(Minghui.org) بعد از حدود شش ماه حبس در بازداشتگاه، مرا به دادگاه بردند. در مسیر رفتن به ساختمان دادگاه، با یک زندانی مرد در خودروی پلیس نشسته بودم. با او درباره خروج از ح.ک.چ صحبت کردم که موافقت کرد. همچنین به او گفتم که عبارات «حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است. فالون دافا خوب است!» را بهخاطر بسپارد، او قول داد که این کار را خواهد کرد.
در دادگاه به من گفته شد که در سلول کوچکی منتظر بمانم. افکار درست فرستادم و این شعر استاد را ازبرخواندم:
«روشنبینان بزرگ از هیچ سختیای نمیهراسند
ارادهشان مانند الماس است
رها از وابستگی به زندگی و مرگ
بااعتماد و ذهنی فراخ مسیر اصلاح فا را میپیمایند» (افکار درست و اعمال درست در هنگ یین 2)
در آن لحظه قاضی آمد که از من بپرسد: «آیا اعتراف کردی؟» گفتم: «من با اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری تزکیه میکنم. من بیگناهم. هیچ جرمی مرتکب نشدهام.»
در طول محاکمه قاضی از من پرسید: «تو در سال 2001 به دو سال حبس در یک اردوگاه کار اجباری محکوم شدی. چرا به تمرین دافا ادامه دادی؟» پاسخ دادم: «قبل از اینکه فالون گونگ را تمرین کنم، همیشه بیمار بودم. پس از آن، همه بیماریهایم شفا یافت.
«استاد به ما آموزش میدهند که مهربان و نسبت به دیگران باملاحظه باشیم. لی دونگشنگ، رئیس سابق اداره 610 و ژو یونگکانگ، دبیر کمیته سیاسی و حقوقی زندانی شدهاند. کارهای خوب پاداش داده خواهد شد و کارهای بد بهعنوان یک نتیجه طبیعی مجازات خواهد شد. لطفاً قربانی آزار و شکنجه فالون گونگ به دست جیانگ زمین نشوید.»
اگرچه قاضی بارها صحبت مرا قطع کرد، من ادامه دادم: «امیدوارم که در موضع بیطرفی بایستید و یک حکم عادلانه صادر کنید. امیدوارم همه شما بهخاطر داشته باشید که «حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است. فالون گونگ خوب است!» و آینده زیبایی را برای خودتان و خانوادهتان انتخاب کنید.
زمانی که صحبت را تمام کردم، دادگاه ساکت شد. در نهایت قاضی گفت: «لطفاً حکم را ارائه دهید.» دادستان گفت: «من حکمی صادر نخواهم کرد.» او دوبار آن جمله را تکرار کرد. زمانی که دادستان مرا مورد محاکمه قرار داده بود، به او حقایق را گفته بودم. اگرچه ح.ک.چ را ترک نکرد، عملکردش در دادگاه تأیید کرد که او حقایق را درک کرده است. برایش خوشحال شدم: زندگی دیگری نجات داده شد.
بعد از هشت روز، مرا دوباره به دادگاه بردند. اما رفتار دادستان تغییر کرده بود و در افتراء به فالون گونگ چیزی گفت. این بار آنها به من اجازه ندادند که صحبت کنم. حکم رسمی مبنی بر محکومیتم به دو سال حبس، نزدیک یکسال بعد از بازداشتم صادر شد تقاضای تجدیدنظر خود را به دادگاه میانی ارائه کردم. سه ماه بعد دو نفر از دادگاه میانی آمدند و از من تعدادی سؤال پرسید. در آن زمان، دفاعیهای در دفاع از ادعاها علیه خود نوشتم. من هیچ جرمی را مرتکب نشده بودم و بهخاطر بیگناهیام خواهان آزادی شدم.
در طول این دوره از زمان، بهدلیل اینکه به دو سال حبس محکوم شدم، افسرده نشدم. میدانستم که این یک توهم است و واقعی نیست. با همتمرینکنندگان بحث و گفتگو کردم. گفتم: «دادخواست تجدیدنظر نفی آزار و شکنجه شیطان است. فقط به روند توجه میکنم، نه به نتیجه. استاد هر چیزی را نظم و ترتیب میدهند.»
در نهایت دادگاه میانی تصمیم گرفت که مجدداً محاکمه را بازگشایی کند و به من دستور داد که موافقتنامهای را امضاء کنم. از امضای آن خودداری کردم. هر روز به فرستادن افکار درست ادامه دادم. آزار و شکنجه شیطان را نپذیرفتم. مسیرم توسط استاد نظم و ترتیب داده شده است!
تبرئه
هر روز از ساعت 6 تا 7 عصر جلسهای در سلول برگزار میشد. من و سایر تمرینکنندگان از این ساعت برای ازبرخواندن فا و فرستادن افکار درست استفاده میکردیم. هر نفر باید چیزی میگفت. زندانیان عادی چیزهایی مانند این میگفتند که دلتنگ خانه و فرزندانشان و غیره هستند. گفتارم فقط یک چیز بود: «فالون دافا خوب است. اگر این کلمات را تکرار کنید متبرک خواهید شد. جهان ما به حقیقت، نیکخواهی، بردباری نیاز دارد. اگر آن کلمات را به خاطر بسپاری، آینده خوبی خواهی داشت. من هیچ جرمی مرتکب نشدهام و باید فوراً آزاد شوم.» هر روز همین را میگفتم و فقط از افراد میخواستم که عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را بهخاطر بسپارند.
هر زمان میخواهم حقایق را روشن کنم، هیچ کسی نمیتواند مانع من شود. در ضمن کار یا در جلسات سلول آهنگهای دافا را میخواندم. تقریباً همه آنها گفتند که آهنگهای دافا واقعاً زیبا هستند. سرپرست سلول حتی از من خواست که به او آهنگ نجات را کلمه به کلمه یاد بدهم. او بانگ زد: «نجات انتخاب من است. هر زمان به این آهنگ گوش میدهم، میخواهم گریه کنم.» او نجات را بهعنوان آهنگ رسمی سلولمان نامگذاری کرد. پس از آن، هر زمان جلسهای در سلول داشتم، از من میخواست که همه افراد در سلول را برای آهنگهای نجات و فالون دافا خوب است! هدایت کنم.
بعدازظهر یک روز تبرئه شدم، همه فریاد میزدند و هیجانزده شده بودند. شخصی گفت: «این درست است که شما تبرئه شدید!» همسلولی دیگری بانگ زد: «خاله عزیز، ما دلتنگ شما خواهیم شد!» همه آمدند و مرا در آغوش گرفتند.
تحت محافظت استاد، آزار و شکنجه تحمیل شده بر من توسط نیروهای کهن را نفی کردم. بعد از بیرون آمدن از بازداشتگاه، به آسمان نگاه کردم، دو دستم را در مقابل سینهام فشردم و به استاد لی گفتم: «استاد از شما سپاسگزارم! متأسفم که برای شما مشکلاتی ایجاد کردم!»
همچنین قدردان تمرینکنندگانی هستم که به محض اینکه بازداشت شدم به وبسایت مینگهویی اطلاع دادند و اعمال شیطانی در بازداشتگاه را افشاء کردند. همچنین میخواهم از همتمرینکنندگانی که از خارج چین تماس تلفنی برقرار کردند تشکر کنم که بهشدت بدکاران را ترساند و تأثیر قدرتمند افکار درست بدن واحد مریدان فالون گونگ را نشان داد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود