(Minghui.org) درود استاد! درود همتمرینکنندگان!
والدینم میگویند از روزی که به دنیا آمدم به فای استاد گوش دادهام. من آنها را در انجام تمرینات همراهی کردهام. وقتی شنیدند که تمرینکنندگان جوان میتوانند برای اجرا در شن یون درخواست دهند، والدینم ترتیبی دادند که من موسیقی یاد بگیرم. از ششسالگی شروع به یادگیری پیانو کردم. اما پس از اینکه به ایالات متحده آمدم، شنیدم که پیانیستهای مرد پذیرفته نمیشوند، بنابراین شروع به یادگیری ترومپت کردم. در ابتدا نمیتوانستم نتهای بالا را بنوازم، شاید چون استعداد زیادی در نواختن ترومپت نداشتم. بعد از سالها تمرین، هنوز نمیتوانستم بنوازم. هر سال که ویدئوام را برای آزمون ورودی ارسال میکردم، هر روز بررسی میکردم که آیا تعداد بازدیدهای ویدئو افزایش یافته است یا نه، به این امید که شاید، فقط شاید، در آن سال پذیرش بگیرم.
پدر و مادرم شنیدند که آکادمی هنرهای شمالی در نزدیکی آکادمی فی تیان قرار دارد. بسیاری از تمرینکنندگان جوان برای مطالعه و تمرین موسیقی در آن مدرسه ثبتنام میکنند. در آنجا، ضمن داشتن محیطی برای تزکیه، میتوان برای پذیرش در آکادمی فی تیان نیز اقدام کرد. بنابراین در سال آخر دبیرستان، تمام اعضای خانواده به آن منطقه نقلمکان کردیم. بعد از رسیدنمان شنیدیم که ساز کنترباس ممکن است آسانتر باشد، و برخی از دانشآموزان پس از آموزش آن بهمدت یک سال پذیرفته شده بودند. تصمیم گرفتم کنترباس را از ابتدا یاد بگیرم. اما تا کلاس دوازدهم هنوز پذیرفته نشده بودم. من و پدر و مادرم دربارۀ شرایط صحبت کردیم و تصمیم گرفتیم که ابتدا بهمدت یک سال در کالج فی تیان در میدلتاون شرکت کنم و در همان سال اول دوره آموزشی سبکتری بگذرانم، که بتوانم روی تمرین کنترباس تمرکز کنم و قطعاً پذیرفته میشوم.
با گذشت تدریجی تابستان پس از سال اول دانشگاه، هنوز پذیرفته نشده بودم، اما برخی از همکلاسیهایم پذیرفته شدند. شروع کردم به فکر کردن به آیندهام. فکر کردم شاید باید تسلیم شوم. شاید قرار نیست به شن یون بپیوندم. حتی اگر برای پیوستن به شن یون دعوت نشوم، راههای دیگری برای کمک به استاد برای نجات موجودات ذیشعور وجود دارد.
بازنگری مسیر تزکیهام
همچنین متوجه شدم که نمیتوانم نیمی از وقتم را به تحصیل اختصاص دهم و در زمان باقیمانده ساز کنترباس تمرین کنم، زیرا این بدان معناست که نمیتوانم 100% وقتم را به هیچیک از این کارها اختصاص دهم. بالاخره جرئت کردم و به مادرم گفتم: «دیگر نمیخواهم ساز بزنم. شاید راه من رفتن به آکادمی فی تیان نباشد. ازآنجاکه درحالحاضر در کالج فی تیان میدلتاون هستم، باید فقط روی تحصیل تمرکز کنم. این نیز یک پروژه دافاست. شاید در آینده محیطهای تزکیهای در جامعه، با فرصتهایی برای روشنگری حقیقت، وجود داشته باشد.»
اما او موافق نبود و گفت: «تو سالها تمرین کردهای. آیا واقعاً میخواهی تسلیم شوی؟ درواقع به این دلیل است که خوب تمرین نکردی. آیا مثل بقیه روزی هشت ساعت تمرین کردهای؟ سال بعد به مدرسه نرو و فقط در خانه بمان تا هشت ساعت در روز نواختن ساز را تمرین کنی. ببین آیا میتوانی موفق شوی، اگر در یک سال نشد، پس چند سال تلاش کن.»
با اینکه از حرفش ناراحت شدم، مثل سابق با صدای بلند با او بحث نکردم. شاید به این دلیل بود که مسیر خودم را پیدا کردم. بهآرامی به او گفتم: «تصمیمم را گرفتهام و دیگر نمیخواهم کنترباس تمرین کنم. میخواهم روی تحصیلم در دانشگاه تمرکز کنم. شاید این مسیر من باشد. سعی میکنم با پشتکار تزکیه کنم، سه کار را بهخوبی انجام دهم و مطالعه کنم.»
با گذشت تدریجی سالهای دانشگاه، مادرم که دید خوب درس میخوانم و واقعاً سهم خودم را در پروژههای مختلف دافا انجام میدهم، دیگر اصرار نکرد که به آکادمی فی تیان بپیوندم. درعوض درمورد تحصیلات و کار اخیرم پرسید و گفت که آیا قصد دارم مدرک کارشناسی ارشد یا دکترا را دنبال کنم. او گفت که اینها هم مسیرهایی عالی هستند. تا زمانی که سست نشوم و تزکیه را کنار نگذارم و در هر کاری که انجام میدهم به استانداردهای یک مرید دافا پایبند باشم، آیا این عالی نخواهد بود؟
به یاد دارم وقتی برای اولین بار به کالج فی تیان میدلتاون رفتم، احساس کردم این مدرسهای نیست که من انتخاب کرده باشم، بلکه مدرسهای است که توسط والدینم به من تحمیل شده است. هیچچیز راضیکننده به نظر نمیرسید. محوطه دانشگاه کوچک و منابعش محدود بود. رشتههایی که در آن زمان میتوانستم از بین آنها انتخاب کنم، تنها به چند گزینه محدود میشدند، و برای من فقط دو گزینه وجود داشت؛ یا علم داده که شامل مقدار زیادی برنامهنویسی بود، یا علوم زیستپزشکی. واقعاً نمیخواستم برنامهنویسی بخوانم، زیرا قبلاً هرگز برنامهنویسی نکرده بودم. تصور حرفهای که تمام روز فقط به صفحهای پر از نمادها و اعداد خیره شوم، برایم سخت بود. اما ازآنجاکه قبلاً بسیاری از دورههای علوم داده را در سال اول گذرانده بودم، تغییر رشته در سال دوم یک سال دیگر را تلف میکرد. بنابراین تصمیم گرفتم عزمم را جزم کنم و دلم را به دریا بزنم.
متوجه شدم که همه استادان اینجا واقعاً افراد خوبی هستند. هر استاد پیشینه حرفهای قویای داشت و صمیمانه تمام سعی خود را میکرد که به دانشجویان درست آموزش دهد. هر وقت میخواستم میتوانستم استادانم را پیدا کنم تا درمورد درس صحبت کنم، یا حتی یک گپ ساده بزنم. علاوهبر این، استادان همگی تزکیهکننده بودند، بنابراین میتوانستم دربارۀ درک آنها از تزکیه بیاموزم و با آنها تبادل تجربه کنم. آنها حتی گاهی شوخی میکردند و با دانشجویان صمیمی میشدند. همکلاسیهایم نیز تمرینکننده و مهربان بودند؛ فریبها و تضادهایی را که در جامعه وجود دارد حس نمیکردم و بهطور فزایندهای از اینکه این محیط برای یادگیری و تزکیه بسیار کمیاب و ارزشمند است آگاه بودم.
وقتی در شبکههای اجتماعی نگاه میکردم، دوستان عادی سابقم و زندگی فعلیشان را میدیدم؛ الکل میخوردند، مهمانی میرفتند، به کلوپ میرفتند، و حتی در حالت خماری در توالت افتاده و بالا آورده بودند.
فکر میکردم: اگر پدر و مادرم برای نگه داشتن من در اینجا، اینقدر تلاش نمیکردند چه میشد؟ اگر در آن زمان، سرسختانه مسیر دیگری را طی کرده بودم، آیا درنهایت مانند آن دوستان عادیام نمیشدم، که هر روز با آنها الکل بخورم و پرسه بزنم؟ تزکیه را کاملاً رها میکردم و در عمق منجلاب فرو میرفتم. در انجام مأموریتم شکست میخوردم، در نجات موجودات دنیایم ناکام میماندم و به عهدی که امضا کردهام عمل نمیکردم. چقدر پشیمان میشدم؟ واقعاً از نظم ترتیب استاد و تلاشهای والدینم سپاسگزارم که به من اجازه دادند اینجا بمانم و چنین محیطی هماهنگ و فوقالعاده برای تزکیه و یادگیری داشته باشم. هر روز میتوانم فا را مطالعه کنم و درمورد تجربیات تزکیه با همسالانم بحث کنم، و تمرینها را با هم انجام میدهیم.
وابستگیام به بازیهای رایانهای
بهمحض اینکه در دبستان با کامپیوتر ارتباط برقرار کردم، درگیر بازیهای ویدئویی شدم. در آن زمان، مانیتور کامپیوترها حجیم بود. کاملاً جذب بازی میشدم. هر وقت پدر و مادرم در خانه نبودند، بازی میکردم یا برای بازی به خانه دوستان میرفتم. بعدها با موبایل و تبلت، بازی راحتتر شد. هنگام رفت و آمد یا خوردن غذا بازی میکردم. آن کمکم روی زندگیام تأثیر گذاشت. درحالیکه معلم در کلاس درس میداد، ذهنم به این فکر میکرد که چگونه از این مرحله بازی عبور کنم یا چگونه غول آن مرحله را شکست دهم. آخر هفتهها وقتی تمرینات را در مکانهای عمومی انجام میدادم، نمیتوانستم آرام باشم؛ درعوض سرم غرق در بازیها بود. مادرم بارها بهخاطر بازی سرزنشم کرد. حتی گاهی گریه میکرد. اکنون که به گذشته نگاه میکنم، واقعاً شرمنده هستم؛ چرا قبلاً متوجه مضر بودن بازی نبودم؟
درواقع فا را بهطور جدی و قلباً مطالعه نمیکردم. تصمیم گرفتم از ابتدا شروع کنم و بهطور منظم تمام مقالات ارائهشده استاد در مناطق مختلف را بخوانم.
استاد بیان کردند:
«بازیهای کامپیوتری واقعاً برای مردم مضر هستند و نه فقط برای بچههای مریدان دافا. آنها واقعاً مردم را به خود جذب میکنند و روی مردم عادی نیز تأثیر بدی داشتهاند. باعث میشوند در کارتان ضعیف عمل کنید، خوب نخوابید، خوب استراحت نکنید و شما را فاقد احساسات بشری یا صمیمیت و خونگرمی میکنند، باعث میشوند خانوادهتان را مورد توجه قرار ندهید، باعث میشوند شاگردان مطالعهشان را مورد توجه قرار ندهند و شما را فریب میدهند و بهسوی خود جذب میکنند. آنها با تخریب بشریت همکاری میکنند. برای تبلیغ بازیهای کامپیوتری، افرادی که در آن کسبوکار هستند بهطور پیوسته انواع جدیدی پدید میآورند و در مقیاسی وسیع هیجان ایجاد میکنند. مردم پس از اینکه چنین مقدار عظیمی از کارما را ایجاد کردهاند میخواهند چهکار کنند؟ آنها درحال فاسد کردن بشریت هستند.» (آموزش فای ارائهشده در کنفرانس فای سان فرانسیسکو ۲۰۱۴)
تمرینکنندگان باید انواع وابستگیها و عقاید بشری را حذف کنند. اگر حتی نتوانم از چیزهای پیشپاافتادهای مانند بازیهای ویدئویی دست بکشم، چگونه میتوانم دربارۀ نجات مردم صحبت کنم؟ علاوهبر این، درحالیکه زندگیام را با بازی تلف میکردم، برخی از تمرینکنندگان ساعت 3 صبح بیدار میشدند تا فا را مطالعه کنند و تمرینها را انجام دهند. برخی از تمرینکنندگان
حقیقت را روشن میکردند، یا ساعتها روی پروژههای دافا کار میکردند. وقت بهشدت تنگ است، بااینحال آیا هنوز برای بازی کردن وقت داشتم؟!
همه بازیها را از کامپیوتر و تلفنم پاک کردم، سپس لپتاپی را که مخصوص بازی خریده بودم برای پروژههای روشنگری حقیقت به پدرم دادم. شروع به تمرکز روی تزکیه کردم. مشغول درس و کار بودم. اوقات فراغتم را با دوستانم میگذراندم یا پیانو میزدم. واقعاً بازیها را فراموش کردم. وقتی میدیدم دیگران درحال بازی کردن هستند، اشتیاقم به بازی تحریک نمیشد.
پس از چند سال تحصیل در علم دادهها، کمکم تجربه کسب کردم و شروع به کار روی پروژههای رسانهای کردم. به نتایجی دست یافتم، چون دیدم که واقعاً میتوانم با استفاده از آموختههایم در دانشگاه و خودآموختههایم، به پروژههای دافا کمک کنم، و از پروژههایم استفاده میشد، و آن به من احساس افتخار و موفقیت میداد.
کمکم احساس کردم که بزرگ شدهام و توانمندم؛ این باعث شد کمی مغرور شوم. احساس میکردم ازآنجاکه هر روز در یک پروژه دافا کار میکنم، در روشنگری حقیقت مشارکت دارم. ازاینرو، کمتر به مطالعه فا و انجام تمرینات توجه میکردم. درنهایت فقط یک بار در هفته تمرینات را انجام دادم و دیگر فا را هر روز مطالعه نکردم.
بهعنوان یک مرید دافا، بیتوجهی به تزکیه مسئلهای جدی است.
استاد بیان کردند:
«شما نمیتوانید تزکیه شخصیتان را زمین بگذارید. فرق نمیکند که چه کاری انجام میدهید، اینکه آشکارسازی حقایق باشد یا انجام پروژههایی که مربوط به اعتباربخشی دافا باشد، شما باید اول بهخوبی تزکیه کردن خودتان را در بالاترین جایگاه قرار دهید، آنوقت است که چیزهایی که شما انجام میدهید میتواند مقدستر باشد، زیرا آنگاه است که شما یک مرید دافا هستید، و بهعنوان یک مرید درحال انجام اموری هستید که به فا اعتبار میبخشد. مردم عادی نیز میتوانند کارهایی را که مریدان دافا انجام میدهند، انجام دهند، ولی آنها نمیتوانند تقوای عظیم مریدان دافا را داشته باشند. آنها فقط میتوانند رحمت و تقوا دریافت کنند، و رحمتهای آینده را جمعآوری کنند.» (آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۰۷)
اگر خودمان را مطابق با استانداردهای تمرینکنندگان تزکیه نکنیم، مهم نیست که در چه تعداد پروژه روشنگری حقیقت درگیر هستیم، ما صرفاً افرادی عادی هستیم که کارهای خوب انجام میدهند. ما مریدان دافا نیستیم که به استاد در اصلاح فا کمک میکنیم، و بنیان نهادن تقوای عظیم هیچگاه رخ نخواهد داد. صرفاً مردمی عادی هستیم که رحمتهای آینده را جمع میکنیم. چقدر تأسفبرانگیز!
ما آسمانهایمان را برای بازگشت داریم و موجودات جهانمان منتظر بازگشت ما هستند. حیف است اگر فقط بهعنوان انسانهای عادیِ خوشاقبال در دنیای بشری بمانیم. پس از سالها انتظار، سرانجام در دوره اصلاح فا این فرصت را داریم که بهعنوان مریدان دافا بهخوبی تزکیه کنیم و تقوای عظیمی را بنیان نهیم.
قبل از پایین آمدن به این زمین، هریک از ما مریدان دافا عهدی بستیم. امیدوارم همه بتوانند این محیط و شرایط کنونیمان را در این لحظات کوتاه پایانی گرامی بدارند. بیایید واقعاً فا را با پشتکار مطالعه کنیم، سه کار را بهخوبی انجام دهیم، به استاد در اصلاح فا کمک کنیم، عهدهایی را که بستهایم کامل کنیم، و با استاد به خانه بازگردیم!
این مطالب صرفاً درک سطحیام در سطح تزکیه فعلیام است. لطفاً به هر چیزی که نامناسب است اشاره کنید.
استاد، متشکرم! همتمرینکنندگان، متشکرم!
(ارائهشده در کنفرانس تبادل تجربه فالون دافای کالج فی تیان - میدلتاون ۲۰۲۴)