(Minghui.org) تمرین‎کننده‎ای رؤیای به‌شدت ترسناکی دیده بود که خیلی واقعی به‎نظر می‎آمد و با چهره‎ای وحشت‎زده بیدار شد. او گفت: «لطفاً کمک کنید رؤیایم را یادداشت کنم. برای هشدار به تمرین‎کنندگانی که هنوز در مورد وابستگی به شهوت مرتکب اشتباه می‎شوند.» در زیر به رؤیای این تمرین‎کننده پرداخته شده است:

***

در رؤیایم، در میان گروهی از تمرین‎کنندگان بودم، اما هیچ یک از ما همدیگر را نمی‎شناختیم. یکی از آنها گفت: «پس‎فردا به کمال می‎رسیم.»

پس از آن دیدم که چهره و بدن‎شان بسیار زیبا و جوان شد. بادقت به پاهایم نیز نگاه کردم و متوجه شدم که متفاوت از قبل هستند. در آن زمان، بُعد دیگری ظاهر شد. خانه تاریکی را دیدم که بسیاری از تمرین‎کنندگان آنجا حضور داشتند، اما آنها به‎خوبی تزکیه نکرده بودند. خانه پرنور دیگری را نیز دیدم که در آن افراد راحت و آسوده زندگی می‎کردند و هرچیزی که می‎خواستند داشتند. منظره‌ای فوق‌العاده زیبا و مقدس بود. به‎نظر می‎رسید تزکیۀ تمام افرادی که آنجا هستند، به اتمام رسیده است.

اما احساس کردم که من مطابق با استانداردِ ماندن در آن خانه نیستم، بنابراین آنجا را ترک کردم تا مکان خودم را پیدا کنم. جمعیتی از تمرین‎کنندگان را دیدم که همه در انتظار داوریِ بزرگ بودند که سرنوشت‌شان را تعیین می‎کرد. ناگهان، از آسمان صفحه فلزی بزرگی با زنجیرهای آهنی در هر دو طرف به پایین افتاد. می‎دانستم که هر کسی باید روی این صفحه بایستد و در انتظار تقدیرش باشد.

تمرین‎کننده‎ای را دیدم که روی این صفحه ایستاد. صفحه به‎آرامی حرکت کرد و سپس برگردانده شد، و آن تمرین‎کننده داخل تالاب افتاد. سه تالابِ هم‌اندازه وجود داشت. یکی برای تمرین‎کنندگانی که به‌خاطر حرص و طمع، مرتکب گناهان مالی شده بودند. دومین تالاب، تالاب شهوت بود که با مارها، حشرات و آتش پر شده بود. بسیاری از تمرین‎کنندگان، یکی پس از دیگری در این تالاب می‎افتادند. تالاب سوم پر از آب سیاه بود که افراد در آن با صدای بلند ناله و شیون می‎کردند.

نوبت من بود که بر کفه بایستم. کفه بر فراز تالاب شهوت متوقف شد و درون آن افتادم. وحشت‎زده شده بودم و دیگر نمی‎خواستم به زندگی ادامه دهم. نیش ماری را احساس کردم و درد و عذاب شدیدی داشتم. نمی‎توانستم بمیرم و باید این عذاب را بارها و بارها تجربه می‎کردم. تمرین‎کنندگان را می‌دیدم که یکی پس از دیگری در حال سقوط بودند.

ناگهان بیدار شدم. مملو از ترسی شده بودم که نمی‎توانستم رهایش کنم. می‎دانستم که به‎خوبی تزکیه نکرده‎ام و مرتکب گناه شهوت شده بودم. حسی از پشیمانی شدید مرا فراگرفته بود!

به‌یاد آوردم که چند وقت پیش با تمرین‎کننده‎ای درباره وابستگیِ شهوت صحبت کرده بودم. تا به حال متوجه نشده بودم که این موضوع اینقدر جدی است. کم‌کم به آن توجه کردم و مطالعه فا و فرستادن افکار درستم را افزایش دادم. وضعیت تزکیه‎ام بهبود یافت.

اما به تازگی دوباره سست شده‌ بودم. استاد مرا رها نکردند، بنابراین از این رؤیا استفاده کردند تا عواقب وحشتناک کامل نکردن تزکیه‎ام را به من گوشزد کنند.

واقعاً زمان زیادی باقی نمانده است، بنابراین مصمم شدم که خودم را اصلاح کنم و تمام وابستگی‎هایم، به ویژه شهوت را ازبین ببرم.