(Minghui.org) مجلس نمایندگان ایالات متحده قانون حفاظت از فالون گونگ را در ژوئن۲۰۲۴ تصویب کرد. ما در تاریخ ۱۳اوت۲۰۲۴، در دادخواستی برای حمایت از آن قانون، شروع به جمعآوری امضا کردیم، به این امید که مجلس سنای ایالات متحده نیز این قانون را در اسرع وقت تصویب کند.
در طول روند جمعآوری امضا، متوجه شدیم افرادی از جریان اصلی جامعه که از سوپرمارکتهای سطح بالا خرید میکنند، تمایل بیشتری دارند که درباره آن فکر کنند، سؤال بپرسند، موضوع را جدی بگیرند و آن را امضا میکنند و خواهان بروشور هستند. آنها همچنین به فالون گونگ (که به نام فالون دافا نیز معروف است) علاقهمند هستند. برخی از مردم هنگام ورود به سوپرمارکت، بروشورها را از ما میگرفتند، در فروشگاه چرخی میزدند و وقتی بیرون میآمدند دادخواست را امضا میکردند. چند نفری که با ما صحبت میکردند چیزهایی از این قبیل میگفتند: «شن یون توسط حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) از اجرا در چین منع شده است. من هر سال تبلیغاتش را میبینم. خیلی زیباست!»
هنگامی که در مکانهای مختلف امضا جمعآوری میکردیم، متوجه پدیدهای رایج شدیم: نیم ساعت اول اغلب سختترین زمان بود و هیچکسی علاقهای به تلاش ما نشان نمیداد. سپس در سکوت افکار درست میفرستادم و چند کلمهای میگفتم تا هر رهگذری بداند ما چهکار میکنیم. در پایان آن نیم ساعت، اوضاع تغییر میکرد و مردم یکی پس از دیگری میآمدند. همچنین دریافتیم که همه مشترکان روزنامهای خاص بهوضوح حقیقت را درک کردهاند. برخی میگفتند: «امضا کردن کافی نیست. باید کار بیشتری برای کمک به شما انجام دهم.»
وقتی در سوپرمارکتها امضا جمع میکردیم، مردم مدام بهسمت ما میآمدند. من یک جمله را تکرار میکردم: «لطفاً کمک کنید تا آزار و شکنجه فالون گونگ متوقف شود!» مردم با شتاب بهسمتم میآمدند و از من میخواستند که دوباره کلمات «فالون گونگ» را بگویم. موجودات ذیشعور بهدنبال دافا هستند. سمت آگاه آنها «فالون گونگ» را میشنید و میترسید آن را از دست بدهد.
دو کارمند سوپرمارکت که روی نیمکتی نشسته بودند و مشغول استراحت بودند، شنیدند که من گفتم: «لطفاً کمک کنید تا آزار و شکنجه فالون گونگ متوقف شود!» کارمند مسنتر برایم دست تکان داد و دادخواست را امضا کرد. او با حالتی عصبانی در صدایش گفت: «حیف! چطور ممکن است چنین چیزی رخ دهد؟» او از دختر جوانی که کنارش بود نیز خواست که امضا کند. وقتی با رهگذری صحبت میکردم که مردد بود امضا کند، کارمند مسنتر برگه را در دست گرفت و به آن رهگذر گفت: «ببین، این افرادی که مدیتیشن میکنند چگونه میتوانند تهدیدی برای دولت باشند؟ ح.ک.چ آنها را تحت آزار و اذیت قرار میدهد. آیا وحشتناک نیست؟»
مرد و زنی که این دادخواست را امضا کردند، ذکر کردند که گزارش نیویورک تایمز [درباره فالون گونگ و شن یون] را خواندهاند و گفتند که این مقاله مغرضانه است و آن را باور ندارند. مرد پس از امضای آن، بارها و بارها تشکر کرد. زن گفت: «گزارش نیویورک تایمز به ما نشان میدهد که ح.ک.چ چقدر شرور است. شما نباید تسلیم شوید.» او همچنین گفت: «من مشتاقانه منتظر دیدن شن یون هستم؛ سال آینده آن را از دست نخواهم داد.»
در تعطیلات آخر هفته روز کارگر، به این فکر کردم که یک روز جمعآوری امضاها را تعطیل کنم. اما بعد به خودم یادآوری کردم که زمان تنگ است و نمیتوانم کارهایی را که باید انجام دهم به تأخیر بیندازم، بنابراین تمام روز شنبه و دوشنبه امضا جمعآوری کردم. روز یکشنبه از ساعت ۹ صبح تا ۴ بعدازظهر در مطالعه گروهی و تبادل تجربه شرکت کردم. روز سهشنبه، افرادی که در تعصیلات بودند به خانه برگشتند و ما به جمعآوری امضا ادامه دادیم.
روز چهارشنبه پای راستم خیلی درد گرفت. متوجه شدم که اخیراً در ذهنیت انجام کارها گیر کردهام. به اندازه ابتدای تزکیهام درستکار و ثابتقدم نبودم، بنابراین آموزههای فا را با دقت بیشتری مطالعه کردم و تمرینات را انجام دادم. اگرچه وقتی پای راستم را زمین میگذاشتم درد میکرد، اما مثل همیشه خودم را مجبور میکردم بنشینم، راه بروم و بایستم. هرچه بیشتر درد میکرد، بیشتر سعی میکردم بهطور عادی حرکت کنم. این آزمون را بهسرعت گذراندم و تأثیری بر جمعآوری امضا نداشت.
در ورودی یک سوپرمارکت گرانقیمت در وستفورد، مردی که دادخواست را امضا کرد، گفت که قبل از مهاجرت به ایالات متحده حقیقت را درک کرده و از ح.ک.چ متنفر است. وقتی از او پرسیدم که آیا مشترک روزنامه خیلی خوبی است، پاسخ داد: «درباره آن شنیدهام، اما نمیخواهم مشترک شوم، زیرا عمر زیادی ندارم.» معلوم شد که او بهتازگی عمل جراحی بزرگی انجام داده است و هنوز بسیار ضعیف است. دیگر نمیتوانست دست چپش را تکان دهد. از دست راستش برای برداشتن وسایل و رانندگی استفاده میکرد. بروشوری را به او نشان دادم و بهطور خلاصه فالون گونگ را به او معرفی کردم. با اینکه قبول کرد امتحانش کند، اما هنگام رفتن همچنان غمگین و ناامید به نظر میرسید. او گفته بود که تنها ۶۱ سال دارد و هنوز کارهایی دارد که میخواهد انجام دهد. او نمیدانست که عادتهای بدِ دوران جوانی به زندگی او پایان میدهد. با شنیدن لحن محزون و افسردهاش، فکر کردم: «اگر دافا را تمرین نمیکردم و بدون مراقبت استاد، مانند مردم عادی بودم و بدون فکرکردن، کارما تولید میکردم، و سپس چارهای جز پذیرش مجازات نداشتم.»
با نگاهکردن به مردمی که از آنجا میگذشتند، قلبم پر از نیکخواهی بود و از اینکه یک تزکیه کننده فالون دافا هستم بسیار سپاسگزار بودم.