(Minghui.org) اشارات زیادی از استاد دریافت کردم که باعث شد عقاید و تصورات بشریام را شناسایی و آنها را از خود دور و بر کارمای بیماری غلبه کنم، و وابستگیهایم را از بین ببرم.
در نوامبر2018، بیش از 10 تمرینکننده در شهرستان ما دستگیر و سپس زندانی شدند. آنقدر ترسیدم که افسرده شدم و علائم بیماری دیابت در من ظاهر شد. نمیتوانستم بخوابم. در خانه میماندم و جرئت نداشتم سر کار بروم.
میدانستم که این آزار و اذیت نیروهای کهن است و قطعاً میگذرد. در قلبم عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار میکردم و عبارات افکار درست را میخواندم. نمیتوانستم به اندازه کافی خودم را آرام کنم تا فا را بخوانم، تمرینها را انجام دهم، یا افکار درست بفرستم.
همسرم با دیدن این وضعیت پیشنهاد داد که به تعطیلات برویم. با رئیسم تماس گرفتم و به او گفتم که قرار است به تعطیلات بروم و قصد دارم پس از بازگشت، از سمتم استعفا بدهم.
در طول تعطیلات، ترس و استرسم فروکش کرد و وضعیت سلامتیام بهبود یافت. به این درک رسیدم که اگر بهدلیل بیماری استعفا بدهم، ممکن است همکارانم در درک فالون دافا، دچار اشتباه شوند یا به دیده تحقیر به من نگاه کنند. ممکن است بر نجات مردم توسط استاد تأثیر بگذارد و به نیروهای کهن بهانهای برای آزار و اذیتم بدهد. شاید این ذهنیتِ «به فکر دیگران بودن» که مطابق با فا بود، باعث شد استاد با متلاشی کردن عوامل شیطانی در بُعدهای دیگر، به من کمک کنند.
آرام شدم و توانستم فا را بخوانم. پس از بازگشت به خانه، طبق معمول خوب میخوابیدم و تمرینها را انجام میدادم و افکار درست میفرستادم. رئیسم مرا در سمت مدیر بخش نگه داشت.
اشارهای از استاد کمکم کرد ترسم را کاملاً از بین ببرم. وقتی تمرین دوم، حالت ایستاده فالون، را انجام میدادم، این فکر را داشتم: «تو توسط اصول سطح پایین کنترل نمیشوی.» فهمیدم که استاد به من میگویند ترسم را کنار بگذارم. افکار درستم را تقویت و احساس کردم ترس در میدان بُعدیام متلاشی شد. آرام شدم.
تمرینکنندهای کمکم کرد تا نقلقولی مهم از آموزههای فای استاد را درک کنم. استاد بیان کردند:
«آنچه برای تزکیهکنندگان مهم است، افکار درست است. وقتی افکار درست قوی داشته باشید، میتوانید در مقابل هر چیزی مقاومت کنید و هر کاری را انجام دهید. این به این دلیل است که شما یک تزکیهکننده هستید: کسی که در مسیر خدایی شدن است و توسط عوامل افراد عادی یا اصول سطح پایین کنترل نمیشود.» (آموزش فا در کنفرانس لسآنجلس)
یک بار با همسرم دعوا کردم. آن شب نتوانستم بخوابم و به اتفاقی که افتاده بود فکر میکردم. قبل از نیمهشب صدای زنگ در را شنیدم. «این وقت شب چه کسی آمده است؟» بلند شدم و بیرون را نگاه کردم. زن و بچهای را دیدم که وارد آپارتمان آن طرف راهرو شدند که بیش از دو سال خالی بود.
متوجه شدم که این یک نشانه است. در زبان چینی، کلمه زن و کلمه کودک در کنار هم یک واژه جدید را تشکیل میدهند که به معنای «خوب» است. دیگر ناراحت نبودم و خوابیدم.
روز بعد از همسرم عذرخواهی کردم. متوجه شدم که یک تزکیهکننده نباید با مردم عادی درگیری داشته باشد. او هم دیگر عصبانی نبود.
به پسرم کمک کردم تا بعد از اتمام امتحانات ورودی دانشگاه، کالج خود را انتخاب کند. استرس داشتم، زیرا گزینهها بسیار زیاد و مزایا و معایب فراوان بودند. میدانستم وضعیتم درست نیست.
به درون نگاه کردم و متوجه شدم که به شهرت، سود و احساسات وابسته هستم، اما نمیتوانستم آرامشم را حفظ کنم.
وقتی در جلسه مطالعه گروهی فا، قسمت «حسادت» در جوآن فالون را میخواندیم، فهمیدم استرسم ناشی از حسادت است. احساس کردم ماده منفی از میدان بُعدیام برداشته شد و سپس آرام شدم.
استاد بیان کردند:
«آیا به شما نگفته بودم وقتی یک نفر تمرین میکند بقیه اعضای خانواده نفع میبرند؟» (آموزش فا در کنفرانس استرالیا)
بعد از اینکه وابستگیهایم را رها کردم استاد مناسبترین نظم و ترتیب را برای پسرم فراهم کردند.
یک بار تمرینکنندهای درکش را اینطور با من درمیان گذاشت که وابستگیها مانند برگهایی هستند که روی تنه عقاید و تصورات بشری رشد میکنند. برای ازبین بردن وابستگیها، باید تصورات و عقاید بشری را رها کرد.
در ادامه صحبتش پرسیدم که ریشه عقاید و تصورات بشری چیست؟ این پاسخ در ذهنم ظاهر شد: «من یک انسان هستم.» متوجه شدم که یک فرد عادی از بدو تولد تا مرگ، خود را یک انسان میداند و نمیتواند از پوسته بشری فرار کند. همه تصورات از این فکر سرچشمه میگیرند: «من انسان هستم.»
اما استاد به ما گفتند که ما موجودات الهی هستیم. استاد بیان کردند:
«شما موجودات خدایی هستید و پادشاهان آینده جهانهای مختلف، پس روی چه کسی حساب میکنید؟» (آموزش فا در کنفرانس فیلادلفیلا 2002)
بهعنوان مریدان دافا در دوره اصلاح فا، در گذار اصلاح فا به دنیای بشری، باید بهسرعت این مفهوم را کنار بگذاریم: «من انسان هستم» و آن را با این فکر جایگزین کنیم: «من موجودی الهی هستم.»
استاد به ما گفتند که میتوانیم از تواناییهای فوقطبیعی خود برای کمک به ایشان در نجات مردم استفاده کنیم.
یک بار هنگام انجام مدیتیشن، همسرم در گوشی همراهش مشغول تماشای فیلم بود که حواسم را پرت میکرد. میدانستم که در بسیاری از آن فیلمها، عوامل شیطانی وجود دارد که اخلاق انسان را از بین میبرد و مانع نجات مردم جهان میشود. افکار درست فرستادم تا هر عاملی که همسرم را تحت کنترل داشت و او را وادار به تماشای آنها میکرد از بین ببرم. سه تا پنج دقیقه بعد گوشیاش را کنار گذاشت و خوابید.
زمانی که مادرم در بیمارستان بستری شد، همراه او بودم. ساعت 4 صبح بیدار شدم تا تمرینات را انجام دهم. اما دو نفر در راهرو با صدای بلند صحبت میکردند و مانع ورود من به دینگ میشدند. فکر کردم: «نمیتوانم به آنها اجازه دهم در انجام تمرینات یا خواب دیگران مداخله کنند، باید به اتاقشان برگردند.» بعد از مدتی راهرو ساکت شد.
قبل از اینکه برای تعمیر کامپیوتر تمرینکنندگان بروم افکار درست میفرستم تا همه عوامل شیطانیای را که ممکن است با کامپیوتر مداخله داشته باشند از بین ببرم. گاهی میتوانم آن را بهسرعت تعمیر کنم. گاهی آن تمرینکننده میگوید که نیازی نیست بروم، چون کامپیوتر خود به خود درست شده بود.
با تمام وجود ایمان دارم که استاد همیشه در کنار ما هستند.