(Minghui.org) تمرین فالون دافا را در ماه اوت سال ۲۰۱۰ شروع کردم و در طی سه سالی که فا را کسب کرده‌ام تجربه‌های زیادی داشته‌ام. در اینجا مایلم قدردانی‌ام را به استاد لی ابراز کنم.

در سن ۴۴ سالگی پیر بودم

برای بیش از بیست سال از بیماری‌های زیادی رنج کشیدم، ازجمله بیماری روماتیسمی قلب، بیماری‌های کبد، کلیه، کیسه‌ی صفرا، ضعف بینایی و شنوایی، فتق دیسک بین مهره‌ای، آرتریت مفصل ساکروایلیاک، التهاب آرنج، کم‌خونی و مشکلات تنفسی. سپس در ژوئیه‌ی سال ۲۰۰۹، دچار سندروم درد میوفاسیال شدم. با وجود اینکه ۴۴ ساله بودم، اما شبیه یک خانم مسن رنگ‌پریده‌ و مریض به نظر می‌رسیدم. قبل از اینکه فالون دافا را یاد بگیرم، تمام بدنم ورم کرده و ازکارافتاده بود.

طی سال‌های زیاد به پزشکان بی‌شماری مراجعه کرده بودم، اما هیچ بهبودی حاصل نشده بود. برای حفظ زندگی‌ام مجبور بودم هر روز دارو بخورم و تحت تزریق قرار بگیرم. در نهایت، به طب چینی حساسیت پیدا کردم و به دلیل مصرف بسیار زیاد دارو، بدنم نسبت به هر نوع دارویی مقاوم شد. سیستم ایمنی‌ام ضعیف شده، کاملاً به هم ریخته بودم و زندگی‌ام ناامن و مملو از اندوه و نومیدی شده بود.

در سال ۲۰۰۹ از افسردگی رنج می‌بردم و تقریباً هر روز گریه می‌کردم. زندگی روزمره برایم هیچ مفهومی نداشت. حتی اگر پول زیادی هم داشتم نمی‌توانستم از آن لذت ببرم. فکر می‌کردم اگر به‌زودی بهتر نشوم خودکشی خواهم کرد.

نقطه‌ی عطف زندگی‌ام

یکی از دوستانم پزشک چینی مشهوری را در منطقه به من معرفی کرد و گفت وی تنها پزشکی است که می‌تواند به من کمک کند. با این پزشک ملاقات کردم و به نظرم آمد که انسان خوبی است. برای طب سوزنی هزینه‌ی اضافی از من دریافت نکرد و بابت دارویی که تجویز کرده بود مبلغ کمی گرفت. اطمینان داد که می‌تواند بیماری‌ام را معالجه کند. پس از شش ماه، فالون دافا را به من معرفی کرد.

اولین باری که جوآن فالون را خواندم، متوجه شدم که کارما دلیل بیماری‎ها است. وقتی خواندن کتاب را به پایان رساندم بسیار شوکه شده بودم و برای مدتی طولانی گریه ‌کردم. به دلیل واقعی آمدنم به این دنیا آگاه شده بودم. آنچنان سرشار از شادی بودم که قادر به وصف احساسم نیستم.

بعد از خواندن جوآن فالون، احساس کردم پر از انرژی هستم. استاد بدنم را در عرض بیست روز پاک کردند. به مدت یک هفته دچار اسهال شده بودم و مدام به توالت می‌رفتم. پس از آن، همه‌ی بیماری‌های جدی از بدنم زدوده شدند.

همچنان که به خواندن جوآن فالون و انجام تمرین‌ها ادامه می‌دادم، تمام بیماری‌هایم در نهایت ناپدید شدند. دو سال است که هیچ دارویی مصرف نکرده‌ام. ورم بدنم از بین رفته و حالا می‌توانم در حین راه رفتن صاف بایستم. سندرم درد میوفاسیالم نیز که سابقاً بسیار آزارم می‌داد از بین رفته است. حالا می‌توانم به‌راحتی راه بروم و بدوم. این اولین بار است که در زندگی‌ام احساس سلامتی کامل را تجربه می‌کنم.

ارتقاء شین‌شینگم

خانواده و شوهرم در ابتدا درک نمی‌کردند که چرا فالون دافا را تمرین می‌کنم. شوهرم می‌گفت، "فکر می‌کنم اگر بخواهی به تمرین فالون گونگ ادامه دهی باید طلاق بگیریم."

برایش حقایق را روشن کردم و کمک کردم تا از حزب کمونیست چین خارج شود و حالا شوهرم می‌داند که فالون گونگ واقعاً خوب است. سابقاً خلق و خوی بدی داشتم و نمی‌توانستم با مسائل زندگی روزمره کنار بیایم. حالا که جذب حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری شده‌ام شوهرم به همه می‌گوید، "همسرم تغییرات بسیار زیادی کرده است. اکنون شخص آرام، مهربان و باملاحظه‌ای است. همیشه قبل از خودش، منافع دیگران را در نظر می‌گیرد. از تمرین فالون گونگ او حمایت می‌کنم!" وقتی برای مطالعه‌ی فا به منزل تمرین‌کنندگان می‌رفتم، شوهرم از بچه‌ها مراقبت می‌کرد و حتی کف خانه را جارو می‌کشید، لباس‌ها را می‌شست و آشپزی می‌کرد. به او گفتم، "به‌خاطر کمک‌هایت آینده‌ی خوبی خواهی داشت."

وقتی تمرین فالون دافا را شروع کردم، والدینم به دلیل درک اشتباهی که از این تمرین داشتند، دو بار مرا کتک زدند. تمام بدنم زخمی و کبود شد، اما طولی نکشید که بهبود یافتم. اگر فردی عادی بودم، می‌بایست در نتیجه‌ی ضرب و شتم آنها دچار نقص عضو می‌شدم، اما بدلیل محافظت استاد، هیچ چیز جدی‌ای برایم اتفاق نیفتاد.

روزی، در محل کارم حادثه‌ای برایم اتفاق افتاد. ساق پایم به شدت خونریزی ‌می‌کرد. دور پایم را باند پیچیدم و به خانه رفتم و برای نفی و انکار آزار و شکنجه‌ی نیروهای اهریمنی افکار درست فرستادم. بعد از گذشت یک ساعت، خونریزی بند آمد. روز بعد، کاملاً خوب شدم و طبق معمول به سر کار رفتم. رئیسم گفت، "جراحتت شدید بود. باید به منزل بروی و چند روزی استراحت کنی." به او گفتم که خوبم. همکارانم حرفم را باور نکردند و گفتند، "امکان ندارد!" می‌دانستم که اگر یک فرد عادی بودم نمی‌توانستم راه بروم. ولی چون از حفاظت استاد برخودار بودم، هیچ چیز بدی برایم اتفاق نیفتاد.

به مأمور پلیس اجازه نمی‌دهم بازداشتم کند چراکه صالح‌ترین و درست‌ترین کار را انجام می‌دهم

وقتی در ماه مارس سال ۲۰۱۲، من و تمرین‌کننده‌ی "الف" در حال توزیع دی‌وی‌دی‌های شن‌یون بودیم، کسی گزارش ما را به پلیس داد. طولی نکشید که پلیس به محل رسید و در سوپرمارکتی محاصره‌مان کرد. یکی از مأمورین از من خواست با او همکاری کنم. گفتم "نه" و برای نفی نظم و ترتیب‌های نیروهای اهریمنی افکار درست فرستادم. "من در حال انجام صالح‌ترین و درست‌ترین کار در کیهان هستم. هیچ اهریمنی این ارزش و لیاقت را ندارد که با من مداخله کند." پلیس جرأت نکرد به من دست بزند.

تمرین‌کننده‌ی الف می‌دانست که تعداد زیادی دی‌وی‌دی شن‌یون در کیفم دارم و برای اینکه توجه پلیس را منحرف کند سعی کرد از سوپرمارکت فرار کند. پلیس از من خواست در تعقیب تمرین‌کننده‌ی الف، همراهشان بروم. به آنها گفتم "نه".

تمرین‌کننده‌ی الف به‌طور غیرقانونی بازداشت شد و آنها در ساعت ۳ بعدازظهر وی را بردند. اما ساعت ۶ بعدازظهر همان روز آزاد شد. به من گفت که در آن زمان افکار درستی بسیار قوی داشت. از آنجا که تمرین‌کننده‌ی‌ جدیدی بودم، تمام فکرش محافظت از من بود.

من تمرین‌کننده‌ی جدیدی هستم و فا را همین اواخر کسب کرده‌ام. می‌دانم که باید در تزکیه‌ام با سختکوشی بیشتری تلاش کنم و سه کار را به‌خوبی انجام دهم تا استاد را ناامید نکنم. می‌دانم که یک مرید دافای دوره‌ی اصلاح فا هستم. باید به استاد در اصلاح فا کمک کنم، موجودات ذی‌شعور را نجات دهم و مأموریت تاریخی‌ام را به انجام برسانم. این فرصت را گرامی خواهم داشت. استاد، لطفاً خاطرجمع باشید!