فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

فاهویی استرالیا: افکارم پس از یک تجربه مرگ و زندگی

6 ژانویه 2025 |   تمرین‌کننده فالون دافا در استرالیا

(Minghui.org) درود استاد بزرگوار! درود هم‌تمرین‌کنندگان!

یک روز صبح، قبل از کریسمس 2023، درحال تمام کردن کارم بودم و می‌خواستم کمی استراحت کنم. ناگهان احساس سرگیجه و ضعف کردم و مجبور شدم روی کاناپه بشینم. دختر کوچکم با دیدن این صحنه شوکه شد و با دختر بزرگ‌ترم در کانبِرا تماس گرفت و به او گفت که آمبولانس خبر کند. با اینکه نمی‌توانستم تکان بخورم، کاملاً هشیار بودم و به او گفتم که لزومی ندارد، زیرا حس نمی‌کردم موضوع آنقدر هم جدی باشد. اما آمبولانس رسید و مرا به بیمارستان بردند. پزشک تشخیص داد که فشار خون بالایم منجر به سکته شده است. وقتی متوجه شدت مسئله شدم، استاد را صدا زدم و گفتم: «استاد، لطفاً کمکم کنید!» و مدام این جمله را در قلبم تکرار می‌کردم.

در آن زمان به‌تازگی 60ساله شده بودم و بیست سال بود که فالون دافا را تمرین می‌کردم. چطور این اتفاق برایم افتاد؟ هر روز، حتی وقتی سرم شلوغ بود فا را مطالعه می‌کردم و تمرین‌ها را انجام می‌دادم و هرگز در انجام سه کاری که مریدان دافا می‌بایست انجام دهند، کوتاهی نکرده بودم. حقایق را در شبکه‌های اجتماعی روشن می‌کردم و هشت سال بود که برای کمک به نجات موجودات ذی‌شعور در تبلیغ [وب‌سایت] گنجینگ ‌وُرلد مشارکت کرده بودم. احساس می‌کردم واقعاً کوشا هستم، پس چطور ممکن بود چنین چیزی اتفاق بیفتد؟ انگار این محنت مرا از آسمان به زمین پرتاب کرد.

بعد از اینکه دخترم وضعیتم را با تیم کانادایی پروژۀ گنجینگ ‌وُرلد مطرح کرد، هماهنگ‌کننده آن‌ها فوراً با من تماس گرفت و تأکید کرد که مهم‌ترین چیز برای من این است که به استاد و فا ایمان داشته باشم. اولویتم باید نفی مداخلۀ نیروهای کهن و آزار و شکنجه، مطالعۀ فا و انجام روزانۀ تمرین‌ها می‌بود. تیم کانادایی همچنین قبل از مطالعه روزانه فا، برای من افکار درست می‌فرستادند و برایم مقالاتی از مینگهویی درباره غلبه بر مشکلات ازطریق فرستادن افکار درست ارسال می‌کردند.

تمرین‌کننده دیگری به من گفت: «نگران نباش. همه ما به درون نگاه و با هم بر آن غلبه می‌کنیم.» آن هم‌تمرین‌کنندگان واقعاً مشکلات مرا مانند مشکلات خودشان درنظر گرفتند. در بیمارستان توانستم ازطریق گوشی تلفنم با گروه مطالعۀ فای کانادایی ارتباط برقرار کنم و مطالعۀ روزانه فا را از سر بگیرم. تمرین‌کنندگان محلی فایل‌های صوتی مقالات استاد و موسیقی تمرین‌ها را برایم ارسال کردند و با گفتن این جملات، مرا تشویق کردند: «ما استاد و فا را داریم؛ به‌زودی بهبود پیدا می‌کنی.»

زیبایی رابطه تقدیری عمیقی که با این هم‌تمرین‌کنندگان داشتم و همچنین توجه و نگرانی آن‌ها را احساس کردم، که حس یک خانواده را به من می‌داد.

تمرین جدی، حتی در بستر بیماری‌ام

با کمک استاد و سایر هم‌تمرین‌کنندگان توانستم در تمام مدتی که بستری بودم به تزکیه‌ام ادامه دهم. اتفاق‌های معجزه‌آسایی را یکی پس از دیگری تجربه کردم. ابتدا بیمارستان برایم یک اتاق مستقل به دور از دیگران ترتیب داد، که باعث شد بتوانم آزادانه فا را مطالعه کنم و تمرین‌ها را انجام دهم. در ابتدا کنترلی روی پاهایم نداشتم، اما خیلی زود توانستم بایستم و حتی راه بروم! می‌دانستم استاد درحال محافظت از من هستند.

با خودم فکر کردم: «استاد درحال اشاره به من هستند که وابستگی‌هایم را رها و خودم را وقف تمرین دافا کنم. چطور می‌توانم در بیمارستانی بمانم که برای مردم عادی است؟ می‌باید هرچه زودتر از اینجا بیرون بروم. هنوز هم باید روی پروژه گنجینگ ‌وُرلد کار کنم و اگر نتوانم کاری را که مسئولش هستم به انجام برسانم، تمرین‌کنندگان دیگر مجبور می‌شوند انجامش دهند. به‌خوبی می‌دانم که سایر اعضای تیم چقدر کار دارند. در کنار داشتن شغل عادی که برای امرارمعاش و تأمین مالی خودشان دارند، به‌طور خستگی‌ناپذیری روی پروژۀ گنجینگ ‌وُرلد کار می‌کنند و زمان بسیار کمی برای استراحت دارند.»

نمی‌خواستم بیشتر از این به آن‌ها فشار بیاورم، بنابراین درخواست کردم که هرچه سریع‌تر از بیمارستان مرخص شوم. دکتر با جدیت به من گفت: «با سکته‌ای که تو داشتی، حداقل چند ماه طول می‌کشد تا بتوانی مرخص شوی.» فکر کردم، احتمالاً یک فرد عادی چند ماه در بیمارستان می‌ماند، اما من تمرین‌کننده فالون دافا هستم و مادامی که بخواهم به خانه بروم، استاد ترتیبی می‌دهند که در اسرع وقت ترخیص شوم.

هر روز به مطالعه فا و انجام تمرین‌ها ادامه دادم و وضعیت سلامتی‌ام رو به بهبود بود. پرستارها وقتی هر روز مرا پرانرژی و با لباس‌های مرتب می‌دیدند، اغلب مرا با ملاقات‌کنندگان اشتباه می‌گرفتند. تمام پزشکان، پرستارها و کارمندان بخش توانبخشیِ سکته مغزی که از من مراقبت می‌کردند، زحمات مرا تمجید کردند و می‌گفتند که پیشرفتم عالی است و واقعاً خوش‌شانس هستم. بله، من واقعاً خوش‌شانس بودم، خوش‌شانس و خوشبخت بودم که استاد و دافا را دارم؛ و در سخت‌ترین لحظاتم، حمایت و تشویق به‌موقع و صمیمانه‌ای از سوی سایر تمرین‌کنندگان دریافت کردم.

یک ماه بعد، معیارهای بیمارستان برای ترخیص، یعنی توانایی مراقبت از خودم را داشتم و بدون هیچ‌گونه مشکلی به خانه برگشتم. برخی از کارکنان کادر پزشکی می‌دانستند که من تمرین‌ها را انجام می‌دادم و فا را مطالعه می‌کردم و شاهد قدرت معجزه‌آسا و خارق‌العادۀ دافا بودند. از استاد بسیار سپاسگزارم!

نگاه به درون، برای یافتن دلیل مشکلاتم

پس از بازگشت به خانه، به مشکلاتم فکر کردم و به نگاه به درون ادامه دادم.

درمورد بخشی از مقاله «آموزش فا در جلسه با شاگردان آسیا اقیانوسیه‌ای» تأمل کردم:

«مرید: آیا درست است که همۀ محنت‌هایی که مریدان اکنون از میان آن‌ها می‌گذرند توسط هدف قرار دادن اصلاح فا توسط نیروهای کهن ایجاد شده‌اند؟
معلم: نه، محنت‌های شما همگی بخشی از تزکیه‌تان هستند و مداخلۀ نیروهای کهن تزکیۀ فقط تعداد کمی از شما را هدف می‌گیرد.» (آموزش فا در جلسه با شاگردان آسیا اقیانوسیه‌ای)

خودم را عمیقاً مطابق با فا بررسی کردم: متوجه وابستگی‌ام به طلبِ کسب نتایج هنگام انجام کارها شدم؛ بی‌صبری و عجول بودن؛ رقابت‌طلبی و غیره. در کار روزمره‌ام اهل رقابت و کینه‌توز بودم. همچنین قصد داشتم پول بیشتری به‌دست آورم و زودتر بازنشسته شوم، بنابراین هر روز پرمشغله و خیلی خسته بودم. چگونه می‌توانستم با آن‌همه وابستگی‌هایی که نمی‌توانستم رهایشان کنم و آن‌همه افکار مردم عادی، تزکیه کنم و رشد و پیشرفت داشته باشم؟

سخنان استاد باعث شد متوجه شوم چرا نیروهای کهن توانستند مرا تحت آزار و شکنجه قرار دهند: آن‌ها وابستگی شدید و ناتوانی‌ام را دیدند؛ به‌علاوۀ کارمایی که در طول زندگی‌های قبلی انباشته بودم. بعد از تزکیه دافا برای بیش از بیست سال، هنوز وابستگی‌های بسیاری داشتم که موفق به رها کردنشان نشده بودم و برای مدتی طولانی در سطح پایینی گرفتار مانده بودم. می‌بایست شین‌شینگم را بهبود بخشم. این درس به من آموخت که تزکیۀ دافا مقدس و درعین‌حال بسیار جدی است.

درک کردم که باید وابستگی به پول را رها کنم. با توجه به سن و شرایط مالی خانواده‌ام، نیازی به کار کردن نداشتم. وقتی از بیمارستان به خانه بازگشتم، از کارم استعفا دادم و خودم را وقف مطالعۀ فا، انجام تمرین‌ها و نجات موجودات ذی‌شعور کردم.

ظاهراً موانع سر راهم تمام شده بود، اما آزمون سخت قطع کردن مصرف داروی فشار خون در راه بود. پس از بازگشتم از بیمارستان می‌ترسیدم داروی کاهش فشار خونم را قطع کنم، زیرا می‌ترسیدم دوباره راهی بیمارستان شوم. وقتی مرخص شدم، پزشکم بارها تأکید کرد که اگر دارو را به‌موقع مصرف نکنم، خطر بروز سکتۀ دوم وجود دارد و خانواده‌ام نگران عود بیماری‌ام بودند.

یک بار سعی کردم مصرف دارو را قطع کنم، اما وقتی آن را قطع کردم، واکنش شدیدی داشتم: ضربان قلبم بالا رفت و سرگیجه گرفتم، به‌همین دلیل احساس کردم این روش جوابگو نیست. بنابراین این فکر بشری را پذیرفتم که «با فشار خون بالا، نمی‌توانی دارو را قطع کرد.»

اما در قلبم به‌وضوح می‌دانستم که به‌محض اینکه یک مرید دافای واقعی شروع به تمرین می‌کند، استاد بدنش را تا سطح سفید شیری پاکسازی می‌کنند که رها از بیماری است.

اگر در طول 25 سال تزکیه‌ام، هنگام مواجهه با تضادها ذهنم را تزکیه می‌کردم و کارما را از بین می‌بردم، «سکته» نمی‌کردم. اما این کار را نکرده بودم و این، اشتباه بزرگی در تزکیه‌ام بود. به این فکر می‌کردم که تزکیه در دوره اصلاح فا تقریباً به ‌پایان رسیده است، اما هنوز از کارمای بیماری رنج می‌برم و جرئت ندارم مصرف داروهایم را قطع کنم.

آیا حقیقتاً به استاد ایمان دارم؟

اگر حقیقتاً به استاد و فا ایمان دارم، چرا دارو را قطع نمی‌کنم؟ آیا این قدم گذاشتن همزمان بر روی دو قایق نیست؟ آیا دارو می‌تواند کارمای عمیقی را که باعث بروز «بیماری» در تمرین‌کنندگان می‌شود از بین ببرد؟ آیا ایمانم به استاد و دافا را به‌خطر نمی‌اندازم؟ چطور می‌توانم یک مرید واقعی دافا درنظر گرفته شوم؟ از نظر روانی در آشفتگی شدیدی بودم و نمی‌دانستم چه‌کار کنم.

وضعیتم را برای تمرین‌کنندۀ دیگری تشریح کردم. او را از قبل نمی‌شناختم، بنابراین با او تماس تلفنی گرفتم تا نظرش را بدانم. او مستقیماً به من نگفت که چه کاری انجام دهم، اما درعوض روی صحبت درباره فیلمی که تماشا کرده بودیم به‌نام «زمانی موجودات خدایی بودیم» تمرکز کرد و بسیاری از درک‌هایش را درباره این فیلم به اشتراک گذاشت. با اینکه هر دو ما یک فیلم را دیده بودیم، از اینکه به‌اندازه او درک نکرده بودم تعجب کردم. چرا من به‌اندازه او درکی نداشتم؟ چرا متوجه معنای داستان نشده بودم؟

تصمیم گرفتم «زمانی موجوداتی خدایی بودیم» را دوباره تماشا کنم، بنابراین وارد وب‌سایت گنجینگ ‌ورلد شدم و به‌دقت تماشایش کردم. به همه شخصیت‌ها و داستان فیلم توجه کردم. درحین تماشای فیلم گریه می‌کردم. حتی احساس کردم شبیه یکی از شخصیت‌های فیلم هستم و عمیقاً متأثر شدم.

به ذهنم خطور کرد که احتمالاً من نیز یک فرمانروا یا پادشاه بوده‌ام که به نمایندگی از مردم جهان آسمانی‌ام برای کسب دافا به زمین آمده‌ام؛ گویی اضطراب و ناامیدی مردم جهان آسمانی‌ام را حس می‌کردم؛ گویی صدایشان را می‌شنیدم که فریادزنان به من می‌گفتند: «اگر تو به‌خوبی تزکیه نکنی، ما نابود می‌شویم! آیا انتخاب تو اشتباه بوده است؟ آیا توافقمان را فراموش کرده‌ای؟» حس مأموریت و احساس مسئولیت عمیقی مرا به خودم آورد. با خودم فکر کردم: بجای مبارزه و شناخت فا و عدم توانایی پیروی از آن، آیا نباید افکار مرگ و زندگی را رها کنم و همه‌چیز را به نظم و ترتیب استاد بسپارم؟

به‌محض اینکه فکر رها کردن افکار مرگ و زندگی به ذهنم خطور کرد، جرئت قطع داروها را پیدا کردم و دیگر آن‌ها را مصرف نکردم. این تغییر در افکارم بسیار مهم بود. این بار هیچ‌گونه علائمی مانند قبل تجربه نکردم. گویی هیچ‌وقت فشار خون بالا نداشتم و هرگز دارویی مصرف نمی‌کردم. سلامتی‌ام هر روز رو به بهبود بود.

با نگاهی به تجربه‌ام، متوجه شدم که به‌عنوان یک تمرین‌کننده نمی‌بایست در بیمارستان می‌ماندم. اما با نگاهی عمیق‌تر درک کردم که اگر به استاد و دافا ایمان کامل داشتم و بعد از مرخص شدن از بیمارستان افکار درست داشتم، بدنم به‌طور کامل بهبود می‌یافت. دیگر با محنت دیگری برای قطع مصرف داروی فشار خون مواجه نمی‌شدم، یا تحت تأثیر حرف پزشک‌ها یا خانواده‌ام قرار نمی‌گرفتم که باعث شود ماه‌ها دارو مصرف کنم.

فای عظیم بودا درست جلو چشمانم بود، اما در آن زمان، به‌طور کامل به آن ایمان نداشتم و حالا برای پشیمانی بسیار دیر است.

بالاخره وابستگی‌های اساسی‌ام را شناسایی کردم

پس از این محنت عظیم، یاد گرفتم که به درون نگاه کنم و جرئت این کار را پیدا کردم. با خودم فکر کردم: من و همه تمرین‌کنندگان کانادایی برای نجات موجودات ذی‌شعور در پروژۀ گنجینگ ‌ورلد کار می‌کنیم. آن تمرین‌کنندگان کانادایی بیشتر از من وقت و تلاش خود را صرف کرده‌اند و مسئولیت‌های بزرگ‌‌تر و سنگین‌تری نسبت به من بر عهده گرفته‌اند و هر روز فا را مطالعه و تمرین می‌کنند.

چطور است که شرایط دیگران خوب است و من با مشکلاتی مواجه شدم؟ آیا مشکل از من نیست؟ آیا این مشکل می‌توانست طی یک یا دو روز ایحاد شده باشد؟ آیا طی زمانی طولانی که حاضر به رها کردن وابستگی‌هایم نبودم انباشته نشده‌اند؟

همچنین درک کردم که خردمند و منطقی و بردبار نبوده‌ام، که مشکل بزرگی است. درک کردم که تنها با فهیم و بردبار بودن می‌توانم قلمرو خود را ارتقا دهم و موجودات ذی‌شعور را بهتر نجات دهم. در غیر این ‌صورت، با اینکه موفقیت‌هایی در برخی از پروژه‌ها به‌دست آوردم، اما تا زمانی‌ که شین‌شینگم را بهبود نبخشم، یک تمرین‌کننده حقیقی درنظر گرفته نمی‌شوم. اگر کارها را با وابستگی انجام دهم، بدون توجه به اینکه چقدر کار انجام داده‌ام، هنوز تمرین‌کننده واقعی نیستم و به‌همین دلیل است که چنین بیماری‌های جدی‌ای را تجربه کردم.

با اینکه بسیار ضعیف عمل کرده بودم، استاد از من ناامید نشدند و به من کمک کردند تا بر این محنت فائق آیم و مرا زنده نگه داشتند. متشکرم استاد.

با الهام از تجربیات سایر تمرین‌کنندگان، با تماشای حداقل یکی از سخنرانی‌های نُه‌روزه استاد در گوانگژو در حالت نشسته با پاهای ضربدر، زمان مطالعۀ فای خود را بیشتر کردم. گاهی حتی دو یا سه سخنرانی را پشت سرهم تماشا می‌کنم. بدون توجه به شدت درد در پاهایم، آن‌ها را از هم باز نمی‌کنم. با تداوم در انجام این کار، نه‌تنها فا را مطالعه و پیشرفت می‌کنم، بلکه درد را تحمل می‌کنم و کارما را از بین می‌برم. بعد از چند ماه، با اینکه هر روز سرم شلوغ بود، بدنم هروز بهتر و بهتر می‌شد، روحیه‌ام آرام‌تر شد و احساس می‌کردم مرید حقیقی استاد هستم که به‌طور واقعی تزکیه می‌کنم.

به‌خاطر نجات نیک‌خواهانۀ استاد عمیقاً سپاسگزارم. مایلم از تمام تمرین‌کنندگان کانادایی که طی هشت سال گذشته فا را مطالعه کرده‌اند و در پروژه‌هایی که موجودات ذی‌شعور را نجات می‌دهد کار کرده‌اند، تشکر کنم. همچنین مایلم از تمام تمرین‌کنندگانی که به من کمک کرده‌اند تشکر کنم. مصمم هستم که هرچه سریع‌تر وابستگی‌هایم را رها کنم. و مطابق با آموزه‌های استاد، همه اتفاقات بد را به‌عنوان فرصت‌هایی برای پیشرفت در تزکیه‌ام درنظر خواهم گرفت تا بتوانم با نجات نیک‌خواهانه استاد همراه شوم و همراه با استاد به خانۀ حقیقی خود بازگردم!

این درک محدود فعلی من است، لطفاً هر چیزی را که با فا مطابقت ندارد اصلاح کنید.

متشکرم استاد! متشکرم هم‌تمرین‌کنندگان!

(ارائه‌شده در کنفرانس تبادل تجربه تزکیه فالون دافای استرالیا 2024)