(Minghui.org) نیروهای کهن از ابزار و روش‌های متفاوتی برای آزار و شکنجه تمرین‏‌کنندگان فالون دافا استفاده می‎کنند. یکی از آنها استفاده از کارمای شدید بیماری است، اما هدفشان از این کار چیست؟

استاد بیان کردند:

«... همگی می‎کوشند ارادۀ افرادی را که در یک فای راستین تزکیه می‏‌کند درهم شکنند.» («مسیر» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 2)

اما هنگامی که تمرین‎کنندگان در بطن این رنج و محنت‌ها هستند، چگونه می‌‏توانند آن را اداره کنند؟

استاد بیان کردند:

«بشری یا خدایی-- تفاوت فقط در یک فکر نهفته است. اگر آنچه بروز کند یک فکر‌ِ درست باشد، و شما این حالت را بگیرید که تمامی اینها دروغین هستند، که این نیروهای کهن هستند که مداخله می‌کنند، و به‌ خودتان یادآوری کنید که چه مدت است که دافا را تزکیه‌ کرده‌اید و اینکه چنین چیزی ممکن نیست، اگر این فکر واقعاً از درون بیاید، بلافاصله مشکل ناپدید می‌شود. اما این صرفاً چیزی نیست که شما بگویید و بعد قادر باشید به آن برسید. آن نوع فکر‌ِ‌ درست‌ِ استوار از درون شما می‌آید و این چیزی سطحی یا اینکه فقط به زبان بگویید نیست.» (آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۱۰)

تمرین‏‌کننده‎ای با افکار درست قوی

تمرین‎کننده‎ای با نام مستعار وِن تحت چنان شکنجه شدیدی قرار گرفته بود که علائم سکته مغزی در بدنش نمایان شد. لکنت زبان گرفته بود، ضربان قلب و فشار خونش بسیار بالا بود و نمی‌توانست نیمی از بدنش را حرکت دهد.

در بیمارستان کنارش ماندم و شاهد رفتار و افکار درستِ قوی او بودم. نیروهای کهن مدام سعی داشتند با او مداخله کنند، اما او هر بار با آنها مقابله می‏‌کرد.

نیروهای کهن کاری کرده بودند که نمی‏‌توانست چیزی بخورد، اما او با سماجت غذا می‏‌خورد. تکه کوچکی از غذا را برمی‏‌داشت، به‌زور در دهانش می‏‌گذاشت و با آب آن را قورت می‏‌داد.

سپس نیروهای کهن کاری کردند که با نوشیدن آب به سرفه ‏بیفتد، اما او بعد از هر بار که سرفه می‌‏کرد، دوباره آب می‏‌نوشید.

نیروهای کهن مشکلاتی برایش ایجاد کردند که نمی‌‏توانست به‎راحتی راه برود، اما او از روی تخت بیمارستان پایین می‌‏آمد، تعادلش را حفظ می‏‌کرد و هر بار سعی می‏‌کرد به‌‏تنهایی و بدون کمک سایرین، با قدم‎های کوچک و بی‎ثبات تا توالت برود.

گرچه مراقبش بودم، اما نیاز نبود کمکش کنم، مگر وقتی که قصد داشت بنشیند یا بلند شود.

هنگامی که کسی در اتاق نبود، به او می‏‌گفتم: «بیا افکار درست بفرستیم» و او بلافاصله به‎سختی و با تقلای زیاد می‎نشست و افکار درست می‏‌فرستاد.

یا می‏‌گفتم: «بیا کمی تمرین‏‌ها را انجام دهیم» و او با سختیِ فراوان از تخت پایین می‏‌آمد، اما حتی یک بار هم شکایت نکرد که نمی‏‌تواند نیمی از بدنش را تکان دهد، و اصلاً نگران نبود.

زمانی که دیگر قادر به ادامۀ انجام تمرین‏‌ها نبود، کمی استراحت می‏‌کرد و به‏‌محض اینکه حس می‏‌کرد می‏‌تواند ادامه دهد، دوباره تمرین را شروع می‏‌کردیم.

یک هفته بعد، وقتی پزشکان از وضعیت او اظهار رضایت‌مندی کردند و شرایط جسمی‎اش به ثبات رسید، اصرار کرد که از بیمارستان ترخیص شود.

با هم در خانه او فا را مطالعه می‏‌کردیم، تمرین‏‌ها را انجام می‏‌دادیم و افکار درست می‏‌فرستادیم.

پزشک داروهایی برای وِن تجویز کرده بود و اعضای خانواده وِن اصرار داشتند او آن داروها را مصرف کند، اما همینطور که وِن به‌‏تدریج بهبود می‎یافت، خانواده‌اش بالاخره دست از تلاش برای متقاعد کردن او برداشتند.

وِن پس از گذشت فقط چند ماه به‎طور کامل بهبود یافت و شگفتی و قدرت فالون دافا را به دوستان و خانواده‌‏اش نشان داد.

او گاهی می‎توانست سایر بُعدها را نیز ببیند. به من گفت که قبلاً در میدان بُعدی خود دستان سیاه و ارواح فاسدی را می‌‏دید، اما به‌‏تدریج آنها تقریباً به‏‌طور کامل از بین رفتند.

تمرین‏‌کننده‎ای که افکار درست قوی نداشت

کارمای بیماری ممکن است برای مدتی طولانی باقی بماند و موجب شود که تمرین‎کنندگان قدرت اراده خود را از دست بدهند و تسلیم آزار و شکنجۀ نیروهای کهن شوند.

تمرین‎کننده‎ای با نام مستعار هویی درحال صحبت با مردم درباره فالون دافا و آزار و شکنجه، دستگیر شد.

او در تزکیه‎اش بسیار کوشا بود و توانست آزاد شود، اما نیروهای کهن از طریق کارمای بیماری به آزار و شکنجه‎اش ادامه دادند.

کمی بیش از شش ماه بعد، تمام کتاب‎های دافا و سخنرانی‎های استاد را جمع کرد و آنها را دور انداخت. به تصویر استاد نگاه کرد و با ناامیدی گفت: «استاد، دیگر تمی‌توانم این مداخله را تحمل کنم. انرژی و قدرت اراده‎ام را کاملاً از دست داده‌‏ام.»

وی مدت کوتاهی پس از آن درگذشت.

طی سال گذشته، به تمرین‏‌کنندگان بسیاری که با کارمای بیماری دست‌وپنجه نرم می‎کنند، کمک کرده‌‏ام و چیزهای زیادی درباره تزکیه آموخته‌‏ام که مایلم آنها را با شما به‌اشتراک بگذارم.

به افرادی که کارمای بیماری را تجربه می‏‌کنند، فا را یادآور شویم

می‎بایست به تمرین‏کنندگانی که با کارمای بیماری دست‌وپنجه نرم می‌‏کنند، کمک کنیم تا به‌‏طور واضح درک کنند که آن نظم و ترتیب نیروهای کهن است. آنها باید نیروهای کهن را انکار کنند و به‎ویژه اینکه نباید اجازه دهند قدرت اراده‌‏شان از بین برود.

استاد بیان کردند:

«در زمانی بخصوص، وادار خواهید شد که احساس کنید نمی‌‏توانید به‌‏طور واضح تشخیص دهید که آیا مسئله‎ای صحیح است یا نه، آیا گونگ وجود دارد یا نه، آیا می‌‏توانید تزکیه کنید و در آن موفق شوید یا نه، یا بوداهایی وجود دارند یا نه و آنها واقعی هستند یا نه. در آینده، این اوضاع و شرایط دوباره ظاهر خواهد شد که در شما تأثیری دروغین ایجاد کنند و در شما این احساس را به‌‏وجود آورند که آنها وجود ندارند و همگی کاذب هستند، این برای این است که مشخص شود که آیا مصمم هستید یا نه.» (جوآن فالون)

تمرین‏‌کنندگانی که کارمای بیماری را تجربه می‏‌کنند، نه تنها باید به درون نگاه کنند، بلکه می‎بایست در مطالعه فا، انجام تمرین‌ها و فرستادن افکار درست از صمیم قلبشان استوار باشند تا نیروهای کهن را نابود کنند و عناصر شیطانی از بین بروند.

تمرین‏‌کنندگان بسیاری قادر نیستند حین نگاه به درون، دلیل ریشه‌ای مشکلاتشان را پیدا کنند. دلایلی برای آن وجود دارد.

استاد بیان کردند:

«وقتی نمی‌‌‏توانید مسیر درست را بپیمایید، یک علت آن، دلایل کارمایی است. از جمله آنها مزاحمتی است که در پیش‌زمینه [و سوابق]، یک موجود را همراهی می‌کند؛ مساعدت‌های پیشینِ انجام‌شده برای دیگران یا حساب‌هایی که باید تسویه شوند؛ وعده‌های قدیمی؛ تمام ارتباطات مختلفی که فرد ممکن است با یک موجود داشته باشد و غیره. علت دیگر، وابستگی‌هایی است که از ذهنیت بشری فرد می‌آید. موردی که به‌ویژه قابل توجه است عقاید و تصوراتی است که فرد شکل می‌دهد، یا عادت‌های فکری که فرد شکل می‌دهد، که تشخیص اینکه چه وقت تفکر بشری به طور ناخودآگاه در جریان است را برای فرد بسیار سخت می‌سازند. و اگر فرد نتواند آن را تشخیص دهد، چگونه قرار است از آن رها شود؟ این مخصوصاً در محیط چین چالش‌زا است، جایی که حزب شیطانی فرهنگ سنتی چین را نابود کرده است و به جای آن، چیزهای حزب پلید خودش را کار گذاشته است– آنچه را که به آن "فرهنگ حزب" می‌گوییم.»
«اگر فرد نتواند تشخیص دهد که تفکر بد چه هست، چه می‌توان کرد؟ راه دیگری جز عمل کردن بر طبق دافا وجود ندارد.» (آموزش فای بیستمین سالروز)

به درک من، وقتی استاد بیان کردند: «بر اساس دافا عمل کنید» به این معنی است که باید همان کارهایی را انجام دهیم که یک تمرین‎کننده دافا می‏‌بایست انجام دهد: به درون نگاه کنند، به‌طور کوشا فا را مطالعه کنند، تمرین‎ها را باجدیت انجام دهند و البته، افکار درست بفرستند.

نباید به نیروهای کهن اجازه دهیم که با ما یا با تلاش‌مان برای کمک به استاد در اصلاح فا، مداخله کنند.

استاد بیان کردند:

«می‎خواهی تمرین کنی و به دائو نائل شوی. و می‎خواهی تمام آن چیزهایی را که به من بده‎کار هستی پرداخت نکنی؟ آنها این را تحمل نمی‌‏کنند، و به شما اجازه نمی‌‏دهند تمرین کنید. اما این نیز چیزی است که در سطح بخصوص ظاهر می‏‌شود-بعد از مدتی، این پدیده اجازه ندارد که دیگر وجود داشته باشد. به‎عبارتی دیگر، بعد از اینکه این بدهی‎ها کم شوند، اجازه داده نمی‎شود که دوباره با شما مداخله کنند.» (جوآن فالون)

استاد دوباره تکرار می‏‌کنند که به نیروهای کهن «اجازه داده نمی‎شود» که از بدهی‌‏های قبلی ما برای مداخله و آزار و شکنجه ما استفاده کنند. بنابراین قطعاً نباید هیچ‎گونه مداخله یا هیچ شکلی از آزار و شکنجه که به سمت‎مان نشانه می‌‏رود را به‌رسمیت بشناسیم. باید به‏‌منظور پاکسازی مداخله نیروهای کهن و از بین بردن آنها افکار درست بفرستیم.

تمرین‏‌کننده‏‌ای را می‏‌شناسم که اهمیت چندانی به فرستادن افکار درست نمی‏‌داد. می‎گفت که هنگام فرستادن افکار درست چیزی حس نمی‏‌کند و درنتیجه فکر می‏‌کند افکار درستش مؤثر نیست.

به عقیدۀ من تمام کارهایی که استاد از ما خواسته‎اند انجام دهیم، تأثیرگذار هستند.

استاد بیان کردند:

«... برای سال‌ها پیوسته گفته‌ام که توانایی‌های مریدان دافا عظیم است، با این حال خیلی از افراد این را باور ندارند چراکه آن توانایی‌ها مجاز نبوده‌اند که دیده شوند. تحت تأثیر افکار درست، هر چیزی در اطراف شما، و همچنین خود شما، دستخوش تغییر خواهید شد. با این حال هرگز در مورد این فکر نکرده‌اید که آن را امتحان کنید.»
«اهمیتی ندارد چه نوعی از نیروی عظیم را گرد هم می‌آوردند، لحظه‌ای که شروع به فرستادن افکار درست می‌کردید تمام آنها تبدیل به خاکستر می‌شدند، به‌طور کامل نابود می‌شدند و هیچ به حساب می‌آمدند.» (آموزش فای بیستمین سالروز)

بعضی از تمرین‏‌کنندگان تحت فشار، احساس درماندگی می‌‏کنند، اما طبق فای استاد می‎دانیم که تمرین‏‌کنندگان دافا می‌‏توانند در قلمرو سطح بالایی به ثمرۀ حقیقی دست یابند. اهریمنانِ نیروهای کهن چه چیزی به‎حساب می‏‌آیند؟ هیچ چیزی به‎حساب نمی‎آیند! اما ما استاد را داریم. وقتی نیت درستی داشته باشیم، استاد به ما کمک خواهند کرد.

تمرین‏‌کننده‎ای با نام مستعار هُنگ با یک مشکل مرگ و زندگی مواجه شد. همسرش که او هم یک تمرین‎کننده است، با من تماس گرفت و گفت که هُنگ روی زمین افتاده است و نمی‏تواند تکان بخورد.

با عجله به آنجا رفتم. من و همسرش شروع به فرستادن افکار درست کردیم. به هُنگ اصرار کردم که به ما بپیوندد، اما نمی‌توانست بلند شود و بنشیند. کنارۀ تخت را گرفته بود و بدنش به‌‏شدت می‌‏لرزید. می‏‌خواست دراز بکشد، اما به او اجازه ندادیم [به آن حالت برگردد].

حدود نیم ساعت با هم افکار درست فرستادیم. عملاً این کار را هر ساعت انجام دادیم. در فاصله بین زمان‌هایی که افکار درست می‎فرستادیم، فا را با صدای بلند مطالعه می‏‌کردیم.

وقتی منزلشان را ترک کردم، همسر هُنگ در طول شب، به این کار ادامه داد. او حتی با اینکه حرکات را بادقت انجام نمی‌‏داد اما بازوان شوهرش را نگه‌ می‌داشت تا بتواند برای هر مدت که می‌تواند تمرین‏‌ها را انجام دهد.

روز بعد به آنجا رفتم و به انجام کارهای روز قبل‌مان ادامه دادیم.

حالا او آرام‏تر شده بود و می‏‌توانست روی تخت بنشیند.

همسرش گفت: «دیشب، نیروهای کهن سعی داشتند مانع از این شوند که دستم را بالا نگه‌ دارم و افکار درست بفرستم. آنها همچنین سعی کردند کاری کنند روی تخت بیفتم و نتوانم بنشینم. افکار درست قوی فرستادم و از استاد کمک خواستم. هُنگ قصد داشت بخوابد اما خوابش آشفته بود، بنابراین هر نیم ساعت بیدارش می‏‌کردم تا افکار درست بفرستد.»

وضعیت هُنگ در سه روز اول خیلی وخیم و بحرانی بود. حالش به‎سرعت درحال بدتر شدن بود. پوستش قابلیت ارتجاعی‎اش را از دست داده بود و چهره‎اش چنان زرد شده بود که مانند فردی مرده به‎نظر می‌‏رسید. انگشتان و ناخن‏‌هایش سیاه شده بودند. لکنت زبان پیدا کرده بود و حتی نمی‌‏توانست بگوید: «فالون دافا خوب است!»

در روز پنجم، به‌‏تدریج بهبود پیدا کرد. می‏‌توانست بگوید: «فالون دافا خوب است!» و با ما جوآن فالون را بخواند.

روز قبلش، هُنگ به همسرش گفته بود: «آنها اینجا در این خانه هستند.»

او می‌‏دانست که ارواح فاسد اهریمنی برای گرفتن جان شوهرش آمده‎اند، بنابراین به فرستادن افکار درست ادامه داد و از استاد تقاضای کمک کرد.

سپس هُنگ گفت: «متأسفم. باید بروم.»

او دست شوهرش را گرفت و با جدیت به او گفت: «جایی نمی‏روی. ما به همراه استاد به خانه می‌‏رویم. فقط جمله‌‌به‌جمله هرآنچه می‏‌گویم را پس از من تکرار کن.»

و او همین کار را کرد.

به‌تدریج، افکار درست هُنگ بازگشت و کم‌کم به‌‏یاد آورد که یک تمرین‏‌کنندۀ دافا است.

به نیروهای کهن گفت: «هرآنچه به من می‏‌گویید اشتباه است. همه شما اشتباه می‏‌کنید.» عوامل و عناصر اهریمنی خشمگین به‎نظر می‌رسیدند و سپس ناپدید شدند.

وقتی خواهر هُنگ دید که برادرش به‌آرامی اما به‏‌طور قطع درحال بهبود یافتن است، گفت: «فالون دافا فوق‎العاده است. من هم می‏‌خواهم آن را تمرین کنم.»

نیروهای کهن میتوانند از اعضای خانواده سوءاستفاده کنند

وقتی تمرین‏‌کنندگان با کارمای بیماری مواجه می‌‏شوند، می‏‌بایست مدام فا را به آنها یادآور شویم. ذهن‎شان باید تمام مدت شبانه‌روز غرق در فا باشد. آنها نباید از سوی مردم عادی مورد مداخله قرار بگیرند. نیروهای کهن سعی می‎کنند از اعضای خانوادۀ تمرین‏‌کنندگانی که کارمای بیماری دارند، برای مداخله با آنها استفاده کنند.

متوجه شده‌ایم که اعضای خانواده و بستگانی که معمولاً در حالت عادی به‌طور مرتب با تمرین‏‌کنندگان تعامل ندارند، در زمان‏‌هایی که آنها با کارمای بیماری مواجه می‏‌شوند، به‎نحوی سر و کله‌‏شان پیدا می‏‌شود. ناگهان خیلی نگران می‌‏شوند و همیشه تمرین‎کنندگان را به‌شدت ترغیب می‌کنند تا به بیمارستان بروند.

آن تماماً به‌‏وسیله نیروهای کهن برنامه‎ریزی شده است.

وقتی هُنگ با کارمای بیماری دست‌ وپنجه نرم می‎کرد، نیروهای کهن ترتیبی دادند که اعضای خانواده‎اش با او مداخله کنند. روزی که هُنگ روی زمین افتاد، خواهر و شوهرخواهرش دعوای شدیدی داشتند. خواهرش با همسر هُنگ تماس گرفته بود و از او خواهش کرده بود که برای کمک به او به منزل‎شان برود.

همسر هُنگ گفته بود که نمی‌‏تواند او را ترک کند، زیرا هُنگ در وضعیت ناگواری است. خواهر هُنگ گریه‏‌کنان گفت: «شما فقط به فکر خودتان هستید. برای‎تان مهم نیست که من مرده یا زنده باشم.»

وقتی خانواده هُنگ از وضعیتش خبردار شدند، همگی از او خواستند که به بیمارستان برود، اما او نپذیرفت.

همسرش هم با قاطعیت به خانوادۀ هُنگ گفت: «هرکسی که او را به بیمارستان ببرد، می‎خواهد که او بیمار شود.»

آنگاه بود که خواهر و برادرهایش دست از اصرار برداشتند.

اگر تمرین‏‌کنندگان افکار درستشان را حفظ کرده و درست رفتار کنند، می‏‌توانند با کمک استاد و دافا بر مشکلات غلبه کرده و همه چیز را خودشان حل‌وفصل کنند.

شمار زیادی از تمرین‏‌کنندگان به تمرین‌کننده هویی که در بالا درباره‏‎اش صحبت کردم، کمک کردند. متأسفانه برخی از آنها برای کمک به او، به ابزار مردم عادی متوسل شده بودند. آنها معتقد بودند که درمان پاهای متورمِ هویی آب‏‌درمانی است و اینکه او باید سوپ خربزه بخورد و مانند آن.

وقتی به تمرین‏‌کننده وِن کمک می‎کردم، هم من و هم او اجازه ندادیم که احساساتِ عاری از خوش‌نیتی مردم منحرف‎مان کند و برای کمک گرفتن، فقط به فا اتکاء کردیم.

(ادامه دارد...)