشان را از دست بدهند، چطور زندگی میکنند؟ احتمالاً چاره دیگری نداشتند. ما نباید از آنها دلخور باشیم. اکنون زندگی هیچکسی آسان نیست.»
پسرم گفت: «تو بیش از حد فداکار هستی. فرزند من به مهدکودک میرود و شهریه آن فقط برای نیم سال ۲۰ هزار یوان است.»
گفتم: «اگر چیزی متعلق به تو باشد، آن را از دست نخواهی داد. اگر متعلق به تو نباشد برای به دست آوردن آن تلاش نکن. ممکن است رابطه تو با آنها به پایان رسیده باشد، اما ممکن است به زودی با همکاران و دوستان جدیدی آشنا شوی.»
پسرم در این دوران بیکاریاش، مقاله جدید استاد «چگونه انسان پدید آمد» و سایر مطالبی که به مردم درباره فالون دافا میگفت را مطالعه کرد. او درک عمیقتری از فالون دافا به دست آورد، و همچنین وقتی من تحت آزار و اذیت قرار گرفتم، بار ذهنیاش را رها کرد.
شرکت ساختمانی که او را در اوایل ماه مارس اخراج کرد، ۴۰ هزار یوان بهعنوان غرامت به او پرداخت. در حالی که سایر افراد فقط ۱۰ هزار یوان دریافت کردند.
همچنین در اواخر مارس سه شرکت بزرگ با او تماس گرفتند و به او پیشنهاد کار دادند. یکی از آنها سمتِ مدیرپروژه را به او پیشنهاد داد که یک سطح بالاتر از موقعیت اصلی او بود.
همانطور که همه ما میدانیم، در حال حاضر پیدا کردن کار بسیار دشوار است. وقتی وابستگیام را رها کردم و پسرم درباره فالون گونگ و آزار و شکنجه به درک عمیقتری رسید، همه چیز بهطرز چشمگیری تغییر کرد.
من صمیمانه احساس میکنم که وقتی واقعاً وابستگیها را رها کنید، با پیروی از فا خودتان را تزکیه کنید و نظم و ترتیب استاد را دنبال کنید، خواهید دید که «... پس از عبور از سایههای تاریک درختان بید، گلهای روشن و روستای دیگری پیش رو خواهد بود!» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)
کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. بازنشر غیرتجاری این مطالب باید با ذکر منبع باشد. (مانند: «همانطور که وبسایت مینگهویی گزارش کرده است، ...») و لینکی به مقالۀ اصلی ارائه شود. در صورت استفاده تجاری، برای دریافت مجوز با بخش تحریریۀ ما تماس بگیرید.