(Minghui.org) چند روز قبل، همراه یک هم‌تمرین‌کننده به بازار کشاورزی رفتیم که درباره حقایق فالون گونگ و آزار و شکنجه با مردم صحبت کنیم. وقتی منتظر اتوبوس بودیم که به منزل برویم، به‌طور اتفاقی با گروهی از رانندگان تاکسی مواجه شدیم که کنار خیابان منتظر بودند. سعی کردیم درباره حقایق فالون گونگ به آنها بگوییم. برخی به صحبت‌های‌مان توجه و آن را کردند، بعضی نه و برخی حتی به ما خندیدند.

یکی از رانندگان به طرفم آمد و گفت: «اجازه ندهید که آنها مانع صحبت کردن شما درباره فالون گونگ شوند. من می‌دانم که تمام تمرین‌کنندگان فالون گونگ افراد خوبی هستند.»

او به طرف همکارانش برگشت و گفت: «این خانم‌های مسن آدم‌های خوبی هستند. به‌خاطر خیر و صلاح و نجات خودمان حقیقت را به ما می‌گویند. آنها خوش‌اقبالی و سلامتی را برای‌مان به ارمغان می‌آورند. این یک شوخی نیست. اگر ما آنها را جدی نگیریم، خودمان را جدی نگرفته‌ایم. اگر برای آنها ارزش قائل نشویم، به خودمان بهاء نداده‌ایم. می‌خواهم تجربه‌ام را با همه شما به اشتراک بگذارم.»

پس از شنیدن ماجرای آن راننده تاکسی، پنج تن از رانندگان از حزب کمونیست چین و سازمان‌های وابسته به آن خارج شدند.

در ادامه ماجرای آن راننده تاکسی را می‌خوانید که برای همکارانش تعریف کرد:

من نیز قبلاً صحبت‌های تمرین‌کنندگان فالون گونگ را باور نمی‌کردم. یک بار برای قرار ملاقاتی، با اتومبیلم به شهر فوشینگ می‌رفتم. عجله داشتم و خیلی تند می‌راندم. به شخصی که سوار موتورسیکلتی بود برخوردکردم، زیرا نتوانستم به‌موقع ترمز کنم. موتورسیکلت به‌شدت آسیب دید و راننده به هوا پرتاب شد. تقریباً از شدت شوک از حال ‌رفتم. از اتومبیل پیاده شدم و ‌خواستم آن مرد را به بیمارستان ببرم. اما او بلند شد و گفت خوب است زیرا فالون گونگ را تمرین  و معلمش از او محافظت می‌کند. او از من هیچ پولی درخواست نکرد و گفت می‌توانم بروم.

خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم که آنقدر خوش شانس بودم که با چنین فرد خوبی تصادف کردم. اگر شخص دیگری بود، نمی‌دانم چقدر بابت حل و فصل این موضوع باید خسارت پرداخت می‌کردم. اما او یک تمرین‌کننده فالون گونگ بود و فقط با یک جمله ساده: «مسئله‌ای نیست، هیچ پولی از شما نمی‌خواهم، می‌توانید بروید.» موضوع حل شد.

از آن به بعد، زمانی که آنها حقیقت را به مردم می‌گفتند، به‌طور کامل دیدگاهم نسبت به تمرین‌کنندگان فالون گونگ تغییر کرد. هرآنچه که می‌گفتند باور می‌کردم. در قلبم می‌دانستم که در این جهان تنها تمرین‌کنندگان فالون گونگ افراد واقعاً خوبی هستند.

چند روز بعد از تصادف، به دیدن آن مرد رفتم و از گوش دادن به صحبت‌هایش خوشحال شدم. او حقیقت را به من گفت و من از سازمان‌های وابسته به حزب کمونیست خارج شدم. همچنین جوآن فالون را خواندم. ما دوستان بسیار خوبی شدیم.