(Minghui.org) من 83 ساله هستم و تحصیلات کمی دارم. سابقاً دچار بیماری‌های بسیاری از جمله آسم شدید، بیماری قلبی ریوی و بیماری‌های زنان بودم. تقریباً هر ماه دچار حملات آسم می‌شدم و گاهی اوقات حتی سرفه‌ام همراه با خون بود. به پنی‌سیلین حساسیت داشتم، بنابراین مجبور بودم از طب چینی استفاده کنم که کمک زیادی به سلامتی‌ام نمی‌کرد.

به دخانیات و الکل معتاد بودم و حداقل سالی دوبار در بیمارستان بستری می‌شدم. زندگی‌ام پر از بدبختی بود.

وقتی فردی به من گفت که تمرین‌چی‌گونگ می‌تواند بیماری‌هایم را درمان کند، چهار نوع مختلف آن را یکی پس از دیگری یاد گرفتم. اما هیچ کدام کمکی نکرد.

در راه تزکیه قدم گذاشتن

در ماه مارس 1995 در خیابان قدم می‌زدم و از نفس افتاده بودم. درحالی‌که، از مقابل اداره کارمندان بازنشسته عبور می‌کردم، فردی از ساختمان خارج شد و اعلام کرد که در آنجا یک سمینار چی‌گونگ برگزار می‌شود.

کنجکاو شده بودم و به درون رفتم. سمینار قبلاً شروع شده بود و این کارمند تنها جای خالی را به من نشان داد.

با کمال تعجب مشاهده کردم استاد چی‌گونگ جوان است. متعجب بودم: «خیلی جوان است، آیا حقیقتاً توانا است؟»

او گفت: «همه بلند شوید. درباره بخشی از بدنتان که بیماری دارید، فکر کنید. اگر خودتان مشکلی ندارید، می‌توانید درباره بیماری یکی از اعضای خانواده‌تان فکر کنید.»

من به دردی که در سینه‌ام داشتم و تنگی نفسم فکر کردم. استاد دست‌شان را تکان دادند و فوراً احساس کردم که می‌توانم دوباره به‌راحتی نفس بکشم! احساس خیلی راحتی داشتم. هوای سرد در سینه‌ام و درون لباسم جریان پیدا کرد و آنها را سرد کرد. به مدت چند روز جریان هوا ادامه پیدا کرد. شگفت‌زده شده بودم. به مردم می‌گفتم چه اتفاقی افتاده است و از آنها می‌خواستم که لباس‌هایم را لمس کنند تا بتوانند احساس کنند که چقدر سرد هستند.

بعداً دریافتم که شخصی که سمینار را برگزار کرد استاد لی هنگجی، بنیانگذار فالون دافا هستند.

به محل تمرین رفتم تا تمرین‌ها را یاد بگیرم. آن شب، بسیار راحت خوابیدم. صبح روز بعد، احساس می‌کردم انرژی فوق‌العاده‌ای دارم. قبل از آن هرگز چنان احساسی نداشتم! از آن به بعد، تمام داروهایم را دور ریختم و سیگار کشیدن و نوشیدن الکل را ترک کردم.

طولی نکشید که یک نسخه از کتاب استاد لی به نام جوآن فالون را یافتم. پس از خواندن آن، متوجه شدم که این کتاب دقیقاً آن چیزی است که به‌دنبالش بوده‌ام.

یک هفته بعد، یک گروه مطالعه فا در خانه‌ام تشکیل دادم. از طریق مطالعه جوآن فالون به‌تدریج ماهیت چی‌گونگ و تزکیه را درک کردم. مصمم هستم که تمام مسائل را در مسیر تزکیه‌ام با استفاده از فا بسنجم.

صحبت با مردم درباره فالون دافا به‌شیوه‌ای موقرانه

استاد بیان کردند:

«تزکیه به‌تنهایی مشکل نیست و بالا بردن سطح فرد نیز مشکل نیست. به این دلیل است که آنها نمی‌خواهند امیال بشری را رها کنند، می‌گویند تزکیه سخت است. به این دلیل بسیار سخت است منافعی را رها کنند که عملاً به‌دست آورده شده است. این منافع همین جا هستند، بنابراین، چگونه می‌توانید این وابستگی‌ها را رها کنید؟ واقعاً به همین دلیل است که برای شخص مشکل است.» (جوآن فالون)

من درک عمیقی از سخنان استاد نداشتم، اما، هر موقع که آنها را می‌خواندم، می‌دانستم که می‌خواهم دافا را به‌طور کوشایی تمرین کنم و تمام عقاید بشری‌ام را رها کنم. تصمیم خود را گرفتم که به استاد و فا باور داشته باشم و تا انتها در فالون دافا تزکیه کنم.

هنگامی‌که این فکر قوی را نگهداشتم، می‌توانستم آن کاری را انجام دهم که تمرین‌کننده فالون دافا باید طی 17 سال آزار و شکنجه فالون دافا در چین، به‌شیوه‌ای موقرانه انجام دهد.

پس از اینکه آزار و شکنجه در ژوئیه 1999 آغاز شد، طولی نکشید که خانه‌ام مرکز تهیه مطالب اطلاع‌رسانی فالون دافا شد.

از ترس اینکه مأموران پلیس مکان تهیه مطالب اطلاع‌رسانی دیگر را پیدا نکنند، برای مدتی اجباراً تغییر مکان داد. با پسرم صحبت کردم، او موافقت کرد که امکانی را فراهم آورد تا تعدادی از تمرین‌کنندگان مطالب اطلاع‌رسانی بیشتری را که لازم است در منزل او تهیه کنند.

ما مطالب اطلاع‌رسانی را به منازل سایر تمرین‌کنندگان تحویل دادیم که هنگام روشنگری حقایق برای مردم از آنها استفاده شود. هر روز کار بسیار زیادی انجام می‌شد.

در آن زمان آزار و شکنجه به اوج خود رسیده بود و واقعاً بسیاری از تمرین‌کنندگان بازداشت شده بودند. فشار موجود مانند چیزی بود که استاد بیان کردند:

«به شما توضیح دادم كه در گذشته چگونه بود: موجودات شیطانی از سایر بُعدها، به هر برگ چمن و هر درختی چسبیده بودند. وقتی كه در خیابان قدم می‌زدید شاخه‌های درختان به صورت شما تازیانه می‌زدند، علف‌ها به شما پشت پا می‌زدند و هوا پر از اهریمن بود.» ("آموزش فا در کنفرانس فای 2003 آتلانتا")

می‌خواستم بیشتر کار کنم تا به فا اعتبار بخشم، اما وابستگی‌ام به ترس مانع از انجام آن می‌شد. طولی نکشید که دریافتم فا را به‌اندازه کافی مطالعه نمی‌کنم. به‌تدریج وقت بیشتری برای مطالعه فا اختصاص دادم.

برای مدتی، هنگام مطالعه، نمی‌توانستم به اصول فا آگاه شوم. برای یافتن دلیل آن به‌درون نگاه کردم، متوجه شدم که به اندازه کافی روی کلمات تمرکز نمی‌کنم. برای حل این مشکل، قبل از اینکه فا را مطالعه کنم، افکار درست فرستادم تا عوامل نیروهای کهن را که با من مداخله می‌کردند ازبین ببرم. آنگاه، ‌توانستم فا را با آرامش و حواس جمع مطالعه کنم و هرکلمه در ذهنم حک می‌شد.

با تمرکز جدی به مطالعه فا، افکار درستم نیز قوی شدند.

استاد بیان کردند:

«فالون دافای ما شاگردان را از رفتن به گمراهی محافظت می‌کند. آن چگونه شما را حمایت می‌کند؟ اگر یک تمرین‌کننده حقیقی باشید، فالون ما از شما حافظت می‌کند. ریشه من در جهان است. اگر کسی بتواند به شما آزار برساند، قادر است به من آزار برساند. به‌عبارتی ساده، آن شخص می‌تواند به این جهان صدمه بزند.» (جوآن فالون)

پی بردم برای برخورداری واقعی از حمایت استاد باید یک تزکیه‌کننده حقیقی باشم. باید تمام ترسم را از بین ببرم و ایمانی استوار به استاد داشته باشم. اگر در قلبم ترس نداشته باشم، نیروهای کهن نمی‌توانند از من سوء استفاده کنند و می‌توانم در مسیر اعتباربخشی به فا به‌طور قاطع و تزلزل‌ناپذیری قدم بردارم.

اغلب، به‌طور داوطلبانه در اقدام برای آزادی تمرین‌کنندگان بازداشت شده کمک می‌کنم و در نزدیکی بازداشتگاه‌ها افکار درست می‌فرستم.

وقتی یک تمرین‌کننده محلی بازداشت شد، تمرین‌کننده دیگری از من پرسید که آیا آنها می‌توانند مطالب اطلاع‌رسانی دافا را در خانه‌ام به امانت بگذارند. بدون هیچ تردیدی موافقت کردم.

گرچه همسرم یک تمرین‌کننده نیست، از دافا بسیار حمایت کرده و کمک می‌کند که مردم اطلاعاتی درباره دافا و آزار و شکنجه به‌دست آورند.

گروه مطالعه فا در منزلم طی 17 سال آزار و شکنجه به کارش ادامه داده است. از طریق محیط مطالعه فا، به‌تدریج تمرین‌کنندگان بیشتری بیرون رفتند و حقایق را روشن کردند و برخی از تمرین‌کنندگان که ترس بسیاری داشتند، سرانجام این وابستگی را رها کردند.

در سال 2003 بیرون رفتم و درباره دافا با مردم صحبت کردم. می‌توانستم ترسم را طی مراحلی ازبین ببرم و با صحبت با مردم بهتر و بهتر شوم. هنوز، حداقل سه روز در هفته برای صحبت با مردم حتی صحبت با مأموران پلیس بیرون می‌روم. افراد بسیاری، پس از اینکه درک کردند فالون دافا حقیقتاً خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است، با خوشحالی موافقت کردند که از حزب کمونیست چین خارج شوند.

در ماه ژوئن 2012 مأموران پلیس به خانه‌‌ام آمدند و مقدار زیادی مطالب اطلاع‌رسانی و کتاب پیدا کردند. در آن موقع یک هم‌تمرین‌کننده آنجا بود که او را نیز ‌همراه من به اداره پلیس بردند. من هیچ ترسی نداشتم و فقط حقیقت را درباره دافا به آنها گفتم. ما چند ساعت بعد آزاد شدیم.

طی 22 سال تزکیه‌ام، درکم این است که به صحبت‌های استاد گوش دهم، فا را به‌خوبی مطالعه کنم، خودم را به‌خوبی تزکیه کنم و وابستگی به ترس را رها کنم، می‌توانم مسیر تزکیه‌ام را به شیوه‌ای موقرانه ادامه دهم.