اصلاح فا در مرحله ی پایانی است، تست های پیش از کمال، می تواند هم اکنون شروع شده باشد، الان میان بودا شدن و بشریت باید یکی را انتخاب کرد. اگر شما در تزکیه تان کوشا نیستید، چگونه می توانید این موضوع را اداره کنید؟ فرصت نادری برای دستیابی به حقیقت است. ما از میان بازپیدایی‌های بسیاری گذر کرده ایم تا این فرصت را بدست آوریم، با این وجود، دنیای بشری توهماتی را خلق کرده که ما را به گمراهی می کشاند، و باعث می شود که فراموش کنیم که تمرین کننده هستیم. در صورتیکه این فرصت را از دست دهیم، آیا می توانیم تصور کنیم که چه اتفاقی برای ما خواهد افتاد؟ من تمرین کننده ی کوشا نیستم، اما از سوی استاد به دفعات یادآوری هایی دریافت کرده ام. در ادامه می خواهم اتفاقاتی که برای  دو تمرین کننده روی داده، مورد توجه قرار دهم.

تمرین کننده ی اول

تمرین کننده ای غالباٌ نظافت خانه اش را دوست می داشت، او اغلب اوقات را صرف نظافت خانه می کرد، بطوریکه زمانی اندکی را صرف مطالعه ی فا می کرد. یک روز متوجه شدند که او سرطان استخوان دارد که بسیار دردناک بود.  او فهمید که یک تمرین کننده است، پس تمرین کنندگان دیگر را به خانه اش دعوت کرد تا با هم فا را مطالعه کنند و افکار درست بفرستند. به طرز معجزه آسایی بیماری او از میان رفت. وقتی که احساس بهتری پیدا می کرد، دیگر، تمرین کنندگان را به خانه اش دعوت نکرد؛ و نظافات خانه اش را دوباره از سر می گرفت.

تمرین کنندگان دیگر به او می گفتند که انجام "سه کار" مهم است و از او در خواست کردند که به مردم در مورد این معجزه ای که تجربه کرده بود، بگوید، اما او این نصحیت را نادیده گرفت. پس از مدتی دوباره بیماری اش برگشت. پس او دوباره تمرین کنندگان را به خانه اش دعوت کرد تا فا را مطالعه کنند، وقتی که به نظر رسید بیماری از بین رفته است، او دوباره رفتار قبلی اش را تکرار کرد. او بارها از میان این چرخه گذشت.

یک روز او به پایان زندگی زمینی اش  رسید، و به نظر رسید که بیدار شده بود. خانواده ی او شنیدند که فریاد می زد: من نمی خواهم از شما پیروی کنم. می خواهم از استاد پیروی کنم." اما خیلی دیر شده بود. او درگذشت.

تمرین کننده ی دوم

تمرین کننده ی دیگر که همکلاسی من در دانشگاه بود، تمرین فالون گونگ را از سال ۲۰۰۴ شروع کرده بود. پس از فارغ التحصیلی، به خانه اش برگشت؛ اما هیچ تمرین کننده ای در آنجا نبود. خانواده اش مخالف تمرین اش بودند، اما او بر ادامه ی تمرین پافشاری کرد. سال گذشته وارد شغلی شد. اما همه روزه بقدری سرش شلوغ بود که تمرین فالون گونگ را متوقف کرد. حجم کاری او بیش از اندازه زیاد بود، برای من روشن بود که  نیروهای کهن در حال مداخله با او هستند. ولی او آن را به این صورت نمی‌دید.

یک روز  رویایی را دید، او دید که تمرین کنندگان فالون دافا دو گروه هستند: گروه اول به دوره ی اصلاح فا تعلق داشتند  و گروه دوم به دوره ی اصلاح فای دنیای بشری تعلق داشتند. او می خواست که به گروه دوم بپیوندد، اما استاد به او اشاره کرد و گفت "تو به گروه اول برو." پس از بیدار شدن از رویا، او از دست خودش احساس شرم داشت، اما از آن شغل در جامعه ی بشری دست برنداشت.

من احساس واقعاً بدی در مورد همکلاسی ام داشتم. چیزی را که استاد در "آموزش فای ارائه شده به تمرین کنندگان استرالیایی" گفته بود به یاد آوردم. استاد گفته بود که از دیدن آنهایی از ما که در دنیای بشری گم شده اند غمگین است. من از جمله‌ی استاد که مربوطه به مقاله‌ی " از بین بردن آخرین وابستگی هایتان،"( از کتاب نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر) می باشد، معنای بیشتری را دریافت کرده ام، استاد بیان می‌کنند:" از تمامی رنج های مریدانم آگاه هستم. حقیقت این است که، من شما را بیشتر از آن چه شما خودتان را گرامی می دارید، گرامی تان می دارم!"

موجودات زنده ی کائنات شاهد محبت بی حد استاد بوده اند. با این وجود؛ برخی از ما خودمان قدر خودمان را نمی دانیم، و منشأ تأسف برای استاد شده ایم. صادقانه امیداورم که آن عده اندک از تمرین کنندگان بیدار شوند و خودشان را گرامی بدارند بطوریکه این فرصت بی نهایت نادر برای روشن بین شدن را از دست ندهند.