(Minghui.org) با قلبی سرشار از اندوه درباره رؤیایی که دیدم، می‌نویسم و امیدوارم بیان این تجربه بتواند هم‌تمرین‌کنندگان را ترغیب کند تا در تزکیه شل نشوند. دوره اصلاح فا رو به پایان است پس بیایید در مسیرمان راسخ باشیم و از آخرین فرصتی که استاد در اختیارمان قرار داده‌اند تا مردم بیشتری را نجات دهیم، نهایت استفاده را ببریم.

در رؤیایم بُعدی را شبیه بُعد خودمان دیدم با این تفاوت که کمی تاریک‌تر و ساکت‌تر بود. غیر از من، کسی در آنجا وجود نداشت.

ناگهان در مقابلم همه چیز، زمین درختان و ساختمان‌ها مانند یک فضا‌پیما، از سطح زمین فاصله گرفتند. به وضوح این را در رؤیا می‌دیدم. همه چیز به سمت بالا بلند شد و در حالی که می‌رفتند، خاک زیرشان تکه تکه می‌شد و می‌ریخت.

چیزی در درونم می‌گفت چون به خوبی تزکیه نکرده‌ام، لیاقت سوار شدن به آن فضا‌پیما را ندارم. به عهد و پیمانم عمل نکرده بودم. کسانی شایستگی سوار شدن در آن فضا‌پیما را داشتند که بر طبق استاندارد‌ها عمل کرده بودند و به عهدشان متعهد و از تمام وابستگی‌های‌شان رها شده‌ بودند.

همچنان که آنجا ایستاده بودم ذهنم خالی بود. این فضا‌پیما به آرامی بلند می‌شد. وقتی حدود ۱۰ متر از زمین فاصله گرفت، ردیفی از جعبه‌های کوچک شفافی را دیدم که در یک سمت فضا‌پیما جای گرفته بودند. احساس کردم که آن جعبه‌ها باید حامل تقوایمان باشد. اما جعبه من خالی بود.

روی هر جعبه عدد‌هایی دیده می‌شد که برابر با تعداد موجودات ذی‌شعوری بود که نجات داده بودیم. در صورت رسیدن به آن عدد، بر اساس استاندارد عمل کرده بودیم. فقط در آن زمان می‌توانستیم سوار آن فضا‌پیما شده و همراه استاد به کیهان جدید برویم. عدد روی جعبه‌‌ام با تعداد موجوداتی که نجات داده بودم همخوانی نداشت. من به اندازه کافی نجات نداده بودم.

در سال‌های اخیر در چند پروژه دافا شرکت کرده‌ام، اما دلایلم برای انجام آنها خالصانه نبوده است. من متعلق به گروهی از تزکیه‌کنندگان هستم که درباره تزکیه جدی نیستند. فا را به‌طورمرتب مطالعه نمی‌کردم، تمرینات را انجام نمی‌دادم و افکار درست نمی‌فرستادم. همچنین شین‌شینگم را تزکیه نکرده و مردم زیادی را نجات نداده‌ام.

کلاً در امر تزکیه، به هیچ طریقی خوب عمل نکرده‌ام.

در حال نوشتن این مطلب، از ترس عرق سرد کرده‌ام. من به خوبی تزکیه نکرده‌ام اما مهم‌تر از همه این است که به عهد و پیمانم عمل نکرده‌ام و عواقب این کار غیرقابل تصور است.

در رؤیا، فکر می‌کردم که همه چیز پایان یافته و من شایسته زنده بودن نیستم. استاد در سال‌های گذشته بخاطر من متحمل سختی‌های زیادی شده‌اند درحالی که من همچنان به وعده‌ام وفا نکرده‌ام. موجودات ذی‌شعور بی‌شماری در دنیای من نابود و متلاشی خواهند شد.

استاد در (آموزش فا در کنفرانس فای 2016 نیویورک) آن را «جنایت بی‌سابقهنام دادند.

استاد همچنین بیان کردند:

«وقتی به آنچه که از دست داده‌اید پی ببرید، حتی نخواهید خواست که زندگی کنید حتی اگر به شما اجازه داده شود!» (آموزش و تشریح فا در کنفرانس فا در متروپولیتن نیویورک)

کلام استاد، شرح حال من در آن لحظه بود.

فضا‌پیمای بزرگ ناگهان ایستاد و استاد در سمت راست آن ظاهر شدند در حالی که به من نگاه می‌کردند. چنان اندوه و ناامیدی احساس کردم که بسیار دردناک بود. گویی کسی با چاقو قلبم را تکه تکه می‌کرد.

متأسف بودم. در آن لحظه ذهنم خالی شده و انگار که هر فکری در آن موقعیت شرم‌آور بود.

ناگهان فضا‌پیمای عظیم مرا صدا زد و به پائین بازگشت و آرام روی زمین نشست. می‌دانستم که استاد نمی‌خواستند مرا رها کنند. نمی‌خواستند من با چنان عواقب سنگینی مواجه شوم. استاد بار دیگر نیک‌خواهی بی‌حد و مرزشان را به من نشان دادند.

بانوی تمرین‌کننده‌ای از پشت من آمد و وارد لایه‌ زمین شد و نیمی از جعبه‌ها را برداشت. متوجه شدم استاد از آن تمرین‌کننده خواسته‌اند تا نیمی از وظایف مرا به عهده بگیرد، اما هنوزهم خودم باید نیمه باقی‌مانده را به انجام برسانم تا به آن عدد مورد نظر برسم و آنچه را که از دست داده‌ام جبران کنم. ازآنجا که بخاطر راسخ نبودن در تزکیه‌ام، موجودات ذی‌شعور بی‌شماری را برای همیشه از دست داده بودم، نمی‌توانستم به اصل واقعی‌ام بازگردم.

وقتی بانوی تزکیه‌کننده جعبه‌ها را برداشت، استاد گفتند: «تا سه دقیقه دیگر حرکت می‌کندسپس از خواب بیدار شدم.

استاد سه دقیقه به من وقت دادند تا بهتر عمل کنم. اما من نمی‌دانم آن مطابق با چه مدت در دنیای بشری است. فقط این را می‌دانم که این زمان بسیار کوتاه است.

این رؤیا را به این دلیل به اشتراک گذاشتم تا تمرین‌کنندگانی را ترغیب کنم که متوجه محدودیت زمان نیستند و در استفاده از آخرین فرصت‌ها و پیش‌قدم شدن برای نجات مردم و رها شدن از وابستگی‌های بشری راسخ نبوده‌اند. از این آخرین فرصت برای جبران زمان از دست رفته استفاده کنید وگرنه نتیجه نهایی وحشتناک خواهد بود. هر دقیقه و هر ثانیه حساس است، اینکه موفق شوید یا شکست بخورید.

از استاد بخاطر نیک‌خواهی بی‌پایان‌شان سپاسگزارم. از حالا به بعد سعی می‌کنم در انجام سه کار نهایت تلاشم را انجام دهم و تا حد ممکن در فا جذب شوم. این رؤیا مرا آگاه کرد و نیروی من برای انجام سه کار بهتر شد تا بر اساس انتظارات استاد و نجات نیک‌خواهانه‌شان زندگی کنم.