(Minghui.org) مادرم ۸۳ ساله است.او نه تنها از خودش مراقبت می‌کند، بلکه در کار پرورش سبزیجات نیز است. او اغلب سبزیجات اضافی‌اش را در بازار می‌فروشد. بسیاری از مشتریانش او را می‌شناسند. یک بار، سه نفر از مشتریانش درحالی‌‏که سبزیجات مورد نیازشان را برمی‌‏داشتند، همزمان با او گپ هم می‌‏زدند. از او پرسیدند که چند سال دارد. مادرم از آنها خواست که حدس بزنند.

یکی از آنها گفت باید حدوداً ۵۰ ساله باشد. فرد دیگری حدس زد که ۵۵ سال دارد. آخرین نفر گفت که او حداکثر ۶۰ ساله است. مادرم خندید و به آنها گفت ۸۳ سال دارد. آنها در ناباوری به یکدیگر نگاه کردند. چگونه یک فرد ۸۳ ساله می‌تواند اینقدر جوان به‌نظر برسد؟  باورکردنی نبود!

مادرم به آنها گفت دلیل اینکه آنقدر جوان به‌نظر می‌رسد این است که فالون گونگ را تمرین می‌کند. همگی تأیید کردند که چهره مادرم ثابت می‌‏کند برگشتن جوانی یک افسانه نیست. گفتند: «ما مسلماً آنچه را که به ما گفتی،  به‌خاطر داریم: "فالون دافا فوق‌العاده است! حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری فوق‌العاده است!"»

کل خانواده‌ام از تمرین فالون گونگ منفعت برده‌اند. من شخصاً تجربه کرده‌ام که چگونه دافا بدنم را پاک کرد. وضعیت سلامت پدرم به‌طور فوق‌العاده‌ای بهبود یافت و کمر خمیده‌اش صاف شد.

در تاریخ ۸ سپتامبر ۱۹۹۸، وقتی برای خرید سیگار رفته بودم، به‌طور اتفاقی کتاب جوآن فالون را یافتم. آن را باز کردم و به‌طور تصادفی این کلمات استاد را درباره تزکیه دوگانه بدن و ذهن خواندم:

«تزکیه دوگانه بدن و ذهن را به‌‏ تفصیل شرح داده‌ام. منظور از تزکیه دوگانه بدن و ذهن این است که درحالی‌‏که شین‌شینگتان را تزکیه می‌کنید، در حال تزکیه بدن‌تان نیز هستید، یا به عبارت دیگر در حال تبدیل بنتی خود هستید.» (جوآن فالون، سخنرانی پنجم)

سریع کتاب را ورق زدم و به صفحه دیگری رسیدم:

«نقطه طب سوزنی مینگ‌مِن شما روزنه اصلی بی‌نهایت مهمی است. مدرسه دائو آن را یک "منفذ" می‌نامد و ما آن را یک "گذرگاه" می‌نامیم. این یک گذرگاه اصلی مهمی است و واقعاً شبیه یک دروازه آهنی است- شبیه لایه‌های بی‌شماری از دروازه‌های آهنی.» (جوآن فالون، سخنرانی چهارم)

فکر می‌کردم که این کتاب فوق‌العاده‌ای برای حفظ سلامتی است. از صاحب مغازه سیگارفروشی آن را قرض گرفتم.

وقتی حدود یک‌‏سوم کتاب را در خانه خواندم، ناگهان احساس کردم یک فالون در شکمم می‌چرخد. خیلی واضح بود. آن نُه بار در خلاف جهت گردش عقربه‌های ساعت و نُه بار در جهت گردش عقربه‌های ساعت می‌چرخید. چنین چرخشی ادامه داشت. از اینکه استاد به من یک فالون بخشیده بودند، خیلی هیجان‌زده بودم!  این کاملاً ورای انتظارم بود، اما خیلی واقعی بود. به خواندن کتاب ادامه دادم و فالون‌های بسیاری را در سراسر بدنم احساس کردم. آنها در حال پاکسازی و پالایش بدنم بودند. واضح‌ترین احساس در شانه‌ها و ستون فقراتم بود. می‌توانستم احساس کنم که  فالون‌های بسیاری با اندازه‌های مختلف از زوایا و محل‌های گوناگون درحال پاکساری بدنم بود. یک چنین احساسی از راحتی داشتم.   

بعد از اینکه خواندن کتاب را به پایان رساندم، استاد بیشتر بدنم را پاک کردند. درد مزمن ۳۰ ساله کبدم ازبین رفت. التهاب مزمن معده‌ام که برای ۲۵ سال مرا اذیت کرده بود، درمان شد. تصلب شرایین مغزی‌ و آریتمی ۱۵ ساله‌‏ام رفته بود. زخم اثنی‌‏عشر و نفریت جدی‌ام بدون هیچ درمانی ازبین رفت. کلمات نمی‌توانند احساس فوق‌العاده‌ رها شدن از همه این بیماری‌ها را شرح دهند. تمام وقت احساس پرانرژی بودن داشتم. بدنم سبک بود و به‌‏سرعت راه می‌رفتم. دوچرخه‌ام را به‌راحتی می‌راندم انگار کسی از پشت مرا هل می‌داد. از آنجایی که اینچنین راحت کار می‌کردم، خانواده و دوستانم مرا تحسین می‌کردند.

در پایان سال ۱۹۹۹ من و همسرم به دیدن پدر و مادرم رفتیم. پدرم به‌تازگی از یک بیماری بهبود یافته بود. صورتش زرد و لاغر به نظر می‌رسید و توانایی انجام هیچ کاری را نداشت. پشتش خمیده و بسیار کوتاه‌تر شده بود. با دیدن او در این حالت خیلی ناراحت شدم. با او درباره مزایای سلامتی فالون دافا و اصول حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری صحبت کردم. پدرم نیز گفت که آرزو دارد خودش را در دافا تزکیه کند، اما نگران بود که سنش و دست و پای خشکش به او اجاره ندهد تزکیه کند. به او گفتم تا زمانی که خودش آرزوی تزکیه را داشته باشد، استاد بدون درنظر گرفتن این مشکلات او را کمک می‌کنند. با این کلمات او را تشویق کردم. او تصمیم گرفت که آن را امتحان کند.

هنگام یادگیری اولین تمرین، اگرچه حتی تمام سعی خود را می‌کرد، نمی‌توانست دستانش را بالاتر از معده‌اش ببرد. دلسرد شده بود، اما به او گفتم که نگران نباشد و همچنان تمام سعی خود را بکند. همانطور که ادامه می‌‏داد، متوجه شدم که بازوانش نرم‌تر می‌‏شوند. سپس توانست دستانش را تا گردنش بالا ببرد. تا پایان آن روز می‌توانست دستانش را تا پیشانی‌اش بالا ببرد. با دیدن این پیشرفت، هردوی ما خیلی هیجان‌زده شده بودیم. صبح روز بعد، خواندن فا با پدرم را شروع کردم. هر روز یک سخنرانی را می‌خواند و یک تمرین را یاد می‌گرفت.

بعد از ۲۱ روز، بیماری سل پدرم که برای ۴۰ سال از آن رنج می‌برد، ازبین رفت! دست‌ها و پاهایش نرم شدند. پشتش صاف شد. اشتهای بهتری داشت و می‌توانست بدون عصا راه برود. او کاملاً سلامتش را به‌‏دست آورد! بعد از ۲۵ روز، کار در مزرعه را شروع کرد!

با مشاهده آنچه که برای پدرم اتفاق افتاده بود، مادرم تمرین فالون دافا را در مارس سال ۲۰۰۰ شروع کرد. روماتیسم، مشکل معده و بیماری‌های دیگرش ناپدید شد. ظاهر مادرم نیز بهبود یافت. صورتش سالم به‌‏نظر می‌رسید و درخشش زیبایی داشت. هیچ چین و چروک یا موی سفیدی ندارد. آنقدر جوان‌تر از سن واقعی‌اش به نظر می‌رسد که مردم اغلب او را به‌‏اشتباه ۵۰ ساله درنظر می‌گیرند.