(Minghui.org) یک روز سرد زمستانی در سال 1951 در خانواده‌ای فقیر در شمال شرقی چین متولد شدم.

در کودکی بسیار نحیف و بیمار بودم در نتیجه همیشه باید داروهای چینی زیادی مصرف می‌کردم. مادرم به من گفت که برادران و خواهران بزرگترم به دلیل فقر مجبور به ترک تحصیل شده بودند به همین دلیل من می‌بایست سخت تلاش می‌کردم و درس می‌خواندم.

با اینکه دانش‌آموز خوبی بودم اما زمانی که می‌خواستم وارد مقطع راهنمایی شوم انقلاب فرهنگی آغاز و تحصیلاتم متوقف شد.

ازدواجم کابوسی بود، چرا که شوهرم به الکل معتاد بود و من و فرزندانمان را کتک می‌زد.

وقتی می‌دیدم خانواده‌های دیگر زندگی شاد و شوهران مسئولیت‌پذیری دارند احساس بدی به من دست می‌داد و آرزو می‌کردم بمیرم. اما با فکر اینکه فرزندانم چه محنتی را باید تحمل کنند، از اقدام به خودکشی منصرف شدم. 45 ساله بودم که شوهرم در سن 47 سالگی فوت کرد.

یک شروع جدید

در سال 1996 دوستی درباره فالون دافا با من صحبت کرد و گفت که می‌توانم از مزایای آن بهره‌مند شوم. من فیلم سخنرانی‌های 9 روزه را دیدم و جوآن فالون را خواندم.

پس از خواندن کتاب‌های دافا متوجه شدم که این همان چیزی بود که سراسر زندگی‌ام در انتظارش بود. به این درک رسیدم که چرا در زندگی‌ام با سختی و محنت‌های فراوانی مواجه شده بودم. فالون دافا چشمانم را باز کرد و مسیر جدیدی را به من نشان داد.

دست از گله و شکایت از زندگی برداشتم و به این فکر کردم که چطور با پیروی از اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری شخص بهتری شوم. از مزایای دافا بهره‌مند شدم و تمام بیماری‌هایم از بین رفتند. به علاوه دافا زندگی هماهنگی را به من عطا کرد.

رها کردن خودخواهی

فالون دافا به تمرین‌کنندگان می‌آموزد به جای خودخواهی، شخص بهتری باشند. فرصت‌های زیادی پیش آمد که توانستم ثابت کنم شخص خوبی شده‌ام.

من و بسیاری از همسایه‌ها برای کاهش صورتحساب، کنتورهای برق را دستکاری می‌کردیم. اما پس از خواندن کتاب‌های دافا فهمیدم که این کار درست نیست و دیگر آن را انجام ندادم.

سابقاً صاحب یک آرایشگاه بودم. به دلیل اینکه شوهرم بیماری روانی داشت و من هیچ درآمد دیگری نداشتم، مأمور از دریافت مالیات از من چشم‌پوشی می‌کرد. پس از شروع تمرین فالون دافا چون می‌دانستم درآمد ثابت سالیانه دارم و از آنجا که شوهرم نیز مرده بود، مالیات‌ها را پرداخت کردم. وقتی دلایلم را برای مأموران مالیاتی توضیح دادم، تحت تأثیر قرار گرفتند. جالب اینکه با پرداخت مبلغ زیادی بابت مالیات، باقیمانده درآمدم در پایان سال، مانند سال‌های گذشته بود. می‌دانستم که کار درست را انجام داده‌ام.

یک بار زمانی که از بانک پول برداشت کردم، متصدی به اشتباه 50 یوآن اضافی به من داد. به او گفتم اشتباهی رخ داده اما او ناراحت شد و گفت امکان ندارد. برایش توضیح دادم که بیش از اندازه به من پول داده است و آن را به او بازگرداندم. او نیز بدون گفتن کلمه‌ای قبول کرد.

وقتی این ماجرا را برای دوستی تعریف کردم، او گفت که من شخص خوبی هستم و متصدی باید از من تشکر می‌کرد. لبخند زدم و گفتم: «مهم نیست. من تمرین‌کننده فالون دافا هستم و مطابق وظیفه‌ام عمل کردم.»