(Minghui.org) در ماههای اخیر درگیر برخی امور هماهنگی در کل منطقه بودم و این فرصت را داشتم که به چند شهرستان مجاور بروم. پس از گذراندن چند روز با تمرینکنندگان فالوندافا در این شهرستانها، خیلی تحت تأثیر قرارگرفتم و تصمیم گرفتم در تزکیهام بهتر عمل کنم.
امیدوارم با بهاشتراکگذاری آموختهها و تجربههایم بتوانم الهامبخش دیگران، بهویژه تمرینکنندگان در منطقهام باشم. مدتهاست که نگران وضعیت تزکیهمان بهعنوان بدنی واحد بودهام و امیدوار بودم راهی بیابم که بتوانیم بهصورت گروهی رشد کنیم. ما بهشدت نیاز به تغییری کلی داریم. اما میدانم که باید از خودم شروع کنم و با تزکیه محکم و استوار الگوی خوبی باشم تا بتوانم به چنین چیزی دست یابم.
مطالعه فا مهمترین کار است
با هماهنگکنندهای در یکی از شهرستانها دیدار کردم و به جلسات مطالعه گروهی فای آنها پیوستم که ساعت 2 بعدازظهر برگزار میشد و تا وقت شام فا را ازبر میخواندند. سپس همه آنها برای صرف شام به خانه میرفتند و دوباره بازمیگشتند تا فا را با هم مطالعه کنند. این تمرینکنندگان معمولاً صبحها بیرون میرفتند تا حقایق را درباره فالون دافا روشن و در سایر پروژههای دافا شرکت کنند.
حقیقتاً تحت تأثیر این جریان قرار گرفتم که این تمرینکنندگان چقدر خوب از زمانشان برای مطالعه فا استفاده میکردند. از نظر من، حتی افرادی که 40ساله و 50ساله هستند، که پرمشغلهترین سنین زندگی است، قادرند خود را با جلسات مطالعه فای آنها همراه کنند. از رفتار آرام آنها میتوانستم بگویم که آنها مطالعه فا را بالاترین اولویت خود قرار دادهاند. آنها برای رسیدن به این هدف، میبایست وابستگیشان به منافع شخصی را رها کرده باشند.
کمک به مطالعه جدی فا
این مرا به یاد تمرینکنندهای به نام وِی (نام مستعار) در منطقهام انداخت. او صاحب کسبوکاری کوچک است، تعدادی کارمند دارد و همیشه سرش شلوغ است. بهقول خودش «کارهایی دارم که در صف انتظار هستند تا انجامشان بدهم.» هان دید که چگونه کارِ وِی او را از مطالعه فا بازمیدارد و به او پیشنهاد داد که یک بار در هفته فا را با او مطالعه کند.
اگرچه هان مجبور بود برای ملاقات با وِی مسافت زیادی را طی کند، بدون شکایت هر هفته برای مطالعه فا به آنجا میرفت. گاهی باید تا ساعت 9 شب صبر میکرد تا وِی کارش را تمام کند. هان تسلیم نشد و هر هفته آنجا حاضر میشد. وِی احساس بدی داشت و بیشتر تلاش کرد تا در روزهایی که مطالعه فا داشتند قبل از ساعت 8شب در خانه باشد.
هان این جلسه هفتگی خود را بهمدت یک سال ادامه داد تا به وِی کمک کند در مسیر مطالعه فا بماند. وِی با مطالعه مداوم فا متوجه شد که باید قدر تلاشهای سایر تمرینکنندگان و نظم و ترتیب استاد لی (بنیانگذار دافا) را بداند. وِی یک گروه کوچک مطالعه فا را در خانهاش راهاندازی کرد که در آن چند تمرینکننده هر شب دور هم جمع میشدند و فا را با همدیگر مطالعه میکردند. با توجه به مطالعه جدی فا، شینشینگ او بهسرعت بهبود یافت. او کمکم کار روزانهاش را زودتر به اتمام میرساند، گاهی حتی قبل از غروب آفتاب، زیرا نمیخواست کارش با زمان مطالعه فایش مداخله کند.
یکی از مشتریان وِی از او خواست که اضافهکاری کند تا کاری را برایش انجام دهد و به او پیشنهاد پرداخت مبلغی اضافه داد. وِی به این مشتری گفت: «همیشه پول بیشتری هست که بتوان بهدست آورد. بههرحال شما چندان عجلهای ندارید. چطور است که اول صبح به آن رسیدگی کنیم تا مجبور نباشید هزینه اضافهای بپردازید؟» مشتری موافقت کرد. وِی به ما گفت که اگر کاری با زمان مطالعه فایش مداخله کند، در ازای هر مقدار پول که باشد، حاضر نیست اضافهکاری کند. واقعاً از دیدن پیشرفتش خوشحال شدیم.
وِی هنوز هم کارهایی داشت که در صف انتظار بودند تا انجامشان دهد، اما ذهنیتش تغییر کرده بود. او توانست زمانش را بهتر مدیریت کند و بین کار و تزکیهاش تعادل برقرار کند. او همچنین استرس کمتری داشت. متأسفانه پس از چند سال، هنگامی که مطالعه گروهی فا دیگر در خانهاش برگزار نشد، او مجدداً بهطور فزایندهای مشغول و کمکم در تزکیهاش سست شد.
مطالعه فا اساس تزکیه ماست. تمرینکنندگانی که در شهرستان اول ملاقات کردم، مطالعه فا را در الویت کارهایشان قرار دادند و توانستند بین خانواده، کار و تزکیه بهخوبی تعادل برقرار کنند. آنها کارهای بیشتری انجام میدهند و همچنان در زمانشان انعطافپذیری دارند. ذهنیت و طرز تفکرشان محیط تزکیه آنها را تعیین میکرد.
هماهنگکننده آن شهرستان در مورد سایر گروههای مطالعه فا در منطقهشان به من گفت که تمرینکنندگان در آن مناطق اگر نه بیشتر، به همان اندازه کوشا هستند. آنها از زمان خود خردمندانه استفاده و فا را بهخوبی مطالعه میکنند. بهنظر میرسد که همه فوریت را احساس کردهاند و بنابراین نهایت تلاش خود را میکنند تا سه کار را بهخوبی انجام دهند و وقتشان را تلف نکنند.
تمرینکنندگان در شهرستان دوم از بسیاری جهات مرا تحت تأثیر قرار دادند
سپس به مطالعه گروهی فا در شهرستان دیگری پیوستم. تمرینکنندگان در آنجا معمولاً حوالی ساعت 7:30عصر، که در بین فصلها کمی متفاوت است، گرد هم میآیند تا با همدیگر فا را مطالعه کنند، تمرینها را انجام دهند و افکار درست بفرستند که تا ساعت11:10شب طول میکشد. هماهنگکننده آنجا به من گفت از حدود بیش از 20 سال پیش که تمرین فالون دافا را شروع کرده، این برنامه را حفظ کرده و هرگز یک روز را هم از دست نداده است. هنگامی که آزار و شکنجه برای اولین بار شروع شد و بهطور خاصی شدید بود، او در را قفل کرد، پنجرهها را پوشاند و فا را مطالعه کرد.
تمرینکنندگان آنجا از بسیاری جهات مرا تحت تأثیر قرار دادند. اول از همه، هیچکس برای مطالعه فا دیر نمیکرد. همگی زودتر آنجا بودند.
تابستان گذشته که به آنجا رفتم پیش یک تمرینکننده محلی ماندم. میزبانم به من گفت که مطالعه فا در ساعت 8شب شروع میشود. ازآنجاکه او خیلی نزدیک به محل برگزاری مطالعه گروهی زندگی میکرد، فکر کردم زمان کافی دارم، بنابراین شروع کردم نسخه یکساعته تمرین دوم را انجام دهم. اما وقتی حدود پنج دقیقه از تمرین مانده بود، صدای ضربهای را به در اتاقم شنیدم و میزبانم گفت: «بیا برویم.» با این فرض که او میتوانست صدای موسیقی تمرین را بشنود، پاسخی ندادم.
دو دقیقه بعد، دوباره در زد و کلماتش را تکرار کرد: «بیا برویم»
فکر کردم زمان کافی داریم و پاسخ دادم: «دو دقیقه دیگر» و تمرین را تمام کردم. وقتی بیرون رفتم، او را دیدم که از قبل روی سهچرخه نشسته و بیرون منتظر من است. در راه هیچ کدام از ما چیزی نگفتیم.
وقتی به محل مطالعه فا رسیدیم، ساعت هشت نشده بود، اما سایر تمرینکنندگان آنجا بودند و ما آخرین نفر بودیم. در آن هنگام متوجه شدم که چرا میزبانم دو بار در اتاقم را زد؛ او میخواست زود به آنجا برسد.
وقتی سایر تمرینکنندگان را دیدم که منتظر بودند تا مطالعه را شروع کنند، بلافاصله پشیمان شدم. چرا باید اصرار میداشتم که تمرین را تمام کنم؟ چرا وقتی میزبانم در زد همان لحظه تمرین را تمام نکردم؟ میزبانم و تمرینکنندگان را مجبور کردم که منتظر من باشند.
هیچکس در طول بیش از سه ساعت مطالعه فا، فرستادن افکار درست و انجام تمرینات هیچچیزی غیرمرتبط با فا نگفت. همه آنقدر خوب بودند که انگار در ارتش بودند، اما همه اینها براساس خواست درونیشان بود.
بهمحض اینکه به آنجا رسیدیم مطالعه فا را شروع کردیم. پس از تقریباً یک ساعت مطالعه، شخصی موسیقی فرستادن افکار درست را در ساعت 8:55شب پخش کرد. و بهمدت 15دقیقه افکار درست فرستادیم. مطالعه فا را ازسر گرفتیم و در ساعت 9:55شب مجدداً افکار درست فرستادیم. سپس تمرینات ایستاده را با شروع از ساعت 10:10شب، بهمدت یک ساعت انجام دادیم.
کسانی که درحین مطالعه فا روی مبل نشسته بودند بهسرعت بلند شدند. از اینکه تمرینکنندگان چقدر سریع و بهآسانی از حالت نشسته به ایستاده تغییر حالت میدادند، متحیر شده بودم؛ آنها پاهای خود را باز کردند و بدون مکث و با حرکتی پیوسته از مبل پایین آمدند. هیچ حرفی رد و بدل نشد. برخی از تمرینکنندگان برای انجام تمرینها به حیاط رفتند و برخی در داخل خانه ماندند. وقتی تمرینات در ساعت 11:10شب به پایان رسید، تمرینکنندگان از حیاط خارج شدند و رفتند.
هیچکس صحبت نمیکرد و همه با نظم و ترتیب روال معمول را طی میکردند. حتی در پایان شب، هیچکسی زیاد صحبت نکرد و همه فقط رفتند. تمرینکنندگان در زمانهای مختلف گرد هم میآیند تا تجربیاتشان را به اشتراک بگذارند، بنابراین با زمان مطالعه گروهی فای آنها تداخل نمیکند.
چیز دیگری که مرا شگفتزده کرد این بود که چگونه گروه بهصورت کل، ناراحتی جسمی را بدون شکایت تحمل میکرد. من در طی موج گرمای شدید آنجا بودم و چند روزی بود که هرکس حتی بدون انجام کاری، عرق میکرد. دمای همواره بیش از 40 درجه سانتیگراد بود. هماهنگکننده در خانه خود کولر نداشت و آنها حتی از پنکه هم استفاده نمیکردند. هوا خیلی گرم بود، اما هنوز خیلی از افراد انتخاب میکردند که تمرینات را بیرون در حیاط انجام دهند. یک تمرینکننده گفت که عرق داخل چشمهایش میرود و بهشدت اذیت میشود، اما گروه بدون شکایت تمرینها را به پایان رساندند.
برای انجام تمرینات در حیاط به گروه پیوستم. آنجا در حومه شهر بود و بسیاری از مردم حیواناتی را نگهداری میکردند که باعث میشد پشههای زیادی در آنجا جمع شوند. در تمرین دوم احساس کردم انبوهی از پشهها بهسمتم حمله میکنند و خونم را میمکند. ناراحتی تحملناپذیر بود.
در خانه، تمرینات را در اتاقی با کولر انجام میدهم که تقریباً هیچ پشهای وجود ندارد. اولین بار بود که با چنین چیزی روبرو میشدم و واقعاً برای این تجربه سپاسگزارم. من مجبور بودم فقط یک بار این کار را انجام دهم، اما تمرینکنندگان این کار را هر روز انجام میدادند. آنها تمرینات ایستاده را با هم بهصورت گروهی انجام میدهند، سپس هر کدام مدیتیشن نشسته و نسخه یکساعته تمرین دوم را بهتنهایی انجام میدهند. هرکس هر روز سه ساعت تمرین میکند.
آنچه از گروه مطالعه فای شهرستان دیگری آموختم
با هماهنگکننده دیگری در همان منطقه ملاقات کردم که 60ساله بود. او بسیار پرانرژی بود و بسیار جوانتر از سنش بهنظر میرسید. او به طبقات ساختمانهای ۲۸طبقه میرود تا فلایرهای روشنگری حقیقت را توزیع کند. او تمام مسیر را تا انتها بالا میرود، سپس بهسمت پایین میآید و بروشورها را برای ساکنان هر طبقه میگذارد. او میتواند بدون توقف، توزیع بروشور در دو تا از این ساختمانهای مرتفع یا یازده ساختمان 5طبقه را به انجام برساند.
قبلاً آن را امتحان کرده بودم، اما پس از بالا رفتن از پنج یا شش ساختمان پنجطبقه، خسته شده بودم و بهسختی میتوانستم ادامه دهم. او به من گفت هنگامی که مطالب را توزیع میکند، هیچ فکر منفیای را به ذهنش راه نمیدهد و از برنامهاش منحرف نمیشود. بدون توجه به اینکه قرار است چند ساختمان را پوشش دهد، به کارش میچسبد و همه آنها را به اتمام میرساند.
تمرینکننده دیگری در این منطقه بهدلایل شخصی نمیتواند به سایر پروژههای دافا کمک کند، اما او برای روشنگری حقیقت مسیر خود را شکل داده است. او بهطور مداوم به بازار میرود تا خوبی دافا و حقیقت در مورد آن را منتشر کند. او غرفهای برپا میکند و همه نوع مطالب روشنگری حقیقت را به نمایش میگذارد و از بازدیدکنندگان بازار دعوت میکند هر کدام را که دوست دارند بردارند و به خانه ببرند و مطالعه کنند.
تمرینکنندگان در این منطقه، واقعاً مانند بدنی واحد بهخوبی تزکیه میکنند. تمرینکنندهای از من خواست یک مهارت را به او یاد دهم، بنابراین تاریخی را برای او تعیین کردیم که بعد از کار بیاید و آموزش ببیند. وقتی او آمد، درحال کار با تمرینکننده دیگری بودم، بنابراین از او خواستم کمی صبر کند.
اگر جای او بودم، از این زمان برای مطالعه فا استفاده میکردم، زیرا او مجبور بود اولین بخش مطالعه فای آن شبش از دست بدهد، چراکه جلسه ما به تأخیر افتاده بود. اما او با رفتن به حیاط و تمیز کردن و نظافت فضولات حیوانی مرا غافلگیر کرد. وقتی هماهنگکننده به او گفت که مجبور نیست این کار را انجام دهد، او پاسخ داد: «نگران نباش! بههرحال هماکنون کار خاصی ندارم.» این قلمرویی است که این تمرینکننده در آن قرار دارد؛ او همیشه اول به دیگران فکر میکند.
من فقط به این فکر میکردم که مطالعه فای خود را انجام دهم و زمانم را از دست ندهم. اما این تمرینکننده به فکر خودش نبود، درعوض درحالیکه منتظر بود، از زمانش استفاده کرد تا در هر کاری که میتوانست به هماهنگکننده کمک کند. وضعیت تزکیه ما در هر فکر و عمل ما منعکس میشود.
هماهنگکننده به من گفت که این تمرینکننده بسیار کوشاست. بهرغم داشتن یک برنامه کاری شلوغ، هرگز اجازه نمیدهد که آن با زمان مطالعه فای او مداخله کند. او در روستای دیگری زندگی میکند، تمام روز کار میکند، مسافت زیادی را برای مطالعه فا طی میکند، و هنوز هم برای توزیع مطالب روشنگری حقیقت در اواخر شب وقت میگذارد. او خیلی کم میخوابد و سالهاست که طبق چنین برنامهای عمل کرده است. این تمرینکننده زیاد صحبت نمیکند. او فقط یک بار وقتی ما تجربیات خود را به اشتراک میگذاشتیم صحبت کرد، اما حرفهایش تأثیر زیادی روی من گذاشت. او گفت که هر سختیای را پلهای برای رشد و پیشرفتش در تزکیه میداند.
تمرینکنندگان در این منطقه اعمال درست و افکار درست قدرتمندی دارند. هماهنگکننده اغلب به همه یادآوری میکند که کارها را به شیوهای «درست و باوقار» انجام دهند، درست همانطور که استاد به ما آموزش دادهاند.
تمرینکنندگان تحسینبرانگیز در شهرستان سوم
هماهنگکننده یک شهرستان دیگر با خودش خیلی سختگیر است و برنامه فشردهای دارد. هیچ شخص دیگری دراین منطقه پیشزمینهای در مورد مسائل فنی ندارد، بنابراین او میبایست علاوه بر مسئولیت خودش بهعنوان هماهنگکننده، تمام جنبههای فنی پروژههای روشنگری حقیقتِ منطقه را یاد میگرفت و از آنها حمایت میکرد. او مسئولیت نصب دیشهای ماهواره، نگهداری پرینتر، خرید کاغذ و بسیاری موارد دیگر را برعهده دارد.
این هماهنگکننده سرآشپز یک رستوران شلوغ است. او در بعدازظهر چند ساعت زمان استراحت ناهار دارد و تا ساعت 9شب از محل کارش خارج نمیشود. او به من گفت که معمولاً تا ساعت 1 یا 2صبح بیدار میماند تا دستگاههای چاپگر را تعمیر کند و حتی گاهی تمام شب را بیدار است. او همهچیز را بهتنهایی با آزمون و خطا یاد گرفت، زیرا نه کامپیوتر داشت و نه به آموزشهای تعمیر چاپگر که در وبسایت مینگهویی موجود است، دسترسی داشت. مدت زیادی طول کشید تا همهچیز را بفهمد.
یک تمرینکننده از شهرستان دیگری معمولاً به تمرینکنندگان در آنجا کمک میکند سیستم کامپیوتر خود را راهاندازی کنند. در طول پاندمی، این تمرینکننده بهخاطر قرنطینه نمیتوانست رفت و آمد کند. بنابراین من کمکش کردم تا یک کامپیوتر بخرد و به او یاد دادم که چگونه وارد تالار گفتوگو شود تا اطلاعات را جستجو کند و سؤال بپرسد، و همچنین چگونه وارد ایمیل شود و با سایر تمرینکنندگان ارتباط برقرار کند.
او مشتاق یادگیری بود، بنابراین تصمیم گرفتم نصب سیستم عامل را به او آموزش دهم. بهسرعت متوجه شدم که او حتی مبانی اولیه کامپیوتر را نمیداند. برای کسی مثل او که هیچ دانش قبلیای در مورد کامپیوتر نداشت و تجربه بسیار کمی در استفاده از آن داشت، سختیای که با آن مواجه بود عظیم بود. او یک روز مرخصی گرفت تا با من کار کند و در پایان آن روز گفت حجم آموزشها برای بهخاطرآوردن و انجام دادن، برایش خیلی زیاد بود. اما اصلاً دلسرد نشد و ادامه داد. سرانجام یاد گرفت که چگونه سیستم عامل را نصب کند و چگونه کارتهای روشنگری حقیقت درست کند.
این تمرینکننده هماهنگکننده کل شهرستان است و به تمام نیازهای فنی همه پروژههای دافای منطقه رسیدگی میکند. او با تمام مسئولیتها و برنامه کاری پرمشغلهای که دارد، هرگز یک روز در انجام تمرینات کوتاهی نکرده است. به قول خودش، اگر در آن روز تمرینات را انجام نمیداد، نمیتوانست بهعنوان سرآشپز، یک روز کاری آشپزی کند. انجام تمرینات به او کمک میکند در طول روز پرانرژی باشد. او نهایت تلاشش را میکند تا یک سخنرانی فا را در روز مطالعه کند. او گفت که اگر کمتر از یک سخنرانی بخواند، پاهایش درد میگیرد، که به او یادآوری میکند که سستی نکند.
آنچه در مورد این تمرینکننده بیشترین تحسین را دارد این است که با اینهمه کار و انجام این همه امور پیشرو هنوز هفتهای یک بار برای توزیع مطالب روشنگری حقیقت وقت میگذارد. او سالهاست که این کار را انجام میدهد و منطقه بزرگی را تحت پوشش قرار داده است. او گفت گاهی اوقات تمام شب بیرون است و تا صبح روز بعد به خانه نمیآید. بروشورهای روشنگری حقیقت گاهی در تاریکی میدرخشیدند و مانند طلا درخشان بودند. او میدانست که استاد او را تشویق میکنند.
سایر تمرینکنندگان به من گفتند که هماهنگکننده علاوهبر کار و پروژههای دافا، بزرگترین فرد خانوادهاش است و مسئولیت مراقبت از والدین سالخوردهاش را برعهده دارد. او در مزرعه پدر و مادرش کار میکند و به بسیاری از امور خانوادگی رسیدگی میکند. چه تمرین کننده محترمی! لبخند از چهرهاش نمیرود و همیشه مهربان است.
تمرینکننده دیگری به من گفت که هر روز صبح برای روشنگری حقیقت بیرون میرود. او منابع دافا را بسیار گرامی میدارد، و قبل از دادن یک یادبود دافا، همیشه بررسی میکند که آیا فرد گیرنده چیزی مشابه در گذشته دریافت کرده است یا خیر. اگر آن شخص بگوید بله، به آنها میگوید: «مهم نیست کدام یک را دارید، تا زمانی که عبارات "فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است" رویشان باشد همه آنها قدرت یکسانی دارند. فقط یکی از آنها برایتان کافی است و به تعداد بیشتر نیاز ندارید.»
اگر جواب آن شخص منفی باشد و بگوید قبلاً چیز مشابهی دریافت نکرده است، این تمرینکننده به او یادآوری میکند: «این بسیار ارزشمند است. باید آن را گرامی بدارید. اگر برایش ارزش قائل نباشید و آن را در مکانی همینطوری رها کنید، بهتر است آن را نگیرید. برایتان خوب نیست.»
برخی از مردم آن را میگیرند و قول میدهند: «آن را گرامی خواهم داشت.» و برخی بدون گرفتن آن میروند. او گفت این کار برای اطمینان از این است که منابع دافا هدر نروند.
من با بسیاری از تمرینکنندگان کوشا در این شهرستانها ملاقات کردم. آنها پرمشغله هستند، اما هنوز هم وقت میگذارند تا هر روز همه پنج تمرین را انجام دهند و فا را مطالعه کنند.
این زمان و این فرصت را گرامی بدارید
پس از گذراندن وقت با تمرینکنندگان شگفتانگیز این شهرستانها، عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفتم و آنها الهامبخش من بودند. تمرینکنندگان در منطقه من راه درازی در پیش دارند تا به آنها برسند. پس از آمدن به شهرم، مشتاقانه آنچه را که در طول سفرهایم دیده و آموخته بودم، به اشتراک گذاشتم. من و همتمرینکنندگانم ترغیب شدیم و به یکدیگر یادآوری کردیم که کوشا باشیم. ما سعی میکنیم در تزکیه خود بهتر عمل کنیم و امیدواریم تغییرات مثبتی در گروه ایجاد کنیم. حالا فشار، احساس فوریت و مسئولیت را احساس میکنم.
اکثر تمرینکنندگان در شهرستانهای اطراف ما، تزکیهکنندگانی کوشا، با افکار درستی بسیار قوی هستند. آنها زمان را گرامی میدارند و اهمیت نجات موجودات ذیشعور را درک میکنند.
هفت تمرینکننده دافا در اولین شهرستانی که سفر کردم، امسال دستگیر شده بودند. پلیس درحین مطالعه فا به آنجا رفت، کل گروه را دستگیر و مطالب روشنگری حقیقت را توقیف کرد. در طول دو روزی که این تمرینکنندگان در بازداشت بودند، پلیس سعی کرد آنها را فریب دهد و وسوسه کند تا منبع مطالب روشنگری را فاش کنند. هیچکدام از آنها در دام این ترفندها نیفتادند و هیچ سندی را امضا نکردند. همه آنها درست و باوقار عمل کردند و بهسرعت آزاد شدند. وقتی پلیس درِ خانهشان را زد یا وقتی در بازداشتگاه پلیس بودند، نترسیدند.
امیدوارم کسانی که نهایت تلاش خود را در تزکیه به کار نگرفتهاند، تشخیص دهند این فرصتی است که یک بار پیش میآید و واقعاً آن را گرامی بدارند. همه ما باید وضعیت تزکیه خود را با ذهنی روشن و آرام بررسی کنیم و بدانیم که زمان رو به اتمام است. نمیتوانیم هیچ بهانهای برای خودمان بیاوریم.
البته کسانی که هنوز با پشتکار درحال تزکیه هستند همگی قابلتوجه هستند. تا زمانی که آنها در دافا تزکیه میکنند، امید موجودات ذیشعور هستند، اما ما باید واقعاً شفقت و نیکخواهی استاد را گرامی بداریم، در تشخیص مسئولیتمان آگاهتر باشیم و مأموریت خود را به خاطر داشته باشیم. بیایید خود را به تمرینکنندگان سختکوش برسانیم و خود را مطابق استانداردهای بالای فا حفظ کنیم.
«تمرینکننده دافای دورۀ اصلاح فا» عنوانی است که هر کسی آرزوی آن را در کیهان دارد، اما آیا عملکردمان شایسته این عنوان است؟ آیا ما مطابق استانداردهای فا عمل میکنیم؟ ما واقعاً باید سه کار را بهخوبی انجام دهیم و خود را بهطور محکم و استوار تزکیه کنیم.
ما همگی در این جشنواره نیمه پاییز تبریکات خود را به استاد ارسال کردهایم و قول دادهایم که حتی با پشتکار و سختکوشی بیشتری تزکیه کنیم. امیدوارم به قولمان عمل کنیم و واقعاً باعث سرافرازی استاد باشیم. باید از خود شروع کنیم و عنوان پرافتخار «تمرینکنندگان دافای دوره اصلاح فا» را که استاد به ما دادهاند، گرامی بداریم.
کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. بازنشر غیرتجاری این مطالب باید با ذکر منبع باشد. (مانند: «همانطور که وبسایت مینگهویی گزارش کرده است، ...») و لینکی به مقالۀ اصلی ارائه شود. در صورت استفاده تجاری، برای دریافت مجوز با بخش تحریریۀ ما تماس بگیرید.