فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

خواندن مقالات جدید استاد به تمرین‌کنندگان دافا کمک می‌کند تا به تزکیه بازگردند

4 سپتامبر 2024 |   تمرین‌کننده فالون دافا در استان لیائونینگ، چین

(Minghui.org) پس از انتشار مقاله‌های جدید استاد لی با عنوان «تزکیه در دافا جدی است» و «از خطر دوری کنید»، تمرین‌کنندگان فالون دافا بسیار تحت تأثیر قرار گرفتند و بسیاری، آن مقالات را ازبر کردند. تمرین‌کنندگان از گروه‌های مطالعه فای ما تجربیات تزکیه خود را به‌اشتراک گذاشتند. آن‌ها بابت همه چیزهایی که استاد به آن‌ها عطا کرده‌اند عمیقاً قدردانند. در روند تزکیه‌مان، بدون توجه به اینکه چقدر ضعیف عمل کردیم، استاد هرگز از ما دست نکشیده‌اند. ایشان نیک‌خواهانه کارما را برای ما تحمل می‌کنند و همچنان به تمرین‌کنندگانی که نتوانسته‌اند انتظاراتشان را برآورده کنند، فرصت می‌دهند. نیک‌خواهی ایشان واقعاً عظیم است.

استاد بیان کردند:

«در خصوص این افراد، استاد از روی نیک‌خواهی یک‌بار دیگر و برای آخرین بار این فا را برای شما تشریح می‌کند. مراقب خودتان باشید و مسیری را انتخاب کنید که به نفع‌تان است!» («تزکیه در دافا جدی است»)
«اینجا به این افراد می‌گویم: شما توانستید در ابتدا وارد تزکیۀ دافا شوید زیرا با زندگی‌تان قراردادی را امضا کردید. بدون توجه به سن‌تان یا اینکه چه مدت پیش بوده است، بستن عهد جدی است. به‌‌عبارت دیگر، افرادی که می‌گویند دیگر تزکیه نمی‌کنند، خواه در آن اوایل از دافا جدا شده باشند یا این اواخر، شما هنوز باید به عهد خود عمل کنید، خواه تزکیه کنید یا نکنید.» («تزکیه در دافا جدی است»)

ما متوجه شدیم که باید به‌دنبال تمرین‌کنندگانی بگردیم که دیگر دافا را تمرین نمی‌کنند. بدون توجه به اینکه آن‌ها از تزکیه دست کشیدند یا از فا منحرف شدند، در گذشته با زندگی خود عهد امضا کرده‌اند. باید مقالات جدید را به آن‌ها منتقل و از فای استاد برای بیدار کردن آن‌ها استفاده کنیم.

تبادل تجربه با تمرین‌کنندگان قدیمی که از فا منحرف شدند

خانم ژو در گروه مطالعه فای ما، در سال‌های اولیه آزار و شکنجه، به‌طور غیرقانونی در یک اردوگاه کار اجباری بازداشت شد. در میان آن تمرین‌کنندگانی که آن‌ها نیز با او زندانی بودند، برخی از آن‌ها تزکیه را کنار گذاشتند یا در مسیری انحرافی قدم گذاشتند. به همین دلیل، او می‌خواست با آن‌ها تبادل تجربه کند، به این امید که آن‌ها بتوانند به تزکیه بازگردند و این فرصت گرانبها را از دست ندهند. من، خانم ژو و دو تمرین‌کننده دیگر، با این خواسته، چند روز پیش به شهر رفتیم تا به‌دنبال تمرین‌کننده‌ای بگردیم که خانم ژو در گذشته می‌شناخت.

مطمئن نبودیم که او کجا زندگی می‌کند. با نظم و ترتیب استاد، خانه مادر آن تمرین‌کننده را پیدا کردیم. بعد از اینکه در زدیم، خانمی در را باز کرد که به‌نظر می‌رسید حدود ۷۰ سال دارد. او با حالتی غیردوستانه، درباره قصدمان از این دیدار پرسید. خانم ژو جلو رفت و پرسید: «خاله، مرا نمی‌شناسی؟ من قبلاً به اینجا آمدم، من دوست دختر شما هستم.» او با اکراه به ما اجازه ورود داد.

بعد از اینکه نشستیم، خانم ژو درباره وضعیت دخترش پرسید. او پاسخ داد: «او تمرین را رها کرد. بازنشسته شده است و اخیراً در یک شغل قراردادی مشغول به کار شده است.» وقتی دقیق‌تر به این خانم نگاه کردم، متوجه شدم خوش‌لباس، خوش‌صحبت و شیک است.

خاله گفت که ۸۲ سال دارد و تنها زندگی می‌کند. او قبل از بازنشستگی، عضو یک تیم مدیریتی در شهرداری بود. قبل از سال ۱۹۹۹، زمانی که تمرین‌کنندگان در پارک دافا را به او معرفی کردند، او بلافاصله جذب شد. او احساس کرد این تمرین خیلی خوب است و شروع به تمرین کرد.

شوهرش قبلاً برای اداره پلیس شهرداری کار می‌کرد. او نیز با دیدن اینکه همسرش از فالون دافا بسیار بهره‌مند شده است، به وی پیوست. اما پس از شروع آزار و شکنجه دافا، شوهرش نتوانست بر سختی کارمای بیماری غلبه کند و فوت کرد.

دخترش نیز قبل از سال ۱۹۹۹، شروع به تمرین کرد، اما چون برای اعتباربخشی به فا به پکن رفت، دستگیر و بازگردانده شد. پس از آن، او در اردوگاه کار اجباری زندانی شد. پس از آزادی، تمرین فالون دافا را رها کرد.

شگفت‌زده بودیم که خاله حدود ۱۰سال کوچک‌تر از سن واقعی‌اش به‌نظر می‌رسید. علاوه‌بر این، او زودباور بود. اما وقتی به گوشه‌ای از اتاق نشیمن او نگاه کردم، مجسمه گوان گونگ (خدای ثروت چینی) را دیدم. متوجه شدم که او احتمالاً در تزکیه خود خیلی کوشا نیست یا حتی تمرین را رها کرده است.

سریع سراغ اصل مطلب رفتم: «خاله، اگر سن شما را نمی‌دانستم، شما را خواهر صدا می‌کردم، چون خیلی جوان به‌نظر می‌رسی. اگر قرار بود حقایق را برای مردم روشن کنی، آن‌ها سرشت معجزه‌آسای دافا را قطعاً در شما می‌دیدند. خانم ژو و دختر شما قبلاً در یک مکان حبس شدند. بدون توجه به اینکه آن‌ها کجا یکدیگر را ملاقات کردند، آن به‌دلیل رابطه تقدیری‌شان اتفاق افتاده است. بنابراین او همیشه به دختر شما فکر می‌کرد. حالا چون دخترتان نیست، نظرتان چیست که خودمان گپی بزنیم؟»

او پاسخ داد: «خوب است. چه چیزی در ذهن شماست؟» گفتم: «خاله، مقالات جدید استاد را خوانده‌ای؟» او مردد شد، سپس پاسخ داد: «بله، خواندم.» سپس از او پرسیدم: «لطفاً می‌توانی درکت را به ما بگویی؟» او با لحنی خونسرد گفت: «هر کسی درک متفاوتی دارد. برخی به‌تدریج روشن‌بین می‌شوند و برخی به‌طور ناگهانی روشن‌بین می‌شوند.»

وقتی دیدم درحال منحرف شدن از موضوع است، پرسیدم: «آیا فیلم "ما زمانی خدایی بودیم" را تماشا کرده‌ای؟» او پاسخ داد: «بله، تماشا کردم.»

گفتم: «ابتدا که قلمرو آسمانی خود را ترک می‌کردیم، با زندگی خود در برابر استاد، عهد مقدسی بستیم، تا به ایشان در اصلاح فا و بازگرداندن همه موجودات ذی‌شعور به جهان جدید کمک کنیم. در این دنیا، به‌دلیل آزار و شکنجه بی‌رحمانه تمرین‌کنندگان توسط نیروهای کهن که حزب کمونیست چین (ح.‌ک.‌چ) را کنترل می‌کنند، برخی از مردم گیج شده‌اند و عهد مقدس خود را فراموش کرده‌اند.»

«استاد تمام وجودشان را برای نجات همه موجودات ذی‌شعور وقف کردند، و گناهان مریدانشان را در میان سختی‌ها تحمل کردند، به این منظور که از هیچ‌یک از آن‌ها دست نکشند. حتی زمانی که مریدانشان راه اشتباهی را در پیش می‌گیرند، استاد بارها و بارها به آن‌ها فرصت می‌دهند. ما باید قدردان استاد باشیم!» در آن لحظه بغض کردم و نتوانستم به صحبت ادامه دهم. دیدیم که او درحال اشک ریختن است.

«استاد فرصت دیگری به ما دادند تا دوباره خدایی شویم. نیک‌خواهی استاد بسیار زیاد است. موجودات ذی‌شعور در عوالم آسمانیِ ما، منتظر بازگشت ما هستند. اینکه شخصی خوب تزکیه کند یا نه، بر موجودات ذی‌شعور دنیایش تأثیر می‌گذارد. اگر خوب تزکیه نمی‌کردیم، موجودات ذی‌شعور ما نابود می‌شدند. از سال۱۹۹۹ که آزار و شکنجه آغاز شد، موجودات ذی‌شعور با دروغ‌های ساختگی مسموم شدند. اگر آن‌ها را نجات نمی‌دادیم، آن‌ها هیچ امیدی نداشتند. دلیل اینکه در دنیای بشری زندگی می‌کنیم، وجود موجودات ذی‌شعور است.» وقتی داشتم حرف می‌زدم او چیزی نمی‌گفت و آرام گوش می‌داد. اما حالت چهره‌اش از جدی به خندان تغییر کرد.

وقتی ظهر شد، خانم ژو گفت: «زمان فرستادن افکار درست جهانی است. بیایید پس از انجام این کار، تبادل تجربه کنیم.» ما چهار نفر عمداً شروع به فرستادن افکار درست به‌سوی او کردیم و فکر احیای سرشت حقیقی او را در آن قرار دادیم. بعد از دو دقیقه، رفتار او به‌شدت تغییر کرد. لبخندی زد و گفت: «تبادل تجربه خوبی داشتیم. بیایید کمی ناهار بخوریم، سپس می‌توانیم دوباره تبادل تجربه کنیم.» خانم ژو گفت: «ما از ناهار صرف‌نظر می‌کنیم. بعد از اینکه کمی بیشتر گفتگو کردیم، باید برویم.»

خانم ژو مطالب زیادی درمورد فا به‌اشتراک گذاشت. وقتی خاله آن‌ها را شنید، بسیار پذیرا بود. او همچنین احساسات خوشحال‌کننده‌ای را به‌یاد آورد مربوط به زمانی که تازه فا را کسب کرده بود. او گفت زمانی که حقایق را برای مردم در گذشته روشن می‌کرد، همه مایل به گوش دادن بودند. همچنین گفت که چون دافا را تمرین کرده، جوان شده است. ما همچنین او را تشویق کردیم که در سریع‌ترین زمان ممکن فا را مطالعه کند و موجودات ذی‌شعور بیشتری را نجات دهد. احساس کردم ذهنش روشن‌تر و واضح‌تر می‌شود.

او التماس کرد: «اینجا را ترک نکنید، بیایید مدتی بیشتر گفتگو کنیم.» او همچنین از ما خواست که برای ناهار بمانیم. ما از او تشکر کردیم. قبل از رفتن، از او خواستیم که بیشتر با سایر تمرین‌کنندگان در تماس باشد. همچنین از او پرسیدیم که آیا می‌توانیم تمرین‌کنندگان دیگری را برای مطالعه فا با او پیدا کنیم. سپس وی ما را تا طبقه پایین همراهی کرد و گفت که امیدوار است برگردیم و دوباره او را ملاقات کنیم.

معلوم شد که او در تمام این سال‌ها، با نظریه‌های انحرافی همراه بوده است. علاوه‌بر این، ازآنجاکه دخترش پس از شروع آزار و شکنجه، تزکیه را رها کرده بود، او نیز به‌تدریج فا را رها کرد. اما هنوز می‌توانستیم ببینیم که در اعماق وجود، هنوز احساس می‌کند دافا خوب است.

تمرین‌کنندگانی که دافا را رها کردند، دوباره مطالعه فا را آغاز کردند

ما با اتومبیل به خانه تمرین‌کننده‌ای رفتیم، اتفاقاً دو نفر که سابقاً تمرین می‌کردند نیز آنجا بودند. یکی از تمرین‌کنندگان سابق گفت: «من از بچه پسرم در شهر نگهداری می‌کردم. نمی‌دانم چرا واقعاً دوست داشتم به خانه برگردم. بعد از برگشتن، مشتاق آمدن به اینجا بودم.»

این تمرین‌کننده مدتی پیش در اردوگاه کار اجباری ماسانجیا زندانی شد. پس از آزادی، در تزکیه خود سست شد. به‌تدریج، به‌ندرت به کتابی از دافا دست می‌زد. آن یکی تمرین‌کننده سابق نیز در اردوگاه کار اجباری حبس شده بود. در سال‌های اخیر، او یک کسب‌وکار کوچک را اداره می‌کرد و به‌دلیل کمبود وقت، فا را بسیار کم مطالعه می‌کرد. ازآنجاکه او از آزار و شکنجه می‌ترسید، خواندن کتاب‌های دافا را رها کرد. قبلاً آمده بودیم و با او صحبت کرده بودیم. اما پس از مدتی مطالعه، دوباره آن را رها کرد.

گفتیم: «اینکه ما هم‌زمان اینجا همدیگر را ببینیم، توسط استاد نیک‌خواه نظم و ترتیب داده شده است. همه ما این عهد را با استاد امضا کرده‌ایم که به ایشان در اصلاح فا کمک کنیم. باید آن را غنیمت بشماریم!» دو مقاله جدید استاد را با هم خواندیم. بعد از اینکه خواندن آن‌ها را تمام کردیم، گفتند: «اگر تمرین نمی‌کردیم عملی نمی‌بود، این عواقب خیلی وحشتناک می‌بود! از این به بعد، به اینجا می‌آییم تا فا را با هم مطالعه کنیم.»

سپس به خانه تمرین‌کننده دیگری در روستای مجاور رفتیم. به‌محض ورود، تمرین‌کننده دیگری آمد. ازآنجاکه او در گذر از سختی‌های خانوادگی خود با مشکل مواجه بود، همیشه به این فکر می‌کرد که آن را رها کند. او گفت: «مطمئن نبودم چرا، فقط می‌خواستم برای گپ زدن به اینجا بیایم. معلوم شد دلیلش این بود که شما اینجا بودید. این واقعاً نظم و ترتیب استاد است!»

درک خود را از مقالات جدید به‌اشتراک گذاشتیم. به این نتیجه رسیدیم که باید تلاش خود را در یافتن تمرین‌کنندگان قدیمی انجام دهیم، مقالات جدید را با آن‌ها به‌اشتراک بگذاریم، سپس از آن‌ها بخواهیم فا را با ما مطالعه کنند. وقتی دوباره رفتیم، دیدیم که آن‌ها با هم درحال مطالعه فا هستند.

چند روز بعد، ما سه نفر به روستای دیگری رفتیم، جایی که فقط یک تمرین‌کننده قدیمی درحال مطالعه فا بود. او همچنین نگران تمرین‌کنندگان همان روستا بود که قبلاً دافا را تمرین می‌کردند، اما رهایش کرده بودند. در آن زمان اتفاقاً زمان برداشت ذرت بود. یک تمرین‌کننده سابق پس از دریافت تماس ازطرف او، برای کار در مزرعه آمد. وقتی ما را دید، احساس کرد که انگار قبلاً با هم ملاقات کرده‌ایم.

گفتیم: «استاد مقالات جدیدی منتشر کرده‌اند که بر اهمیت تزکیه تأکید کرده‌اند. ما به‌منظور نجات موجودات ذی‌شعور در جهان‌هایمان، با زندگی خود عهد کرده‌ایم تا به دنیای بشری فرود بیاییم و به استاد در اصلاح فا کمک کنیم. ما سطح به سطح پایین آمدیم، در بازپیدایی‌ بسیار رنج بردیم، سپس درنهایت فا را کسب کردیم.»

«اما به‌دلیل فشار ناشی از آزار و شکنجه، مأموریت خود و اشتیاق موجودات ذی‌شعور به خود را فراموش کردیم. تسلیم شدیم، گمراه شدیم و به عهد خود عمل نکردیم. موجودات ذی‌شعورمان و همچنین استاد را که سعی کردند نجاتمان دهند، ناامید کردیم! تمرین‌کنندگان، استاد به ما فرصت دیگری می‌دهند تا شما را پیدا کنیم. استاد همچنان نگران شماست.» آن تمرین‌کننده درحین گوش دادن، اشک می‌ریخت.

دو مقاله بیرون آوردیم و از او خواستیم آن‌ها را بخواند. در آن زمان، شوهرش به داخل اتاق آمد تا او را وادار به برداشت ذرت کند. او تکان نخورد و به خواندن مقالات جدید ادامه داد. بعد از اینکه خواندن آن‌ها را تمام کرد، بسیار تحت تأثیر قرار گرفت.

استاد بیان کردند:

«این‌‌ها شیوه‌هایی هستند که استاد به شما ارائه کرده تا همدیگر را نجات دهید و به هم کمک کنید، با همدیگر مردم دنیا را نجات دهید و همزمان خودتان را نجات دهید؛ بنابراین در طول این روزهای پایانی موجودات می‌توانند کمک کنند همدیگر را نجات دهند.» (از خطر دوری کنید)

باید مسئولیت مراقبت از تمرین‌کنندگان سابق را بپذیریم. بهترین کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که به آن‌ها کمک کنیم به مطالعه فای گروهی بپیوندند و جنبه الهی آن‌ها را بیدار کنیم تا دوباره مسئولیتشان را بر عهده بگیرند.