(Minghui.org) من یک تمرین‌کننده 57 ساله فالون دافا از استان شانشی هستم که وقتی بیرون می‌رفتم تا با مردم درباره آزار و شکنجه فالون دافا صحبت کنم، سرانجام با ترسم مواجه شدم.

در سال 2000 پسرم، بعد از اینکه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد، اولین فرد در خانواده‌مان بود که شروع به تمرین دافا ‌کرد. چند روز بعد از اینکه تمرین تزکیه دافا را انجام داد، تمام بیماری‌هایش ناپدید شدند.

او با همسرم درباره خوبی‌های دافا صحبت کرد. وقتی ذکر کرد که جیانگ زمین، رهبر سابق حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) دستور خودسوزی در میدان تیان‌آن‌من را صادر کرد این کار برای تحریک کردن مردم چین بود که افکارشان علیه دافا و تمرین‌کنندگان آن تغییر کند، همسرم فریاد کشید: «تو چطور جرأت می‌کنی با مسئولین کشور مخالفت کنی!»

او با پدرش بحث نکرد، اما به من گفت: «فالون دافا یک تمرین شگفت‌انگیز چی‌گونگ است. این دی‌وی‌دی‌ها را به شما می‌دهم، تا بتوانید به این سخنرانی‌ها گوش دهید.»

قبل از اینکه فرصت کنم به تمام سخنرانی‌ها گوش دهم، پسرم به‌خاطر تمرین فالون گونگ از کارش اخراج شد. مردم روستای‌مان درباره اخراج او صحبت می‌کردند که همسرم را عصبانی می‌کرد. او خواست که پسرم به خانه باز گردد.

در بازگشت پسرم به منزل، همسرم او را با طنابی آنقدر کتک زد که دچار جراحت و خونریزی شد. آنگاه، او را به‌مدت چند ماه در خانه زندانی کرد.

پس از اینکه پسرم خانه را ترک کرد، دستگیر شد و محکوم به 18 ماه حبس در اردوگاه کار اجباری شد. من و همسرم برای ملاقات پسرم به اردوگاه کار اجباری رفتیم و از دیدن صورتش که بیش از حد ورم کرده بود، شوکه شدیم، قیافه‌اش تقریباً قابل تشخیص نبود.

به خانه بازگشتیم، دخترم نگران بود که ممکن است پلیس خانه‌مان را غارت کند. او از من خواست که مطالب دافا را پنهان کنم. بنابراین دی‌وی‌دی‌ها را در حیاط زیر خاک دفن کردم.

تمرین دافا به‌رغم ترس

عروسم در انتظار تولد فرزندش بود و از من خواست که نزد او بروم و کمکش کنم. وقتی به خانۀ پسرم رسیدم مادرزنش آنجا بود. دریافتم که پسرم، همسرش و تمام افراد خانواده همسرش فالون دافا را تمرین می‌کردند. آنها اغلب مرا تشویق می‌کردند که تمرین را با آنها انجام دهم، اما بسیار ترسیده بودم. سرانجام در سال 2010 شروع به تمرین کردم.

مادر عروسم تمرین‌ها را به من یاد داد و جوآن فالون را خواندم. طولی نکشید، تمام بیماری‌هایم، از جمله بی‌خوابی، سردرد، اسهال و استفراغ مزمن و درد زانویم ناپدید شد.

درک نمی‌کردم چرا ح.ک.چ دافا را مورد آزار و شکنجه قرار می‌هد، بنابراین از عروسم پرسیدم. او با شکیبایی برایم توضیح داد و سخنرانی جدید استاد و نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست را به من داد. از مطالعه آنها، دریافتم که آزار و شکنجه صرفاً چیزی نیست که «مردم را درمقابل مردم» قرار دهد.

اما سایۀ آزار و شکنجه‌ای که پسرم تحمل کرده بود هنوز تازه بود. برای روشنگری حقیقت درباره دافا بسیار می‌ترسیدم که بیرون بروم.

عضو دیگر خانواده دافا را تمرین‌می‌کند

در سال 2003 دخترم خونریزی معده داشت. به‌رغم اینکه خودش پزشک بود، هرگز به‌طور کامل درمان نشد. او معتقد بود که داروهای جدید واقعاً نمی‌توانند بیماری‌ها را درمان کنند. اما، او از شنیدن هر مطلبی مربوط به فالون دافا خودداری می‌کرد.

او سال نوی چینی 2014 را در خانۀ پسرم گذراند. آنگاه دوستی را ملاقات کرد که به او گفته بود عمه‌اش پس از شروع به تمرین دافا، سرطان کبدش بهبود یافته است. دخترم شگفت‌زده شده بود که آیا او نیز می‌تواند درمان شود!

عروسم تمرین‌ها را به او یاد داد. به‌محض اینکه حالت «نگهداشتن چرخ» را انجام داد، تمام بدنش داغ شد و می‌توانست احساس کند که چیزی در کف دست‌هایش می‌چرخند.

دو روز بعد، وقتی باید سرکارش برمی‌گشت، من و مادر زن پسرم با او همکاری کردیم که تمرین‌ها را ادامه دهد.

طی چند روز بعد، تمرین‌ها را انجام داد و پس از بازگشت از کارش، کتاب را با ما مطالعه می‌کرد. علائمی حاکی از برطرف شدن کارما، مانند آبریزش بینی، اسهال و حتی خون در ادرار داشت. اما، دیگر نگران آن نبود و داروهایش را دور انداخت.

دو ماه بعد به من گفت: «چرا حقیقت را زودتر به من نگفتی، فالون دافا بسیار خوب است؟ چرا به من نگفتی که می‌تواند بیماری‌ام را درمان کند؟ سال‌های بسیار زیادی رنج بردم، بدون اینکه بدانم درمان آن درست جلوی چشمانم وجود دارد!»

پاسخ دادم: «من خودم به‌خوبی تزکیه نکرده‌ام. چون تو نمی‌خواستی چیزی درباره آن بشنوی، من نیز از ادامه صحبت خودداری می‌کردم. باید راهی را پیدا می‌کردم تا به تو بگویم.»

اشاعه حقیقت درباره دافا

او نمی‌دانست که چگونه می‌تواند این کار استاد را جبران کند. به او گفتم استاد چیزی نمی‌خواهند، اما امیدوارند که سه کار را به‌خوبی انجام دهی.

او در محل کارش با مردم درباره دافا صحبت کرد. یکی از بیمارانش تمرین‌کننده شد. دخترم و تمرین‌کننده جدید تجهیزاتی برای تهیه مطالب اطلاع‌رسانی دافا خریدند. هرموقع که فرصت داشتند آنها را توزیع می‌کردند. آنها همچنین نسخه‌هایی از جوآن فالون را برای افراد تهیه می‌کردند.

گرچه او وقتی برای خواندن نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست نداشت، آن را توزیع می‌کرد تا به مردم کمک کند حقیقتِ پشت تاریخ حزب را درک کند.

با دیدن دخترم که تمرین‌کننده‌ای جدید و بسیار کوشا شده بود، احساس شرم می‌کردم که ترسم مانع صحبت کردن درباره دافا شده است. آنگاه با خودم عهدی بستم، طریقه تهیه مطالب اطلاع‌رسانی را یاد بگیرم و با دخترم برای توزیع آنها بیرون بروم.

به دلائل ایمنی، دخترم برای ناشناس ماندن، تعدادی عینک و موی مصنوعی تهیه کرد. بنابراین او نگران دوربین‌های مدار بسته نبود.

استاد بیان کردند:

«وضعیت هر اندازه سخت باشد، شما هنوز باید سه کار را به خوبی انجام دهید. نجات موجودات ذی‌شعور– این است مسئولیت یک مرید دافا!!» (آموزش فا در کنفرانس فای 2013 نیویورک بزرگ)

بعد از اینکه به خانۀ پسرم بازگشتم، تجهیزاتی خریداری و مطالب اطلاع‌رسانی دافا را تهیه کردیم. درطول هفته کارهای خانه را انجام می‌دادم، از کودکان نگهداری و مطالب اطلاع‌رسانی را چاپ می‌کردم. و در تعطیلات آخر هفته، کمک می‌کردم که مطالب اطلاع‌رسانی را توزیع کنیم.

وقتی برای اولین بار بیرون رفتیم، بسیار ترسیده بودم؛ پاهایم می‌لرزیدند. بعد از فرستادن افکار درست، آرام شدم. حتی برای توزیع مطالب اطلاع‌رسانی به زادگاه‌مان بازگشتیم، با همسایه‌های سابق، بستگان و دوستان‌مان درباره آزار و شکنجه و اهمیت خروج از ح.ک.چ صحبت کردیم.