(Minghui.org) از زمانی‌که شروع کردم جوآن فالون را با دقت و تمرکز مطالعه‌ کنم، دری باز شد و احساس کردم وارد جهانی میکروسکوپی‌ شده‌ام که استاد درباره‌اش صحبت کرده‌اند. در طی روزهای بعدی، هر زمان کتاب می‌خواندم، معانی درونی اصول مختلف فا در شکل نقاط، خطوط و صفحات متجلی می‌شدند. مایل نبودم کتاب را به زمین بگذارم. حتی زمانی که خواب‌آلود بودم و در اواخر شب مطالعه می‌کردم، اصول فا هنوز در جلوی رویم متجلی می‌شدند. این پدیده موقتی بود، شبیه آن تمرین‌کنندگانی که چشم آسمانی‌شان توسط استاد باز می‌شود. به‌طوری که پس از آن، تجربه‌ام به آن اندازه قدرتمند نبود، اما وضعیت ذهنی‌ام در طول مطالعه‌ی فا رشد کرده و بهتر شد.

در طول آن روزها، سخنرانی‌های خارج از کشور استاد قبل از سال ۱۹۹۹ را بازخوانی می‌کردم. استاد بیان کردند،

"اغلب گفته‌ام هر چیزی را که می‌تواند برای شما این امکان را فراهم آورد تا تزکیه کرده و پیشرفت کنید، و هر چیزی را که می‌توانید از طریق تزکیه کسب کنید در این فا درآمیخته‌ام. اگرچه در قلمروهای مختلفی هستید، هیچ یک از شما نمی‌توانید واقعاً سنگینی و عمق کلماتم را درک کنید. تا زمانی که تزکیه ‌کنید هر چیزی را کسب خواهید کرد. اما آیا می‌دانید در آنچه که کسب می‌کنید چه تعداد از چیزهای من درآمیخته شده است؟" ( آموزش فا در کنفرانس فا در سوئیس)

با این کلمات در ذهنم، قلبم به درد آمد و هر زمان که درباره‌ی آن فکر می‌کردم، به گریه می‌افتادم. استاد کتابی از آسمان را به ما هدیه داده‌اند. استاد چه مقدار توجه، مراقبت‌ و تلاش را با این کتاب درآمیخته‌اند؟ در طول این سال‌ها زمانی که کتاب را می‌خواندم احساس خواب‌آلودگی می‌کردم یا قصد به‌دست آوردن چیزی را داشتم. چقدر می‌توانستم در این فا جذب شوم؟ نسبت به استاد و دافا احساس شرمندگی و نالایقی می‌کردم.

تجربه‌ی اثرات اسرارآمیز فا

در این بهار، احساس می‌کردم که عدم توانایی‌ام در مطالعه‌ی دقیق و متمرکز فا آزمون بزرگی در مسیر سال‌ها تزکیه‌ام بوده است. بنابراین نگرشم را اصلاح و وابستگی در طلب چیزی بودن را رها کردم و کتاب جوآن فالون را با قلبم خواندم. از آنچه که اتفاق افتاد شگفت‌زده شدم. شبیه این بود که گویی کتاب را قبلاً هرگز نخوانده بودم. اگرچه با معنی سطحی کلمات آشنا بودم، اما صفحات برایم تازه به نظر می‌رسیدند. شبیه رفتن به مدرسه بود: اگرچه زمان دادن امتحان ورودی کالج بود، اما هنوز مطالب مدرسه‌ی ابتدایی را درک نمی‌کردم. علی‌رغم اینکه سطحم خیلی بالا نبود، اما به زمان فرا رسیدن اصلاح فا وابسته بودم! هرچه بیشتر می‌خواندم سؤالات بیشتری برایم به‌وجود می‌آمد و احساس می‌کردم که درک بسیار اندکی از فا دارم.

همان‌طور که به خواندن ادامه می‌دادم، هر کلمه و هر علامت زنده و دارای انرژی بود. توسط میدان انرژی بزرگی احاطه شده بودم و افکارم از حرکت باز می‌ایستاد. در یک لحظه چشمانم فقط می‌توانستند بر روی یک کلمه متمرکز شوند، هیچ فکر مداخله‌کننده‌ای نداشتم. متوجه شدم که این وضعیتی از آرامش و سکون بود.

به خواندن ادامه دادم و ناگهان یکی از جملات مثل برق در ذهنم درخشید. اگرچه با معنای سطحی این جمله آشنا بودم، معنای درونی ناگهان عوض شد. فکر کردم که برای لحظه‌ای دید چشمم تار شده است. دوباره به آن جمله نگاه کردم و متوجه شدم که کلمات همان بودند، اما به معنای دیگری از آن روشن شده بودم.

یک روز بعد از فرستادن افکار درست در ساعت شش صبح، جوآن فالون را خواندم. در یکی از پاراگراف‌ها استاد داستانی را بیان می‌کرد. با این پاراگراف آشنا بودم و معنی سطحی این پاراگراف را درک کرده بودم. اما ناگهان متوجه شدم که این پاراگراف چیز دیگری را شرح می‌داد که متفاوت و کاملاً غیرمرتبط با معنای سطحی آن بود. کلمات تغییر نکرده بودند، اما معنی کاملاً متفاوت بود. علاوه بر این مفهوم کلی آن پاراگراف را قبلاً درک کرده بودم و به دنبال آنچه که اخیراً درک کرده بودم، توانستم به اصل دیگری از فا آگاه شوم. این واقعاً مرا شگفت‌زده کرده بود و از اینکه بیشتر بخوانم می‌ترسیدم. چرا که معنی مستقیماً در ذهنم ظاهر می‌شد، این چیزی نبود که در مورد آن فکر کرده باشم یا به‌تدریج به آن روشن شده باشم. می‌دانستم که خودم قادر نبودم به چنین معانی‌ای دست یابم. مطمئن نبودم که این افکار از کجا می‌آمدند. آیا آنها توسط بوداها، دائوها و خدایان در این کتاب به من داده می‌شدند یا پیام‌هایی از جاهای دیگر بودند؟ به این ‌دلیل که بسیار سریع اتفاق می‌افتاد، ذهنم نمی‌توانست در برابر آن مقاومت کند. وضعیتی شبیه بودن در "وضعیت چی‌گونگ" بود؛ نوعی از وضعیت ذهنی‌‌ که استاد در کتاب به آن اشاره کرده‌اند. فکر می‌کنم داستانی که استاد بازگو کرده‌اند نقش راهنما را برایم داشت. شاید فکر کنیم که موارد ذکر شده در کتاب جوآن فالون هیچ ربطی به ما ندارند، اما هنگامی که زمانش فرا برسد، آنها نقش‌های هدایتگری متفاوتی را در وضعیت‌های خاص ایفا می‌کنند.

چیز دیگری نیز اتفاق افتاد. احساس می‌کردم گویی ذهنم به‌تدریج شکافته می‌شود و رشته‌هایی از اصول فا را درک می‌کردم. هر چند ثانیه، رشته‌ای از اصول فا در ذهنم ظاهر می‌شد. برای مثال، زمانی که به چگونگی انجام کاری فکر می‌کردم و اینکه آیا آن بر اساس اصول فا بود یا نه، اصول فا در شکل جملاتی به ذهنم می‌آمد و آنها همگی کلمات اصلی از کتاب جوآن فالون بودند. این اصول فا همگی می‌توانستند مرا در انجام آن کار هدایت کنند. از طرفی دیگر زمانی که درباره‌ی یکی از اصول فا فکر می‌کردم، می‌توانست مرا در انجام بسیاری از کارها راهنمایی کند.

به‌یاد دارم زمانی که در حال نوشتن مقاله‌ی تبادل تجربه‌ای درباره‌ی ۱۳ می بودم، استاد را دیدم که به من لبخند می‌زد. در آن زمان، به‌قدری متمرکز بر نوشتن بودم که خیلی توجه نکردم. لحظه‌ای بعد، دیدن استاد را به‌خاطر آوردم. اما استاد کجا بود؟ استاد در سمت راست من بودند، در حالی که لباسی طلایی پوشیده و در حال لبخند زدن به من بودند. در گذشته مقاله‌ای خوانده بودم درباره‌ی اینکه تمرین‌کننده‌ای استاد را به شکل‌های مشابهی دیده بود، بنابراین می‌دانستم که واقعاً استاد را دیده‌ام. متوجه شدم که استاد در حال تشویق من بودند. از آنجایی که حقیقتاً می‌خواستم فا را مطالعه کنم، وضعیت ذهنی‌ام مطابق با اصول فا در سطحی به‌خصوص بود و استاد به من اجازه دادند تا وضعیت‌های ذهنی مختلفی را تجربه کنم.

فا خرد مرا باز کرد

از آن زمان به بعد احساس می‌کنم که بخشی از مغزم باز شده است. گونگی که به من کمک می‌کرد تا به اصول فا روشن‌بین شوم قوی‌تر شده بود، افکارم فعال‌تر از قبل بودند و ذهنم بازتر شده بود. مفاهیمی که در ذهنم منعکس می‌شد– از کلمات، عبارات، رویدادها و مطالب داخل کتاب– دیگر یکنواخت و محدود نبودند در عوض چندبعدی بودند. یک فکر به تنهایی در جهت‌های مختلف گسترش می‌‌یافت و قادر بودم که از زوایا و دیدگاه‌های مختلف درباره‌ی آن تأمل کنم. روند فکری‌ام دگرگون شده بود.

فا تمام وضعیت‌های غیرطبیعی را اصلاح می‌کند

در ماه‌های بعدی مانند یک دانش‌آموز مدرسه‌ی ابتدایی مطالعه را ادامه دادم، فا را باجدیت وبه‌طور استوار مطالعه کردم و به مفاهیم فا آگاه شدم. همان‌طور که زمان می‌گذشت وقتی فا را مطالعه می‌کردم دیگر خواب‌آلوده نبودم و به محض اینکه کف دستم را برای فرستادن افکار درست عمود نگه می‌داشتم وارد وضعیت سکون می‌شدم. اغلب حالتی را تجربه می‌کردم که در آن "نمی‌دانستم بدنم کجا است و تنها ذهنم حاضر بود."

پیش از این، زمانی که مدیتیشن نشسته را انجام می‌دادم سر و شانه‌هایم را که خمیده و به سمت پایین بودند بالا می‌کشیدم یا زمانی که افکار درست می‌فرستادم دست راستم را در مقابل صورتم قرار می‌دادم. یک روز، به‌طور ناخواسته متوجه شدم که وضعیت‌های بدنم هنگام انجام تمرینات درست شده بودند. نگاه و حالات صورتم بیشتر شبیه حالت یک بودا شده بود. استاد درباره‌‌ی "نگاه کردن به پایین به جهان بشری" ("نگه‌داشتن چرخ"، هنگ‌یین ۳) صحبت کرده‌اند و درکم از "نگاه کردن به پایین"، به شیوه‌ی یک بودا نگاه کردن بود. با این وجود عمداً به آن صورت رفتار نمی‌کردم.

پیش از این مجبور بودم بسیاری از وابستگی‌های بشری‌‌ام را سرکوب کنم، چون نمی‌توانستم آنها را از بین ببرم، اما آنها دائماً در حال آمدن به سطح بودند. بعد از اینکه فا را با تمام وجودم مطالعه کردم‌، این وابستگی‌ها به‌تدریج ناپدید شدند. پیدا کردن و از بین بردن برخی از وابستگی‌های پنهانم نیز آسان‌تر شد. قبل و بعد از انجام کاری، خودم را مورد ارزیابی قرار می‌دادم. به‌عنوان مثال، بعد از روشنگری حقیقت برای یک شخص و نجات این موجود ذی‌شعور، احساس خوشحالی می‌‌کردم. فکر می‌کردم که چنین افکاری طبیعی است. یک روز بعد از اتمام کاری متوجه شدم ذهنم خالی از چنین افکاری است. احساس می‌کردم چیزی در حال ناپدید شدن بود و این وضعیت ذهنی تغییر می‌کرد. متوجه شدم آنچه که باعث خوشحالی، زیاده‌روی و خودشیفتگی من بعد از انجام کاری می‌شد، در حال محو شدن بود. اینها همه وابستگی‌هایی بشری هستند که از احساسات می‌آیند و باید رها شوند. بعد از تفکر بیشتر، متوجه شدم که روند فکری‌ام تغییر کرده است. احساسی که بعد از انجام کاری می‌آید یک تصور بشری است. آنها چیزهای اضافه‌ای هستند که به ساختار فکری معمول‌مان چسبیده‌اند و این معنی را می‌داد که برخی از تصورات بشری از روند فکری‌ام محو می‌شدند.

همانطور که به تزکیه در دافا ادامه دادم، به‌تدریج چیزهای شگفت‌انگیز بیشتری را تجربه کردم. بعد از اینکه فا را با‌آرامش مطالعه کردم، متوجه شدم که خواسته‌هایم برآورده می‌شوند. برای مثال، اگر می‌خواستم مطلبی را بخوانم، به‌طور ناخواسته مقاله‌ی آنلاینی را پیدا می‌کردم که درست همان چیزی بود که به دنبالش بودم. در ابتدا فکر می‌کردم که تصادفی است و شگفت‌زده می‌شدم. سپس مواردی شبیه این دائماً اتفاق ‌افتاد و متوجه شدم که هیچ چیزی در تزکیه تصادفی نیست. تا زمانی که شخص در فا است، خواسته‌های فرد برآورده خواهد شد. این واقعاً غیرقابل تصور است. دافا به‌طور مداوم در حال شکستن و از بین بردن تصورات بشری‌ام بود. همان‌طور که استاد بیان کرده‌اند،

"اگر بشر بتواند به خودش و عالم نگاه تازه‌ای بیندازد و روش تفکر انعطاف ناپذیرش را عوض کند جهشی به جلو خواهد کرد." (جوآن فالون)

همه چیز توسط استاد داده می‌شود

همچنین به این درک رسیدم که چیزهایی وجود دارند که باید از درون فا به آنها آگاه شویم. زمانی که می‌خواهم چیزی را درک کنم، فرصتی برایم خلق می‌شود. مانند این است که گویا آرزوی بالا رفتن از نردبانی را دارم، اما اگر نتوانم از آن بالا بروم، بر طبق خواسته‌ی من پله‌ای ساخته خواهد شد که به من کمک ‌کند تا بر آن قدم گذاشته و بالا بروم. در ابتدا زمانی که از مرحله‌ای عبور می‌کردم خوشحال می‌شدم (که یک وابستگی است) و متعجب بودم که چگونه توانستم به آن دست‌ یابم.

"عمل تزکیه به خود شخص بستگی دارد در حالی که گونگ به استاد شخص مربوط است- اگر آن آرزو را داشته باشید کافی است. این استاد است که در واقع این کار را انجام می‌دهد، در حالی که شما به هیچ طریقی نمی‌توانید از پس آن برآیید." (جوآن فالون)

متوجه شدم که هر چیزی توسط استاد داده می‌شود. استاد ۵۰۰۰ سال فرهنگ چین را خلق کرد تا مسیر بازگشت به آسمان را برای ما هموار سازد.

هنگامی که این اصول فا را درک کردم، از اینکه مایل بودم به‌خاطر موفقیت‌های دیگران مورد ستایش و تقدیر قرار بگیرم شرمنده شدم. به‌خاطر آن ۵۰۰۰ سال، عمیقاً از تلاش‌های طاقت‌فرسای استاد در اصلاح کیهان و تعهد عظیم اصلاح فا سپاسگزارم. همچنین احساس مسئولیت مهم مریدان دافا را درک می‌کنم.

 به‌خوبی مطالعه کردن فا، بالا رفتن سطح‌مان را تضمین می‌کند

بعضی از تمرین‌کنندگان می‌گویند که صرف‌نظر از اینکه چگونه کتاب را مطالعه می‌کنند، معانی یکسان هستند. فکر می‌کنم بدین علت است که آنها برای مدت زمان طولانی در سطحی به‌خصوص باقی مانده‌اند. اگر فا را از صمیم قلب مطالعه کنیم، کشف خواهیم کرد که چیزهای بسیاری در این کتاب وجود دارد که آنها را درک نکرده‌ایم. زمانی که به درکی دست ‌یابیم، سطح‌مان نیز صعود خواهد کرد. وقتی سطح‌مان بالا می‌رود، وضعیت ذهنی‌مان در زمان فرستادن افکار درست بهتر شده و تأثیر روشنگری حقیقت‌مان نیز افزایش می‌یابد. زمانی که درک‌مان از فا رشد می‌کند، قلمرومان صعود می‌کند و ظرفیت قلب‌مان گسترش می‌یابد. هنگامی که قوی‌تر هستیم، رنج‌هایی که با آنها مواجه می‌شویم کوچک‌تر می‌شوند و می‌توانیم با یک جهش از آنها عبور کنیم. همچنین رها کردن وابستگی‌های مختلف و یافتن وابستگی‌های پنهان آسان‌تر می‌شود.

متوجه شدم که روند صعود در فا نیز روندی از افزایش درک‌مان نسبت به استاد و فا است که از درکی حسی تا طرز تفکری منطقی و خردمندانه تغییر می‌کند. همان‌طور که سطحم بالا می‌رود، احساس می‌کنم که به استاد نزدیک‌تر هستم و درکم از فا منطقی‌تر می‌شود. فکر می‌کنم آنچه که استاد از ما می‌خواهد این است که خودمان را به‌خوبی تزکیه کنیم و این بهترین راه برای جبران چیزهایی است که استاد برای ما انجام داده‌اند.

موارد بالا برخی از تجربیات شش ماه گذشته‌ام در زمینه‌ی مطالعه‌ی فا از صمیم قلب است. لطفاً به هرمورد نادرست اشاره کنید.