(Minghui.org) مادرم 89 ساله است. هر دوی ما قبل از سال 1999 تمرین فالون دافا را شروع کردیم. به‎خاطر داشتن اعتقاد قوی‎ به استاد و فا، در مسیر تزکیه‎مان به‎طور پیوسته قدم برداشته‎ایم. از قدرت دافا بسیار بهره‌مند شده‎ایم.

علائم بیماری جدی

در 3 اکتبر 2017 من و مادرم می‎خواستیم برای صحبت با مردم درباره دافا بیرون برویم که ناگهان مادرم درد شدیدی را در ناحیه راست شکمش احساس کرد و خیلی سردش شد. کمی بعد، بدنش لرزید و دچار تشنج شد. او را به رختخواب بردم و با پتو پوشاندم، و درحالی‌که افکار درست می‎فرستادم، او را محکم در آغوش گرفتم.

هرچند وضعیت بدتر شد، اما اعتماد به نفسمان را از دست ندادیم. کمی بعد دچار تب بالا، و اسهال و استفراغ شد. دو تمرین‌کننده برای فرستادن افکار درست به خانه‎مان آمدند. پس از چند ساعت وضعیتش بهبود یافت، اما صبح روز بعد علائم مشابه دوباره ظاهر شد.

خانواده‌مان برای جشن تولد مادرم تدارک دیده بودند، اما زمانی که دوستان و بستگان‎مان وارد شدند، از دیدنش در آن وضعیت شوکه شدند و تصمیم گرفتند او را به بیمارستان ببرند. با توجه به تشخیص پزشک، اکثر اعضای داخلی بدنش، به استثنای طحالش، از کار افتاده بودند.

درحالی‌که در خارج از اتاق عمل در انتظار بودیم، از اعضای خانواده‎ام خواستم تا جمله «فالون دافا خوب است» را تکرار کنند. عمل جراحی به‎خوبی پیش رفت و از استاد در قلبم تشکر کردم.

وقتی دو روز بعد به بیمارستان بازگشتم، به من گفته شد که مادرم در طول شب حالت بی‎قراری داشته است. این بار علائم او متفاوت بود. صورتش کج شده بود، صدایش به سختی شنیده می‎شد، دیدش تار و بدنش متورم شده بود. از دوستان و بستگانمان خواستیم با او وداع کنند.

سپس تمرین‎کننده‎ای تماس گرفت و جویای احوال مادرم شد. به او گفتم که وضعیت مادرم بدتر شده است. هم‎تمرین‎کنندگان به بیمارستان آمدند تا افکار درست بفرستند.

زمانی که اکثر دوستان و بستگان‎مان به بیمارستان رسیدند، وضعیت مادرم بدتر شده بود.

دافا وضعیت را تغییر می‌دهد

و پس از آن مادرم به‎طور ناگهانی شروع به صحبت درباره فالون دافا با بیماران دیگر و ملاقات‎کنندگان‎شان کرد. آنها از او خواسته‎اند انرژی‌اش را ذخیره کند. اما مادرم همچنان به صحبت کردن درباره فالون دافا با تک تک آنها ادامه داد. تقریباً همه آنها موافقت کردند که از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمان‎های وابسته آن کناره‎گیری کنند و مادرم از من خواست تا اسامی‎شان را ثبت کنم.

از عملکرد مادرم شگفت‎زده شدم، و به این نتیجه رسیدم که به حمایت فا نیاز داریم. کتاب جوآن فالون را با صدای بلند برایش خواندم. تا قبل از اینکه به خواب برود، در سکوت گوش داد.

تقریباً به‎طور بی‎وقفه به خواندن فا در مقابل دوستان و بستگان‎مان ادامه دادم. مانیتور قلب که قبلاً علامت مرگ را نشان می‎داد، ناگهان شروع به نشان دادن علامت‎های عادی کرد، انگار که دیگر در خطر نبود. تمام افرادی که آنجا حضور داشتند، شاهد قدرت دافا بودند.

اگرچه دوست برادرم بر این باور بود که وضعیت مادرم به‎دلیل فا تغییر کرده بود، اکثر بستگان و دوستانم اعتقاد داشتند که مادرم در آستانه مرگ بود و این نشانه‎های امید واقعی نبودند.

اما وضعیت سلامتی‎اش رو به بهبود بود و بعد از 20 روز از بیمارستان مرخص شد.

پس از اینکه دوستان و خانواده‎ام شاهد احیای زندگی مادرم از آستانه مرگ بودند، به زودی متوجه شدند که این واقعاً قدرت دافا بود که او را نجات داد.