فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

در آن روزهای تحمل‌ناپذیر (قسمت دوم)

14 مارس 2024 |   لی ونمینگ

(Minghui.org) [یادداشت سردبیر] در اوت2002، لی ونمینگ در واقعۀ نفوذ به سیگنال تلویزیون، برای پخش برنامه‌هایی درباره فالون گونگ در استان‌های چینگهای و گانسو مشارکت داشت. او به‌طور غیرقانونی توسط حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) به 20 سال زندان محکوم و در سال ۲۰۰۳، به زندان لانژو فرستاده شد. لی سرانجام در اوت۲۰۲۱ آزاد شد. این گزارش، روایت شخصی او از آزار و شکنجه‌ای است که متحمل شد.

«قبل از اینکه مورد آزار و شکنجه قرار بگیرم، نمی‌توانستم باور کنم گروهی از مردم که از ارزش‌های جهانیِ حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری پیروی می‌کنند، گروهی که فقط می‌خواهند خوب باشند و برای کشور و جامعه مفید باشند، به‌طرز وحشیانه‌ای سرکوب و آزار و شکنجه شوند. اما چنین چیزی هنوز در چین درحال وقوع است. من چهار بار توسط ح.ک.چ دستگیر و به‌مدت 21 سال و 6 ماه به‌طور غیرقانونی در بازداشت بودم. متحمل شکنجه‌ غیرانسانی و تحقیر شدم. وقتی تجربیات غم‌انگیز و دردناکی را که پشت سر گذاشتم به یاد می‌آورم، هر بار نمی‌توانم جلوی جاری شدن اشک‌هایم را بگیرم؛ من درواقع حتی جلوی شیطان هم اشک نریختم.» (سخنان نویسنده)

(ادامه قسمت اول)

بیست سال شکنجه به‌دلیل نفوذ به سیگنال‌های تلویزیون، برای روشنگری حقیقت

پس از اینکه موفق به فرار شدم، با سایر تمرین‌کنندگان تماس گرفتم. ما سی‌دی‌ها و سایر مطالب روشنگری حقیقت را تهیه می‌کردیم تا در نجات مردم، به استاد، بنیانگذار فالون دافا، کمک کنیم.

در 17 و 18اوت2002، در نفوذ به سیگنال‌های ویدئویی، برای پخش حقیقت درباره آزار و شکنجه فالون دافا (یا همان فالون گونگ)، شرکت کردم. ما به‌صورت دونفره کار می‌کردیم و ویدئوها را در هفت منطقه در استان‌های چینگهای و گانسو پخش کردیم، ازجمله شهر شینینگ و شهرستان مینهه در استان چینگهای، منطقه هونگگو در شهر لانژو، منطقه بای‌یین در شهر بای‌یین، منطقه چینژو در شهر تیانشوئی، منطقه زیفنگ در شهر چینگ‌یانگ و شهرستان چینگ‌چنگ در شهر چینگ‌یانگ در استان گانسو.

در منطقه شیفنگ، شهر چینگ‌یانگ، پلیس نتوانست محل پخش ما را، به‌دلیل نسبتاً پنهان بودنش، پیدا کند و ویدئوی ما بارها پخش شد. آن‌ها برای تلافی، دستور دادند برق منطقه را به‌مدت سه روز قطع کنند.

ما پخش را از ساعت 7 بعدازظهر، زمان اصلی تماشای تلویزیون، و در آستانه «شانزدهمین کنگره ملی» حزب کمونیست چین (ح.ک.چ)، آغاز کردیم. كمیته مركزی حزب و وزارت امنیت عمومی نگران شدند و «كارشناسانی» برای کمک به جستجو و دستگیری ما اعزام شدند. بیش از 200 پلیس فقط در منطقه گوانگ‌وومن مستقر شدند. من دوباره در 30اوت2002 دستگیر شدم. پس از اینکه پلیس وئی دونگ و سایرین با مشت و لگد کتکم زدند، مرا به داخل ماشینی انداختند و به یانتان بردند. آن‌ها مچ دستانم را پشت کمرم، به هم دستبند زدند و به طبقه هفتم که اداره پلیس شهر لانژو در آنجا قرار داشت، کشاندند.

اعتراف گرفتن ازطریق شکنجه

هه بو، وئی دونگ و سایر مأموران پلیس‌ مرا به یک «نیمکت ببر» بستند، دست‌ها و پاهایم را با گیره‌های نیمکت ببر گرفتند، کلاه ایمنی را روی سرم محکم کردند و بالاتنه‌ام را با کمربندی به پشتی نیمکت ببر بستند، به‌طوری که تمام بدنم بی‌حرکت بود. آن‌ها مدام سگک‌های مچ دستم را سفت می‌کردند. هر چهار پنج دقیقه یک بار دوباره سگک‌ها را سفت می‌کردند و تمام شب به این کار ادامه دادند. از درد دلخراش می‌لرزیدم. دچار بی‌اختیاری در دفع ادرار و تقریباً شوکه شدم.

سحر مرا به بازداشتگاه شیگوئویوان فرستادند. اندکی بعد، از آنجا به بازداشتگاه شماره 2 شهر لانژو منتقل شدم. بعداً بارها مورد بازجویی قرار گرفتم. هر شب به نیمکت ببر بسته می‌شدم.

یک بار بعد از اینکه مرا به نیمکت ببر بستند و پیچ‌ها را محکم کردند، نزدیک من نشستند و مشغول خوردن و بازی ورق شدند. سپس یک پلیس آمد و عصایی چوبی را برداشت. او با تظاهر به اینکه با من با خشونت رفتار می‌کند، با آن چوب به پیچ ضربه زد. همانطور که فریاد می‌زد، در جهت مخالف نیز ضربه زد و پیچ را شل کرد و حتی سعی کرد پیچ را بشکند. بعد از مدتی دید که پیچ‌ها باز شده است، بنابراین بلند شد و رفت.

بعد از مدتی هه بو دید که من حرکت نمی‌کنم، پس چک کرد و دید که پیچ‌ها شل شده‌اند. درحالی‌که آن‌ها را سفت می‌کرد فحش می‌داد و می‌گفت: «ما اینجا یک خائن داریم.»

فهمیدم که بسیاری از مأموران اداره پلیس شهر لانژو حاضر به اطاعت از دستورات ح.ک.چ برای آزار و اذیت تمرین‌کنندگان نیستند. می‌خواهم از پلیسی که پیچ‌ها را برایم باز کرد از صمیم قلب تشکر کنم. او ریسک کرد و قطعاً در آینده پاداش خواهد گرفت.

هه بو به‌سرعت پیچ‌ها را محکم کرد، درحالی‌که بدنم می‌لرزید و دندان‌هایم به هم می‌خورد. در آستانه فروپاشی بودم. بعد از آن، مچ دستم بیش از یک سال بی‌حس بود.

با دستبند و غل و زنجیر 9کیلوگرمی در طول اولین حبس

در سپتامبر2003، پس از یک سال بازداشت، مرا به زندان لانژو بردند. با جستجوی آن‌ها همکاری نکردم و آن‌ها را از ضرب‌شتم و سرزنش سایر تمرین‌کنندگان بازمی‌داشتم. من و لیو ژیرونگ (که بعداً در زندان تیانشویی تا سرحد مرگ تحت آزار و شکنجه قرار گرفت) در سلول انفرادی حبس شدیم.

اتاق حبس فقط سه متر مربع بود. بیرون اتاق یک حیاط سرپوشیده به مساحت دو متر مربع بود. یک تخت ناهموار از آجر و سنگ وجود داشت. هیچ وسیله گرمایشی نبود. هر اتاق شامل سه چهار نفر بود. یکی دو نفر روی تخت می‌خوابیدند و یک نفر هم کنار یا جلوی تخت می‌خوابید. افراد محبوس اجازه نداشتند ملحفه داشته باشند. هیچ چاپ‌استیک یا قاشقی وجود نداشت و باید با دست غذا می‌خوردیم.

وقتی لباس‌هایم را جستجو می‌کردند، نگهبان ژائو ژیونگ عمداً ژاکتم را پاره کرد، زیرا می‌خواست ببیند آیا چیزی مرتبط با فالون دافا دارم یا نه.

آن‌ها غل و زنجیری 29کیلوگرمی را به لیو ژیرونگ بستند. دستبند و غل و زنجیر را با سیم آهنی به هم متصل کرده بودند. مرا با غل و زنجیر‌های آهنی تازه ساخته‌شده با وزن بیش از 9 کیلوگرم، بسته بودند. این دستبند و غل و زنجیر را نیز با سیم به هم متصل کرده بودند. چون غل و زنجیرها نو بودند، لبه‌ها جلا نداده نشده بودند و گوشتِ روی قوزک پاهایم را سوراخ کردند. درد تحمل‌ناپذیر بود. غل و زنجیر را دور پاچه‌ شلوار لباس «زندانیان» که ما را مجبور می‌کردند بپوشیم، پیچاندم، بنابراین لبه‌ها با پوستم تماس پیدا نمی‌کرد. پاچه‌های شلوار درنهایت پاره شد. یک ماه به‌طور غیرقانونی در حبس بودم.

حبس دوم

یک سال بعد، در دسامبر2004، برای بار دوم زندانی شدم. بخش مدیریت زندان مشغول ارزیابی «آیین رفتار» بود. با آن‌ها همکاری نکردم. آن‌ها مقالات استاد لی را که در لباس‌هایم پنهان شده بود پیدا کردند، بنابراین غل و زنجیری حدوداً 30کیلوگرمی را به من وصل کردند که به دستبند متصلش کرده بودند.

برف می‌آمد، اما من فقط یک شلوار، کفش ورزشی و یک ژاکت آستین‌بلند به تن داشتم. سلول گرم نبود. ساعت 6 صبحِ هر روز مرا به حیاط می‌بردند. به‌خاطر غل و زنجیرهای سنگین به‌سختی می‌توانستم حرکت کنم، بنابراین می‌نشستم. ساعت 9 شب مرا به سلول بازمی‌گرداندند. هر روز دمای هوا منفی هفت هشت درجه سانتیگراد بود و کمترین دما به منفی یازده دوازده درجه می‌رسید. بادِ سرد، ناگوار بود و می‌لرزیدم.

یک زندانی در سلول اغلب به چشمانم تلنگر می‌زد. چون دست و پایم غل و زنجیر بود نمی‌توانستم از او دوری کنم. وقتی ساعت 9 شب به سلول برمی‌گشتم، هنوز در غل و زنجیر بودم و مجبور بودم کنار تخت دراز بکشم. به‌دلیل غل و زنجیر سنگینی که به دستبند متصل بود، بدنم پیچ خورده بود. شب به‌سختی می‌توانستم برگردم.

یک بار دو زندانی آمدند و بازوانم را گرفتند و من با دو دست غل و زنجیر را گرفتم. مرا به اتاق بازجویی بردند. شی تیانیو، معاون رئیس زندان، چند بار از نگهبانان در سلول درمورد وضعیت من پرسید. آن‌ها سعی کردند مرا به این طریق مجبور به تسلیم شدن کنند، اما شی تیانیو از اینکه من تسلیم شکنجه نشدم بسیار عصبانی بود. می‌ترسیدند یخ بزنم و بمیرم، بنابراین پس از یک ماه حبس، آزادم کردند. تا زمانی که غل و زنجیر برداشته شد، نمی‌توانستم راه بروم.

حبس سوم

برای سومین بار در سپتامبر2005، زمانی که زندان لانژو از تمام تمرین‌کنندگان فالون گونگ خواست به‌زور «تبدیل شوند» (تمرین را رها کنند)، محبوس شدم. آن‌ها می‌خواستند به من دستبند بزنند، اما من نمی‌گذاشتم. دینگ هوی و سایر نگهبانان مرا محکم روی زمین نگه داشتند و به من دستبند زدند. سرم به رادیاتور برخورد کرد و دچار خونریزی شدیدی شد. برای جلوگیری از خونریزی، مجبور شدم 9 بخیه بزنم.

افراد خوب در داخل و خارج از چین کمک می‌کنند

در طول 18 سالی که به‌طور غیرقانونی در زندان لانژو بازداشت بودم، همیشه افراد مهربانی بودند که به من کمک می‌کردند. آن‌ها غذا و مایحتاج روزانه خود را با من تقسیم می‌کردند. برخی از ح.ک.چ نمی‌ترسیدند. پس از شکستن سرم، یکی از آن‌ها آشکارا نگهبانان را به گستاخی و وحشی بودن متهم کرد. حتی زمانی که شیطان به شدیدترین شکل تمرین‌کنندگان را سرکوب می‌کرد و نگهبانان زندان شرط گذاشته بودند که هیچ‌کس با من صحبت نکند، برخی از افراد مهربان مخفیانه به من غذا می‌دادند. چنین افراد مهربانی در بخش سوم و دهم زندان وجود داشتند.

من با مربی در بخش دهم بحث کردم. زندانیان زیادی نگاه می‌کردند، اما هیچ کدام با من کاری نداشتند. برخی از نگهبانان مهربان، از خانه‌شان برایم سیب‌زمینی شیرین پخته یا ماست می‌آوردند. اعمال محبت‌آمیز آن‌ها باعث دلگرمی‌ام می‌شد. برخی از نگهبانان می‌پرسیدند پس از آزادی از زندان، تصمیم دارم چه‌کار کنم؟

همچنین ازسوی تمرین‌کنندگانی از هنگ‌کنگ، ماکائو، تایوان و داخل چین تشویق شدم. آن‌ها برایم نامه ارسال می‌کردند، ازجمله کارت‌پستال، نامه، و حواله پول. اگرچه من به‌دلیل مسدودیت، هیچ‌یک از آن‌ها را نمی‌دیدم، اما می‌شنیدم که برایم نامه فرستاده شده است. همزمان، آن‌ها همچنین از شرارت جلوگیری می‌کردند، بنابراین به آن شدت مورد آزار و اذیت قرار نمی‌گرفتم.

برخی از تمرین‌کنندگان زندانی به طرق مختلف، به من کمک و تشویقم کردند. در میان چنین سرکوب شیطانی و دیوانه‌واری، و در چنین دوره طولانیِ رنج و آزار و شکنجه شدید، به برکت و حمایت استاد، تقوای عظیم دافا، تشویق هم‌تمرین‌کنندگان، کمک مردم مهربان جهان، و پایبندی محکمم به استاد و دافا، موفق شدم تا به امروز پیش بیایم.

بارها حبس در سلول انفرادی

در طول هجده سالی که در زندان لانژو بودم، به‌منظور جلوگیری از تماس من با سایر تمرین‌کنندگان، معمولاً مرا از آن‌ها جدا می‌کردند. من به‌تنهایی در یک بخش زندان حبس بودم. در سال 2006، تمرین‌کنندگان بیشتری از بخش سوم زندان منتقل شدند و نگهبانان مرا به بخش دهم زندان منتقل کردند و در آنجا دوباره شروع به آزار و اذیت من کردند.

حبس در سلول انفرادی، به‌مدت سه ماه

دای شوئه‌یی یک مربی بدنام سیاسی در بخش دهم بود. او در 1مه‌2008، مرا در سلول انفرادی حبس کرد. چهار نفر مرا به‌مدت دو هفته روی چارچوب یک تخت مرتفع آویزان کردند. اجازه نداشتم بخوابم. تمام بدنم ورم کرده بود و ران‌ها، ساق‌ها و مچ‌های پایم سیاه و کبود بود. از هوش رفتم، ادرارم قرمز شده بود و در حالت نیمه‌کما بودم.

بار دیگر یکی از زندانیان با مشت به شکمم کوبید که منجر به دردی تحمل‌ناپذیر شد و عرق از پیشانی‌ام جاری شد. سه ماه سخت و طولانی را در سلول انفرادی گذراندم. گائو ژندونگ، رئیس بخش دهم، بسیاری از تمرین‌کنندگان را نیز مورد آزار و اذیت قرار داد. کائو شی یک بار توسط او به سیمی آویزان شد و انگشتان پایش به‌سختی زمین را لمس می‌کردند.

جین جیلین شکنجه شد

اولین باری که جین جیلین به زندان لانژو منتقل شد، توسط ژانگ هایجون، معاون سابق مربی سیاسی، در بخش نهم زندان، مورد آزار و شکنجه وحشیانه قرار گرفت. او به یک زندانی دستور داد روی جین جیلین آب جوش بریزد. وقتی پوستش تاول زد، آن زندانی آن را با سنجاق سوراخ کرد و روی آن نمک پاشید. نمی‌گذاشتند جین جیلین بخوابد.

آزار و شکنجه مداوم باعث شد جین جیلین درد تحمل‌ناپذیری را متحمل شود و سرانجام با تکه‌های مخزن داخلی قمقمه شریان خود را برید. (یادداشت سردبیر: این یک عمل افراطی تحت آزار و شکنجه ظالمانه به‌دست ح.ک.چ است که اصول فالون دافا، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری، آن را مجاز نمی‌داند و براساس اصول فالون دافا ممنوع است.) او نزدیک بود بمیرد.

پس از اینکه جین جیلین برای دومین بار به زندان لانژو فرستاده شد، توسط وی ژوجیانگ، رئیس بخش هفتم زندان، مورد آزار و شکنجه قرار گرفت. وقتی در اوت2021، از زندان آزاد می‌شدم، جین جیلین هنوز در یک سلول انفرادی تحت آزار و شکنجه بود.

وانگ یوجیانگ در زندان، تا سرحد مرگ تحت آزار و شکنجه قرار گرفت

وانگ یوجیانگ توسط ژانگ هایجون، رئیس سابق تیپ، و وانگ گوچن، مربی سابق، در بخش پنجم زندان مورد آزار و اذیت وحشیانه قرار گرفت. درنتیجه، وانگ یوجیانگ سکته کرد، نیمه‌فلج (همی‌پارزی) شد و درگذشت.

دندان‌های سون ژائوهای براثر ضربه افتاد

سون ژائوهای، از شهر جیاموسی در استان هیلونگ‌جیانگ، توسط وانگ گوئوچن، رئیس سابق تیپ و کونگ فن‌پینگ، مربی سابق، در بخش اول زندان تحت آزار و شکنجه قرار گرفت. آن‌ها سون ژائوهای را در سلولی کوچک حبس کردند و او را به «تخت مرگ» بستند. دندان‌های سون ژائوهای را با ضربه شکستند که افتاد، اما نتوانستند اعتقاد راسخ او به دافا را در هم بشکنند. سون ژائوهای پس از یک اعتصاب غذای شش‌ماهه، و پس از نزدیک به یک سال آزار و شکنجه در سلول انفرادی، حاضر به انکار فالون دافا نشد، بنابراین او را از سلول انفرادی بیرون آوردند.

در بخش دوم زندان، تمرین‌کننده‌ای حدوداً 70ساله از منطقه پینگ‌چوان در شهر بای‌یین بود. وقتی از زندان لانژو خارج می‌شدم، او در یک سلول انفرادی محبوس بود و بیش از چهار ماه بود که اجازه نداشت بخوابد. امیدوارم سازمان‌ها و دست‌اندرکاران مربوطه در چین و خارج از کشور، به این موضوع توجه کنند.

حبس در سلول انفرادی و تحت شکنجه کلاه سیاه و نیمکت ببر

نگهبانان گهگاه کارهایی برای سرکوب تمرین‌کنندگان انجام می‌دادند. در پایان کار سخت روز، نگهبان مرا صدا زد و از من خواست که در یک خط راه بروم. من ساکن ایستادم.

معاون مربی ژانگ یوچوان آمد و دوباره مرا در سلول انفرادی حبس کرد. او و وانگ زیژو، رئیس بخش زندان، مرا به چارچوب تخت بالایی تختی دوطبقه دستبند زدند و به من اجازه خوابیدن ندادند. قبل از اینکه سر کار بروم یک کلاه مشکی روی سرم گذاشتند. وقتی به کارگاه رسیدم، به یک «نیمکت ببر» بسته شدم. به چهار زندانی دستور داده شد که مرا تحت‌نظر بگیرند.

بعد از اینکه ساعت‌ها آویزان شدم، از هوش رفتم و بدنم نیز دچار ادم (تورم) شد. در حالت نیمه‌کما، آموزه‌های استاد را به یاد آوردم:

«روشن‌بینان بزرگ از هیچ سختی‌ای نمی‌هراسند
اراده‌شان مانند الماس است
رها از وابستگی به زندگی یا مرگ
با اعتماد و ذهنی فراخ مسیر اصلاح فا را می‌پیمایند» (افکار درست و اعمال درست، هنگ یین 2)

بیش از ده سال زندگی سخت در زندان را که بر من تحمیل شده بود پشت سر گذاشته بودم. باید می‌توانستم یک سال باقیمانده از محکومیتم را تحمل کنم. تحت تأثیر این فکر محکم، با برکت استاد و محافظت دافا، سرانجام از این آزار و شکنجه شوم رهایی یافتم.

در طول همه‌گیری کووید، نگهبانان برای نظارت بر من، با کمبود نیروی انسانی روبرو بودند، بنابراین مرا از چارچوب تخت پایین آوردند.

«پروژه تصویر» در زندان لانژو

پس از انتقال ژانگ یونگ‌وِی از زندان تیانشویی به زندان لانژو به‌عنوان سرپرست، او تمام پول غذایی را که به زندانیان زندان لانژو اختصاص یافته بود برای «بهبود غذای» به‌اصطلاح «فعالان اصلاحات کارگری» و به‌اصطلاح «زندانیان کلاس‌بالا» خرج ‌کرد. سپس درمورد «موفقیت» خود در روزنامه‌ها و تلویزیون گزافه‌گویی کرد تا وجهه شخصی خود را بهبود بخشد، درحالی‌که بیشتر زندانیان گوشتی در غذای خود نداشتند. در برخی از تعطیلات، کمی گوشت به آن‌ها می‌دادند.

سهمیه کاریِ تولید مدام افزایش می‌یافت

زندانیان «کار سختِ» بدون دستمزد انجام می‌دادند و سهمیه‌های کاری مدام افزایش می‌یافت. ژانگ یونگ‌وی به‌محض ورود به زندان لانژو، وظایف محول‌شده به هر بخش زندان را دو برابر کرد. سال بعد، آن شصت درصد دیگر افزایش یافت. هر سال حدود پنجاه درصد افزایش داشت.

ساعت 6:30 شروع به کار می‌کردیم و آن ساعت 18:30 به پایان می‌رسید. ظهر نیم ساعت استراحت ناهار بود. گاهی مجبور بودیم تا ساعت 8:30 یا 21:00 شب کار کنیم. اگر نمی‌توانستیم کار را به پایان برسانیم، تحت شوک الکتریکی قرار می‌گرفتیم، با میله‌های لاستیکی مورد ضرب‌شتم قرار می‌گرفتیم، در زمستان با دستبند ما را می‌بستند و باید تیرهای برق سرد را در آغوش می‌گرفتیم و در تابستان در معرض نور خورشید قرار می‌گرفتیم.

فقدان نیازهای اولیه شخصی

زندان لانژو لباس زیر، لحاف، تشک یا سایر ملزومات روزانه را در اختیار قرار نمی‌داد. کسانی که هنگام ورود به زندان، این وسایل را با خود آورده بودند، اجازه پوشیدن و استفاده از آن را نداشتند. سوپرمارکت‌های زندان قبلاً رادیو، نخ، لباس، شلوار آستردار، لباس‌های نخی، کفش‌های نخی، کفش‌های کتانی و سایر اقلام را می‌فروختند، اما بعداً همه آن‌ها «کالای قاچاق» محسوب و توقیف می‌شدند.

گرمایش به‌شدت ضعیف بود و ساختمان زندان از هر طرف تهویه داشت، بنابراین گرم نبود. دستگاه گرمایش ساعت 11 شب خاموش و ساعت 6 صبح دوباره روشن می‌شد. من از دو لحاف استفاده می‌کردم، اما بازهم بارها از شدت سرما بیدار می‌شدم.

«احیای» زندانیان مرده

وقتی یک زندانی بیمار بود، به‌موقع درمان نمی‌شد. فقط در سال 2020، بیش از بیست زندانی در زندان لانژو براثر بیماری، به‌دلیل عدم درمان، جان خود را از دست دادند. در کمتر از دو سال، از 2019 تا 2020، در بخش دهم زندان، سه زندانی جان خود را از دست دادند، دو نفر در زندان جان باختند، و یک نفر کمتر از یک هفته پس از اعزام به زندان سین‌شیائو (بیمارستان «کانگ‌تای») جان باخت. وانگ شینگیون سنگ مجرای صفراوی داشت، اما درمان نشد. تا روزی که فوت کرد برای تیپ کار می‌کرد و دو نفر درحین راه رفتن از او حمایت و کمکش می‌کردند. وی پس از بازگشت به سلول، بعد از پایان کار، در غروب فوت کرد.

شی شینگوو سرطان معده داشت، اما تا زمانی که سلول‌های سرطانی‌اش گسترش نیافته بودند درمان نشد. او به بیمارستان «کانگ‌تای» فرستاده شد و در کمتر از یک هفته در آنجا درگذشت. ران هونگجو به بیماری قلبی مبتلا بود و روزهای زیادی تحت درمان قرار نگرفت. هنگامی که درحال مرگ بود دستور پزشکی صادر شد و به بیمارستان «کانگ‌تای» فرستاده شد تا برای «درمان» آماده شود، اما قبل از اینکه بتواند از دروازه زندان خارج شود درگذشت. (توجه: این‌ها تمرین‌کننده نبودند.)

زندان لانژو جهان را فریب داد. پس از مرگ یک زندانی، به جسد سرم یا مخزن اکسیژن وصل می‌کردند تا به نظر برسد وی پس از آزادی، جان خود را از دست داده است.

سخن پایانی

در مدت 21 سال و 6 ماهی که به‌طور غیرقانونی در بازداشت بودم، توسط واحد کاری‌ام برکنار شدم. خانه‌ام در لینجیاژوانگ ویران شد و حتی اثاثیه‌اش نیز برده شد. چون همسایه خانه‌ام را می‌خواست از زندانی بودن من سوء‌استفاده کرد و آب و برق را قطع کرد. الان در یک آپارتمان اجاره‌ای زندگی می‌کنم. همسرم به‌دلیل فشارهای شدید، مجبور شد از من طلاق بگیرد. خانواده‌ای که در ابتدا شاد بود از هم پاشید. باید 22 ماه مزایای بیکاری دریافت می‌کردم، اما اداره تأمین اجتماعی لانژو، ارائه درخواست به این منظور را برایم دشوار کرد.

همه این‌ها اتفاق افتاد، چراکه من به فالون دافا و اصول آن، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری اعتقاد دارم، و به این دلیل که حقیقت آزار و شکنجه فالون دافا را برای جهان روشن کردم.

می‌خواهم به ژانگ یونگ‌وی، ژانگ هایجون، وانگ گوئوچن، کونگ فن‌پینگ، وانگ زیژوئو و سایرین در زندان لانژو بگویم: شما عمیقاً توسط مغالطه‌های رژیم چین جادو شده‌اید. امیدوارم سریع هشیار شوید، از انجام کارهای خلافِ اصول آسمان و وجدان دست بردارید و دیگر برای حزب شیطانی کار نکنید. به‌خاطر خود و خانواده‌تان دست از آزار و اذیت بردارید و کفاره گناهانتان را بپردازید تا نجات یابید و آینده‌ای داشته باشید.

(پایان)