(Minghui.org) قسمت 2: فرهنگ سنتی چین (قسمت دوم از اطاعت از پدر و مادر): حمل برنج برای مسافتی طولانی

مین شون یا همان زیچیان، مانند بسیاری از شاگردان کنفوسیوس، در پادشاهی لو بزرگ شد. وقتی بسیار جوان بود، مادرش درگذشت، پدرش مجدداً ازدواج کرد و پس از مدت کوتاهی نامادری‌اش دو پسر به دنیا آورد.

او با دو پسر خود رفتار بسیار خوبی داشت و برای اینکه بتوانند ماه‌های سخت زمستان را تحمل کنند، ژاکت‌های آنها را از ضایعات ابریشمی پر می‌کرد که عایق خوبی است و حتی هنگام بازی در بیرون از منزل برای زمانی طولانی، شخص را در برابر سرما محافظت می‌کند، اما به مین شون ژاکتی بافته شده با گونی می‌داد که عایق مناسبی نیست و مین شون در زمستان‌های سخت اغلب تا حدی یخ می‌زد که صورتش کبود می‌شد، اما هرگز شکایت نمی‌کرد.

یک روز پدر مین شون باید بیرون می‌رفت و از او خواست که با گاری او را به مقصد ببرد. هوا به‌شدت سرد و دمای هوا بسیار پایین بود و ژاکت مین شون محافظت چندانی از او نمی‌کرد. دستانش یخ‌زده و بی‌حس و لب‌هایش کبود شده بودند. درحالی که تندبادی می‌وزید، سرما باعث می‌شد، بدن مین شون دچار رعشه شود و بی‌اختیار بلرزد. او نتوانست افسار را نگه دارد و کنترل گاری را از دست داد.

پدر مین شون با آگاهی به اینکه پسرش همیشه راننده خوبی است، از این اتفاق وحشت‌زده شد، واکنش تندی نشان داد و از روی عصبانیت پسرش را شلاق زد. ضربات شلاق باعث شد ژاکت یخ‌زده مین شون پاره شود و نخ‌های گونی همه جا در هوا به پرواز درآیند. وقتی پدرش این صحنه را دید، رنگ از صورتش پرید و فهمید چه اتفاقی افتاده است و اینکه پسرش به‌شدت سردش است.

پدر مین شون که از این واقعیت شوکه شده بود، عمیقاً پشیمان شد و فهمید این جریان تقصیر خودش است و اینکه از پسرش به‌خوبی مراقبت نکرده است. او با آگاهی به اینکه همسر دومش رفتار بی‌رحمانه‌ای با مین شون داشته است، وقتی به خانه بازگشتند، تصمیم گرفت او را طلاق دهد و از خانه بیرون کند.

مین شون با شنیدن تصمیم پدرش مقابل او زانو زد و درحالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، التماسش کرد و گفت: «با این مادر، یک کودک احساس سرما می‌کند، اما بدون این مادر، هر سه فرزند یتیم هستند.» پدرش تحت تأثیر حرف‌های او تصمیمش را عوض کرد و به زندگی با همسرش ادامه داد.

نامادری مین شون با دیدن این جریان و قلب صمیمی این پسر که هیچ رنجشی در خود نگه نمی‌داشت، عمیقاً از اعمالش پشیمان و از آن روز به بعد رفتارش با مین شون خوب شد.