(Minghui.org) در خانوادهام سه نسل در یک خانه زندگی میکنیم، اما پس از اینکه عروسم نزد ما نقلمکان کرد، درگیریها و اختلافات بیشتر روی میداد.
اگرچه بیش از ده سال بود که فالون دافا را تمرین میکردم، اما واقعاً نمیدانستم چگونه تزکیه کنم، بنابراین در گذر از بسیاری از آزمونها شرایط سختی داشتم، و حتی گاهی مانند یک غیرتمرینکننده رفتار میکردم. درنتیجه عروسم مدت کوتاهی پس از یادگیری دافا، آن را رها کرد.
پسرم خانهای خرید و با خانوادهاش به آنجا نقلمکان کرد. متوجه شدم رفتار من مانع از این شد که اعضای خانوادهام تمرینکننده شوند، چیزی که در مسیر تزکیهام حسرتش را میخوردم.
از استاد لی، بنیانگذار فالون دافا، خواستم که فرصت دیگری به من بدهند. میخواستم افکار درست و قوی داشته باشم تا بتوانم تعارضات خانوادگیمان را حلوفصل کنم، جذب دافا شوم، و آسیبی را که ایجاد کرده بودم، اصلاح کنم.
در درونم جستجو کردم و وابستگیهایی پیدا کردم که از خودرأیی، رقابتجویی، مبارزهطلبی و نامهربانی نشأت گرفته بود. نمیتوانستم «منیتم» را رها کنم، با مردم خوب رفتار نمیکردم و درنهایت از نظم و ترتیبات نیروهای کهن پیروی کردم.
هر روز در زمان معینی برای خانواده پسرم افکار درست فرستادم و این فکر را اضافه کردم: «بهطور کامل نظم و ترتیبات نیروهای کهن که موجودات ذیشعور را نابود میکنند، خنثی شود. حذف و نابودی تمام عناصر بدی که مانع از بازگشت خانواده من به دافا میشوند. استاد لطفاً کمکم کنید.»
بهمدت دو سال به فرستادن افکار درست برای خانواده پسرم ادامه دادم. پسر و عروسم که برای چند سال ملاقاتشان نکرده بودم، در یک سال نو چینی با نوهام به خانه ما آمدند. خالصانه در طول شام از عروسم عذرخواهی کردم: «من از تعالیم استاد پیروی نکردم و در تزکیهام خوب عمل نکردم. متأسفم. لطفاً مرا ببخش. رفتارم را تغییر خواهم داد.»
از ته قلبم و با چشمانی اشکبار آن را گفتم. پسر و عروسم فنجانهایشان را بالا بردند و از والدین خود بهخاطر پرورش و تربیتشان تشکر کردند. وقتی دستان عروسم را گرفته بودم احساساتی شدم.
پسرم و خانوادهاش در طول پاندمی در سال2020، تمرین دافا را دوباره شروع کردند و من از استاد بهخاطر بازگرداندنشان تشکر کردم.
اگرچه عروسم تمرین را از سر گرفت، اما آزمایشهای شینشینگم همچنان ادامه داشت. رنجش او از من بهطور کامل از بین نرفته بود، بنابراین از این موقعیت برای تزکیه قلب و رشد خودم استفاده کردم.
هر روز کتابهای دافا را ازبر میکردم. بیش از ده بار جوآنفالون را از بر کردهام. مطمئن میشدم که افکارم مطابق با فا باشد و در مواجهه با مشکلات به درون نگاه میکردم. ذرهذره تزکیه کردم، بهترین سعیام را کردم که سه کار را بهخوبی انجام دهم، و با مردم درباره فالون دافا و آزار و شکنجه صحبت میکردم.
آموزههای استاد را در ذهن داشتم، در مواجهه با مشکلات تحتتأثیرقرارنگرفته باقی میماندم، و همهچیز را با اصول فا میسنجیدم.
روزی عروسم وقتی به خانه آمد، با عجله بهسمت کمد رفت و در را باز کرد و بر سرم داد زد: «کمد تو خیلی خالی است! همهچیز را در کمد پسرم گذاشتی.» او ملافه و لباسها را از کمد پسرش بیرون آورد و داخل کمد من انداخت، کمد مرا پر کرد و بههمریختگی زیادی ایجاد کرد. بهرغم فریادهایش، آرام و ساکت ماندم. او کمی بعد ساکت شد.
در یک مورد، پسرم به من نگفت که دارند به خانهام میآیند، بنابراین غذا درست نکرده بودم. عروسم بعد از اینکه تمرینات صبحگاهی را انجام داد خوابید.
تقریباً ظهر بود که مطالعه فا را تمام کردم. از عروسم که هنوز در رختخواب بود پرسیدم که آیا میخواهد ناهار او را آماده کنم؟ تنها پاسخ او این بود که چرا خوابش را قطع کردم.
از اعتراضش ناراحت نشدم و به پسرم زنگ زدم تا بپرسم همسرش دوست دارد چه بخورد. غذا را پختم و عروسم پس از بیدار شدن از خواب، آن را خورد. بهنظر میرسید که از غذا لذت بردهاست، بنابراین از او پرسیدم که آیا از غذا خوشش آمدهاست. او شکایت کرد که یکی از غذاها خیلی شور و دیگری خیلی بیمزه بود. گفتم دفعه بعد بیشتر توجه میکنم. با دانستن اینکه در تزکیهام پیشرفت کردهام، احساس خوبی داشتم.
من با آزمایشهای بزرگ و کوچک زیادی روبرو شدهام. آنها درسهایی بودند که باید یاد میگرفتم و آزمونهایی که باید میگذراندم. بهمحض اینکه که در تزکیه رشد کردم، عروسم نیز دستخوش تغییراتی شد.
او اکنون با پشتکار تزکیه میکند و گفت حیف شد که دافا را بهمدت 10سال کنار گذاشت. اگر نیکخواهی و شفقت استاد و قدرت نیرومند دافا نبود، فاصله بین ما بیشتر میشد.
سپاسگزارم استاد!
کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. بازنشر غیرتجاری این مطالب باید با ذکر منبع باشد. (مانند: «همانطور که وبسایت مینگهویی گزارش کرده است، ...») و لینکی به مقالۀ اصلی ارائه شود. در صورت استفاده تجاری، برای دریافت مجوز با بخش تحریریۀ ما تماس بگیرید.