(Minghui.org) درود بر استاد محترم! درود بر همتمرینکنندگان!
با تشکر از وب سایت مینگهویی که این فرصت را در اختیارم گذاشت تا تجربهام را به اشتراک بگذارم. آن در این خصوص است که برای کمک به استاد در اصلاح فا چگونه مهارتهای لازم را کسب کردم.
«آنچه درحال گفتن آن هستم این است که از مهارت خود استفاده کنید. اگر از کلمات خودتان برای آن استفاده کنم، به استاد در اصلاح فا کمک کنید و موجودات ذیشعور را نجات دهید. این کاری است که باید انجام دهید.» (آموزش فا در روز جهانی فالون دافا)
بسیاری از تمرینکنندگان در منطقهمان در حوالی زمان برگزاری المپیکِ ۲۰۰۸ پکن بازداشت شدند. سه نفر به مدت ۷ سال زندانی و بیش از ۱۰ تن به کار اجباری محکوم شدند.
پس از یک ماه حبس وقتی به خانه بازگشتم، متوجه شدم همه تمرینکنندگانی که سابقاً کار هماهنگی را انجام میدادند یا مهارتهای مهم فنی داشتند، هنوز محبوس یا شهر را ترک کرده بودند. به این معنی که وقتی ما دوباره با هم ملاقات کردیم و تصمیم گرفتیم به انجام سه کار ادامه دهیم، فاقد افرادی با مهارتهای فنی بودیم.
اکنون بسیار پشیمان بودم که هیچ یک از این مهارتها را یاد نگرفته بودم. چون زمان کافی داشتم تا آنها را کسب کنم. سابقاً با خودرو تمرینکنندگان پشتیبانی فنی را جابجا میکردم، تا کار نصب کامپیوتر و نرم افزار، پشتیبانی چاپگرها و خریداری تجهیزات و لوازم را برای تمرینکنندگان محلی انجام دهند. اما نه مهارتهای تکنیکی را یاد گرفتم و نه شماره تماس آن مکانهایی را یادداشت کردم که تجهیزات و لوازم را خریداری میکردند.
با چند مشکل مواجه شدم. هیچکس را با تخصص فنیِ لازم در اختیار نداشتیم و هیچکسی هم نبود که بتوانم با او تماس بگیرم و هنوز هم تمرینکنندگان از من انتظار داشتند پروژههای دافا را پیش ببرم. پس از آن مصمم شدم که مهارتهای مورد نیاز را یاد بگیرم.
اما خانوادهام، حمایت نمیکردند. مادرم به تازگی فوت کرده بود، بهخاطر آزار و اذیت و فشار فوقالعاده مسئولان از پای درآمد. دوستان و بستگان از معاشرت با من هراس داشتند و اعضای خانوادۀ برادر و خواهرم شبانهروز تحت نظر بودند.
به خودم گفتم، این موانع نباید مرا از یادگیری باز دارند، بهاین دلیل باید مهارتها را یاد بگیرم که به همتمرینکنندگان در نجات موجودات کمک کنم.
ناشناس ماندن هنگام استفاده از تلفن همراه
اولین کار این بود که از خط تلفن همراه ناشناس برای روشنگری حقیقت استفاده کنیم، چون مسئولان همۀ تماسهای تلفن همراه ما را تحت کنترل داشتند، باید برای جلوگیری از ردیابی، از تلفنهای ناشناس استفاده میکردیم.
نرم افزاری را دانلود کردم و به مکانی دنج و متروک رفتم تا با این خطها کار کنم. این نرم افزار قرار بود شماره سریال تلفن را تغییر دهد. اما برای من کار نمیکرد. مجبور شدم بارها و بارها آن را امتحان کنم و زمان را فراموش کردم.
تلفن همراهم را در خانه گذاشتم، چون با استفاده از آن میتوانستند مرا ردیابی کنند. وقتی حدود ظهر به خانه بازگشتم، در کمال تعجب دیدم خواهر کوچکم و شوهرش منتظرم هستند. آنها بسیار نگران بودند. چون برای ناهار به خانه برنگشته بودم و تلفنم هم همراهم نبود، نگران بودند که من دوباره بازداشت شده باشم.
بار دیگر هم تعداد کمی تلفن خریدم که این امکان را داشت که مالکش شماره سریال خریداری را تغییر دهد. خواهرزادهام در حین کار با آنها مرا دید و با والدینش تماس گرفت. خواهرم آمد و پیشنهاد کرد این تلفنها را بخرم. فهمیدم که آنها سعی داشتند تا از من محافظت کنند و میخواستند مانع این شوند که این تلفنها را به همتمرینکنندگان بدهم. آنها معتقد بودند که اگر یک تمرینکننده بازداشت شود مسئولان میتوانند مرا از طریق ردیابی منبع تلفن پیدا کنند. وگرنه نمیتوانستم آنها را قانع کنم.
سرانجام در ساخت تلفن ناشناس تسلط کامل پیدا کردم و شروع کردم به مطرح کردن این پروژه روشنگری حقیقت با همتمرینکنندگان. از طریق این تلاش به اهمیت مهارتها و دانش فنی پی بردم.
استاد مرا مورد تشویق قرار داده و کمکم کردهاند و در هنگام نیاز معجزهای برایم رخ داد.
مسئولان در سال ۲۰۱۳ اعلام کردند که از آغاز ماه سپتامبر همه باید هنگام خریداری سیمکارت، کارت شناسایی خود را نشان دهند. قبل از وضع این قانون چند صد سیم کارت خریداری و آنها را فعال کرده بودم. سپس این سیمکارتها را بین تمرینکنندگان دست اندرکارِ این پروژه توزیع کردم.
قوانین و مقررات جدید در تاریخ ۱ سپتامبر ۲۰۱۳ تأثیرش را گذاشت. شخصی که لوازم را تهیه میکرد تماس گرفت و گفت که کارت فعالشده با استفاده از روش خودش، دیگر کار نمیکند. کاربرانِ سیمکارت باید برای فعال کردن مجدد آن یک تماس تلفنی بگیرند.
همتمرینکنندگان کارتها را به من بازگرداندند، چون دیگر قابل استفاده نبود. هنوز هم فکر میکردم که میتوانیم بهنحوی از آنها استفاده کنیم، چراکه آنها منابع ارزشمندی بودند و نباید تلف میشدند.
من یکی از کارتها را در گوشیام قرار دادم و سعی کردم آن را فعال کنم. فعال شد. سپس یکی دیگر را قرار دادم و آن هم کار کرد. در پایان، متوجه شدم که تنها کارتهایی که آن همتمرینکننده فعال کرده بود، کار نمیکردند. سایر کارتهای دست نخورده میتوانست بدون هیچ مشکلی فعال شود. استاد بیان کردند: «... و ما اولوهیت را تزکیه میکنیم، پس البته که معجزاتی واقعاً اتفاق افتاده است.» (آموزش فا ارائه شده در کنفرانس فای غرب ایالات متحده ۲۰۰۴)
نصب سیستم عامل
قدم بعدی این بود که نحوۀ نصب سیستم عامل برای کامپیوتر را یاد بگیرم. چون بسیاری از مکانهای تولید مطالب محلی از بین رفته و تجهیزاتش توقیف شده بود، نیاز داشتیم کامپیوترهای جدید بخریم و روی آنها سیستم عامل نصب کنیم.
در یک وب سایت مربوط به خرید کامپیوتر طبق دستورالعملی پیش رفتم. اما دستورالعمل در مورد نصب یک سیستم عامل برایم خیلی سخت بود. چهکار باید میکردم؟
همتمرینکنندهای مرا به یک تمرینکنندۀ دیگری که خارج از شهر زندگی میکرد متصل کرد. او میتوانست کار نصب را به من آموزش دهد. از تمرینکنندگان محلی دعوت کردم تا به جایی بیایند که بتوانیم این مهارت را یاد بگیریم. همۀ گفتههایش و هر مرحله از نصب را مینوشتم. سپس آن را چند بار انجام میدادم.
در پایان، تنها دانشجویی بودم که میتوانست با کامپیوتر کار کند. اما فقط میتوانستم کارهایی را انجام دهم که آموزش دیده بودم. اما در صورت بروز مشکل جدید، نمیتوانستم حلش کنم. ما از طریق وب سایت مینگهویی یک کانال ارتباطی ایجاد کردیم، بنابراین در صورت لزوم میتوانستیم از آن تمرینکننده کمک بگیریم.
شروع کردم به نصب سیستم عامل بر روی رایانههای شخصی و مراکز جدید چاپ مطالب دافا را تجهیز کردیم. اما تمرینکنندهای که به ما کمک میکرد بازداشت و به یک سال کار اجباری محکوم شد. ما تمرینکنندۀ دیگری را یافتیم. مدت کوتاهی بعد، او نیز بازداشت و به ۱۰ سال زندان محکوم شد.
این دو واقعه مرا بیدار کرد. متوجه شدم که نمیتوانستم برای پشتیبانی فنی به همتمرینکنندگان تکیه کنم و این وابستگیام آنها را دچار محنت میکرد. تصمیم گرفتم وابستگی تکیه کردن به دیگران را رها کنم و مهارتهای فنی لازم برای کارم را بیاموزم.
لپ تاپم را به فروشگاههای کامپیوتر میبردم تا سؤال کنم و یاد بگیرم. سؤالهایم را در تالار گفتگو و تبادل نظر اینترنتی مطرح میکردم و پاسخشان را روی لپ تاپم امتحان میکردم.
هنگامی که مایکروسافت، پشتیبانی از ویندوز اکسپی را متوقف کرد. ما با موفقیت دستگاهها را به ویندوز ۸ ارتقا دادیم. در حال حاضر حتی میتوانم آموزش دهم و برای تمرینکنندگان در شهرها پشتیبانی فنی ارائه کنم.
درست مثل آن چیزی بود که تمرینکنندهای زمانی در وب سایت مینگهویی به اشتراک گذاشت. بخشی از مهارتها توسط استاد ارائه میشود، بخشی با آموزش از همتمرینکنندگان و همچنین از تجاربِ خود فرد کسب میشوند.
چاپ کتابهای دافا تا روزی که فا جهان را اصلاح کند
مسئولان از سال ۲۰۰۸ خانۀ تمرینکنندگان را غارت و بسیاری از کتابهای دافا را توقیف کردهاند. در نتیجه، موجودی کتابهای دافا کم بود. برخی از تمرینکنندگان در منطقهمان چاپ کتابهای دافا را شروع کردند. اما به این دلیل که تخصصی در چاپ کتاب نداشتند، کیفیت کتابها خوب نبود.
تقاضای بالا برای کتابهای دافا، مرا بر آن داشت تا به فکر چاپ کتاب بیفتم.
طبق دستورالعملهای اینترنتی پیش رفتیم و تجهیزات لازم را خریداری کردیم. مانند دستگاه برش کاغذ، چاپگر لیزری. سپس کتابهای عادی را برای تمرین چاپ کردیم: مانند نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست و هر چیزی برای قدرت: داستان واقعی جیانگ زمینِ چین
بعد از تسلط در مهارتهای چاپ کتاب، ما کتابهای دافا را تهیه کردیم.
هنگام چاپِ کتابهای دافا بسیار با احترام و متواضعانه کار میکنیم. تمرینکنندگانی که در این پروژه همکاری میکنند اغلب به یکدیگر یادآوری میکنند که چاپ کتابهای دافا افتخار است. هنگام چاپ و تدوین کتاب احساسی مقدس قلب ما را پر میکند.
در هر مرحله از چاپ و تدوین جوآن فالون، ما به دنبال بالاترین استاندارد کیفیت هستیم. سپس جلد را میچسبانیم و یک بوکمارک زیبا نیز داخلش میگذاریم.
ما کتابهای دیگر دافا را نیز چاپ میکنیم. کتابها بسیار زیبا هستند و برای بسیاری از تمرینکنندگان غیرقابل باور است که آنها بهصورت محلی چاپ شدهاند.
از زمان آغاز این پروژه، ما هر سال نزدیک به ۱۰۰۰ نسخه جوآن فالون و چند هزار نسخه از کتابهای دیگر دافا را چاپ میکنیم. این کتابها جوابگوی تقاضای تمرینکنندگان محلی است و برای مناطق دیگر نیز به اندازه کافی وجود دارد.
چاپ و تهیۀ این کتابهای دافا در داخل اتاقی بسیار کوچک و بدون گرما یا تهویه مطبوع انجام میشود. اتاق مملو از تجهیزات و لوازم است. در فصل زمستان دمای داخل اتاق میتواند ورقهای لمینیت را ترک بیندازد و در فصل تابستان گرما میتواند چاپگر را خاموش کند.
برای بسیاری از چینیها، روز سال نوی چینی زمانی برای تبریک به بستگان و دوستان است. من همیشه این روز را در داخل این اتاق کوچک سپری میکنم. چون این آرامترین روز سال است و هیچکس مزاحم کارم نمیشود.
تمرینکنندهای زمانی از من پرسید تصمیم دارم چه مدت کتابهای دافا را چاپ و تهیه کنم. پاسخ این است: تا زمانی که همتمرینکنندگان به من نیاز دارند. تا روزی که فا جهان بشری را اصلاح کند، من آمادۀ انجام این کار هستم.
کسب مهارتها، الزامات و معلومات دیگر
اخیراً احساس کردهام که بسیاری از مهارتها و معلومات که بهطور مستقیم به پروژههای دافا مربوط نمیشوند نیز، مهم هستند.
رانندگی یکی از آنها است. خودروی من در سال ۲۰۰۸ مصادره شد با این بهانه که از آن برای جابجایی نسخههای نه شرح و تفسیر استفاده کردهام. وقتی در اکتبر ۲۰۰۹ آزاد شدم، خواستم خودروام را برگردانند. این موضوع را با خواهر بزرگترم مطرح کردم و او گفت بگذار آنجا بماند. او تصور میکرد که نباید با درخواست برگرداندن خودرو مسئولان را ناراحت کنیم.
اما وقتی از منزل خواهرم بیرون آمدم مأمور پلیسی مرا صدا زد و اخطار داد که خودروی خود را اصلاح کنم. فهمیدم که استاد در حال کمک به من بودند تا خودرو خود را برگردانم.
این تنها وسیلۀ نقلیهای بود که داشتیم و بردن تمرینکنندگان به روستاهای اطراف برای پخش مطالب روشنگری حقیقت دافا، فرستادن افکار درست در نزدیکی جایی که تمرینکنندگان بازداشت شده بودند، حضور در تبادل تجربههای فا در سایر شهرها، خرید لوازم و بردن وکلا برای دفاع از تمرینکنندگان زندانی همه با این وسیله انجام میشد.
دانش حقوقی یکی دیگر از مهارتهاست. من چند دورۀ حقوقی را در دانشکده گذراندهام. با دانش حقوقیام و با توضیحِ دافا از منظر حقوقی، به همتمرینکنندگان برای استخدام وکیل مدافع کمک میکردم.
بعد از آغاز طرح دعوی علیه جیانگ زمین، برای تمرینکنندهای شکایت کیفری علیه جیانگ نوشتم و آن وکیل از آن تمرینکنندۀ بازداشت شده خواست تا آن را امضا کند.
قبل از اینکه وب سایت مینگهویی الگویی را برای شکایت کیفری ارائه دهد، از این نامه بهعنوان نمونه استفاده کردم تا به بسیاری از تمرینکنندگان محلی کمک کنم.
سایر مهارتها مانند زبان، معلومات فرهنگی و نوشتن نیز مهم هستند. من تحصیلات دارم، بنابراین میتوانم با استفاده از مهارتهایم به تمرینکنندگان مسنتر کمک کنم تا مقالات تبادل تجربهشان را برای همتمرینکنندگان بنویسند و ماجراهایشان را بازنویسی و به وب سایت مینگهویی ارائه کنم.
بحث و گفتگو دربارۀ مهارت
مهارت چیست؟ معتقدم که اگر شما بتوانید کاری را انجام دهید که در جهت خدمت به اعتباربخشی فا باشد یا به یک تمرینکننده کمک کنید برای اعتباربخشی به فا، آن یک مهارت است. این میتواند کاری بسیار ساده باشد و نیازی نیست پیچیده باشد.
بهعنوان مثال، چند سال پیش یاد گرفتم چگونه یک چاپگر را مجدداً تنظیم کنم. طولی نکشید که تمرینکنندگان در سایر شهرها مرا دعوت کردند تا به آنها آموزش دهم.
اینها مهارتهایی هستند که در طول این سالها آموختهام: چگونگی تهیه دیویدی روشنگری حقیقت، چاپ تقویم رومیزی و دیواری، چاپ روی دیوار، چاپ پیامهای روشنگری حقیقت روی اسکناس، چاپ برچسب و راهاندازی تجهیزات جدید.
هنگامی که دیویدی های شنیون و برچسبهای آن در سال ۲۰۱۳ دانلود شدند، آن زمان کسب مهارت برای چاپ و بستهبندی آن یک روز کامل برایم طول کشید. سپس آن را به سایر تمرینکنندگان در این پروژه آموزش دادم.
استاد آن شب با نشان دادن بعدِ سطح بالایی که در آن درختان بسیار سبز بودند و چشماندازی مانند یک نقاشی داشت، مرا تشویق کردند.
هماهنگکنندگان باید مهارتهای جدید را یاد بگیرند
همچنین متوجه شدم، تعدادی از هماهنگکنندگان که برای هماهنگی پروژهها سرشان خیلی شلوغ بود در آن زمان تمرینکنندگان پشتیبان فنی را دور و بر خود داشتند تا این یا آن کار را انجام دهد. سالها بعد، آنها هنوز هم چگونگی اتصال به اینترنت، تایپ کردن حروف چینی یا ارسال ایمیل را بلد نبودند و اغلب ادعا میکردند که سرشان بیش از حد شلوغ است یا برای یادگیری خیلی مسن هستند.
فکر میکنم اگر همه هماهنگکنندگان بتوانند در امور پشتیبانی فنی در منطقه خود متخصص شوند، آنگاه وظایف بین تمرینکنندگان بیشتری توزیع میشود. به این معنی که هر تمرینکنندۀ پشتیبان فنی برای انجام تمرینات و مطالعۀ فا به اندازه کافی وقت خواهد داشت. این کار آنها را از آزار و اذیت نیروهای کهن حفظ میکند، زیرا آنها بیش از حد خسته هستند و یا فرصتی برای مطالعه فا ندارند.
پس از آن، تمرینکنندگان ماهر باید به سایر تمرینکنندگانی آموزش دهند که نیاز به کسب مهارت دارند و میتوانند به پشتیبان فنی تبدیل شوند.
معتقدم که اگر تمرینکنندهای معنای کمک به استاد در اصلاح فا را بفهمد، وقتی دافا به ما نیاز دارد، همیشه جواب خواهد داد: «میتوانم آن را انجام دهم.»
احساس میکنم که در چند سال گذشته، چیزهای بسیاری آموختهام و بیشتر درک کردهام. متوجه شدهام که هنوز هم از الزامات دافا فاصله دارم، اما در طول راه تزکیهام کوشا بودهام و مهارتهای بیشتری کسب کردهام. زیرا همه آنها توسط استاد داده شدهاند.
«تزکیه به شما مربوط است، گونگ به استادتان.» (جوآن فالون)
همهچیز تحت نظارت استاد است. فقط باید آن را از صمیم قلب انجام دهیم.
استاد سپاسگزارم! همتمرینکنندگان سپاسگزارم!