(Minghui.org) همیشه به‎شدت اهل بحث و جدل بودم. پس از اینکه تمرین فالون دافا را در سال 1996 شروع کردم، هنوز هم وابستگیِ قوی‎ای به خودنمایی داشتم. از اینکه دیگران مرا مورد تعریف و تمجید قرار دهند لذت می‎بردم و اغلب به من گفته می‎شد که فرد توانایی هستم. حتی زمانی که ما تمرین‎کنندگان درباره تجربیات تزکیه‎مان صحبت می‎کردیم، همیشه نظرات دیگران را کنار می‎گذاشتم و بر نظرات خودم تأکید داشتم.

در ظاهر به‌نظر می‎رسید که فرد بسیار کوشایی هستم. اما پس از مطالعه بیشتر فا، خودم را بررسی کردم و متوجه شدم که اگرچه کارهای دافای زیادی انجام می‎دادم، اما آنها را به‎خاطر تحسین شدن از سوی دیگران انجام می‎دادم. به‎طور حقیقی خودم را تزکیه نمی‎کردم.

استاد بیان کردند:

«درواقع، بسیاری از مریدان دافای عادی که ساکت هستند و زیاد از آنها نمی‌شنوید خیلی خوب تزکیه کرده‌اند.» (آموزش فا در كنفرانس فای ۲۰۰۳ آتلانتا)

فهمیدم که باید سایر تمرین‎کنندگان را به‌عنوان خانواده‎مان در نظر بگیریم. هر گاه شاهد هر گونه کم و کسری هستیم، باید آن را در سکوت اصلاح کنیم. نیازی به خودنمایی نیست، زیرا همه ما اعضای یک خانواده هستیم.

یادگیریِ کمکِ بی‌سروصدا به دیگران

اکثر تمرین‎کنندگان در منطقه‎ام با تعویض کارتریج تونر برای چاپگر لیزری مشکل دارند. آنها معمولاً به آن آسیب می‎زنند و پس از آن باید یکی دیگر بخرند، بنابراین منابع را از بین می‎برند. تصمیم گرفتم یاد بگیرم چگونه کارتریج را تعویض کنم. چند ویدئو را در اینترنت دیدم که درباره چگونگی بیرون آوردن و پر کردن دوباره کارتریج بود. همچنین لوازم لازم تعویض کارتریج، مانند روغن چرب‌کننده، پنبه مخصوص جاذب و الکل را خریدم.

در ابتدا یادگیری این کار سخت بود. تعویض اولین کارتریج زمان زیادی برد و همه جا پر از تونر شد. پیچیدگی این کار تنها دلیل آن بود که هیچ کسی نمی‎خواست آن را انجام دهد- آن کار کثیف و پردردسری بود. می‎خواستم این کار را رها کنم، اما خودم را ترغیب کردم که ادامه دهم، زیرا متوجه شدم این فرصتی برای تزکیه است.

با گذشت زمان، با پر کردن و تعویض کارتریج آشنا شدم و انجام آن برایم آسان‌تر شد. هنگامی که به دیدن تمرین‎کنندگان در حومه شهر رفتیم، چند کارتریج تونر را که هنوز قابل استفاده بودند پیدا کردم. آنها را به خانه آوردم، و تعمیرشان كردم و سپس از آنها استفاده كرديم.

وقتی مسائل دشوار می‎شد، گاهی اوقات افکار منفی داشتم. تمرین‎کننده‎ای از من خواست که به خانه‎اش بروم و تونر چاپگرش را پر کنم. او گفت که شنیده است من فرد بسیار ماهری هستم. وقتی این را شنیدم، بیش از حد مشعوف شدم. درست بعد از اینکه مرا تحسین کرد، به طور تصادفی کارتریجی که تازه پر کرده بودم از دستم افتاد و تونر همه جا ریخت. هر دو بلافاصله به درون نگاه کردیم. وابستگی‎ام به شوق و اشتیاق بیش از حد را پیدا کردم و او گفت به تمیزی و نظافت وابسته بود. او گفت که از من درخواست کمک کرده بود؛ زیرا فکر می‎کرد کثیف کاری نمی‎کنم. از آنجا که کارتریج از دستم افتاد، وابستگیِ هر دوی ما افشاء شد.

یک روز وقتی کارتریج تمرین‎کننده دیگری را تعمیر کردم، به او گفتم مراقب باشد. چند روز بعد، او دوباره نزد من آمد تا کارتریج را تعمیر کنم. ناراحت شدم و به‎شدت از او انتقاد کردم. پس از آن، او و سایر تمرین‎کنندگان می‎ترسیدند که از من کمک بخواهند. بعداً متوجه شدم که چرا این واقعه اتفاق افتاده است: دارای خلق و خوی بدی بودم و تمایل داشتم از دیگران انتقاد کنم؛ تمرین‎کنندگانی که در تعمیر کارتریج‎های تونر خوب نبودند، در سایر پروژه‎ها بسیار توانا بودند. من هیچ دلیلی برای عصبانی شدن از آنها نداشتم زیرا فقط مهارت جزئی داشتم که می‎دانستم توسط استاد به من داده شده است. در جنبه‎های دیگر، آنها بسیار تواناتر از من بودند. بعد از اینکه ذهنیتم را تغییر دادم، سایر تمرین‎کنندگان دوباره از من درخواست کمک کردند.

عمیق کردن درکم

با پروژه‎های دافای متعددی همکاری می‌کنم، مانند تهیه مطالبی که حقیقت را روشن می‎کنند. به تازگی متوجه یک مشکل شدم: تمرین‎کنندگان در منطقه ما فقط می‎دانستند چگونه چاپگرهای جوهر رنگی را تعمیر کنند، اما هیچ کسی نمی‎دانست چگونه چاپگرهای لیزری را تعمیر کند. مجبور بودیم تا نزدیکترین شهر، که تقریباً 100 کیلومتر با ما فاصله داشت، رانندگی کنیم، تا بتوانیم آنها را تعمیر کنیم. این خیلی پرهزینه بود، بنابراین تصمیم گرفتم تعمیر کردن آنها را یاد بگیرم.

بعد از مدت کوتاهی فرصتی برایم پیش آمد: دو چاپگر لیزری نیاز به تعمیر داشتند و هماهنگ‎کننده از من خواست که به شهر بروم. تعمیرکار به من گفت چاپگرها را آنجا بگذارم و زمانی که آماده بودند با من تماس می‎گیرد. می‎خواستم نحوه تعمیر آنها را یاد بگیرم، بنابراین گفتم: «ما نیاز فوری به آنها داریم. آیا می‎توانید یکی از آنها را همین حالا تعمیر کنید؟»

او موافقت کرد. در حالی که بر روی چاپگر کار می‎کرد، با دقت به او نگاه کردم. او آنقدر سریع قطعات چاپگر را از هم جدا، تعمیر، و دوباره سرهم کرد که فقط توانستم به‎طور مبهم مراحل تعمیر را به‎خاطر بسپارم.

چند روز بعد، چاپگر دیگری از همان برند و مدل نیاز به تعمیر داشت. می‎خواستم آن را تعمیر کنم، اما تردید کردم: من 60 ساله‎ام، و حافظه خوبی ندارم، آیا واقعاً می‎توانم آن را انجام دهم؟ اگر شکست بخورم و نتوانم آن را سرهم کنم، چه؟ بالاخره تصمیم گرفتم امتحان کنم. آن را باز کردم و از هر مرحله جداسازی قطعات، عکس گرفتم. بعد از چند بار جدا کردن و سرهم کردن قطعات، چاپگر هنوز کار نمی‎کرد. آن را به فروشگاه تعمیر کامپیوتر محلی بردم، اما آنها نیز نتوانستند آن را تعمیر کنند. هماهنگ‎کننده گله و شکایت کرد: «من به تو گفتم آن را به شهر ببری!» من نیز خودم را مورد انتقاد قرار دادم. بدین گونه، چاپگر در خانه‎ام ماند و مورد استفاده قرار نگرفت.

چند روز بعد چاپگر دیگری خراب شد. از آنجایی که مدل این چاپگر مثل قبلی بود، هماهنگ‎کننده پیشنهاد کرد که قطعات هر دو چاپگر را جدا و از قطعات سالم‎شان استفاده کنم تا حداقل یکی از چاپگرها بتواند استفاده شود. او همچنین از گله و شکایت آن روزش عذرخواهی کرد. موافقت کردم که دوباره امتحان کنم و از تمرین‎کننده دیگری خواستم تا مراحل تعمیر را تماشا و به من یادآوری کند. نتیجه این بود که هر دو چاپگر دوباره کار کردند! مشکل در تعمیر چاپگر اول واقعاً کوچک بود: فقط فراموش کرده بودم یک پیچ را سفت کنم. آنقدر هیجان‎زده شدم که تقریباً به گریه افتادم! به وضوح احساس کردم که استاد به ما کمک کردند. این تجربه درکم از آموزه استاد را عمیق کرد:

استاد بیان کردند:

«وقتی به اعتباربخشی به فا می‌پردازید بدون توجه به اینکه با چه چیزی روبرو شده‌اید، همه‌ آن‌ها، به شما می‌گویم، چیز خوبی هستند-- و در این سال‌های آزار و شکنجه، مخصوصاً این‌گونه است-- چراکه آن چیزها ظاهر شده‌اند دقیقاً به‌خاطر این‌که شما تزکیه می‌کنید. آن آزمون‌های سخت و رنج‌ها، بدون توجه به ‌این‌که پی می‌برید چقدر بزرگ یا سخت هستند، چیزهای خوبی هستند، زیرا آن‌ها فقط به‌خاطر تزکیه‌ شما رخ می‌دهند.» (آموزش فا در کنفرانس نیویورک ۲۰۰۸)

مأموریت ما نجات مردم است. باید روشنفکر و نیک‎خواه باشیم و هر موقعیتی را از دیدگاه فا ببینیم. بدون توجه به اینکه با چه پروژه‎ای همکاری می‎کنیم، باید سخت تلاش‎کنیم که کوشاتر شویم، به‎خوبی تزکیه کنیم و افراد بیشتری را نجات دهیم. پیشنهاد می‎کنم همه تمرین‎کنندگان به این فکر کنند که برای کمک به نجات مردم چه کار بیشتری می‎توانند انجام دهند.