(Minghui.org) حدود۱۰ ماه است که برای گفتن حقیقت فالون گونگ به مردم، تلفنی با آنها تماس می‌گیرم. گرچه مدت زیادی نیست، اما تجربیات تکان‌دهندۀ زیادی داشته‌ام. احساس می‌کنم موجودات ذی‌شعور حقیقتاً می‌خواهند واقعیت‌ها را بشنوند. همچنین دریافتم که ما باید نسبت به همه نیک‌خواهی داشته باشیم، چه از (ح.ک.چ) خارج شده باشند چه نشده باشند.

امیدوارم حقایق را بیاموزند

وقتی از طریق تلفن درباره فالون گونگ روشنگری حقیقت می‌کنم، اغلب پیام‌هایی را دریافت می‌کنم. برخی با دیدن تماس از دست رفتۀ من خودشان تماس می‌گیرند، برخی متوجه نمی‌شوند که تماس تلفنی من درباره چه مطلبی بوده است، برخی می‌خواهند اطلاعات بیشتری دریافت کنند و برخی پیام‌های تهدید‌آمیز می‌فرستند.

یکی از پیام‌ها حاکی از این بود که آن شخص مدتی طولانی برای یافتن حقیقت در اینترنت جستجو کرده و امیدوار بوده که آن را پیدا کند. این تماس از شهری دیگر بود، از این رو نمی‌دانستم که چطور شماره مرا به‌دست آورده است. به‌دلیل رعایت ایمنی، چند روز بعد به او پاسخ دادم و گفتم روز بعد تماس می‌گیرم. روز بعد تماس گرفتم و خودش جواب داد. او از ح.ک.چ خارج شد.

همۀ اعضای یک خانواده از ح.ک.چ خارج شدند

در یک تماس تلفنی، شنیدم که مردی به همسرش می‌گفت که بیاید و به صحبت‌ها گوش دهد. آنها باهم به پخش صدا گوش می‌کردند. وقتی اعلام شد که اگر می‌خواهند از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شوند، عدد ۳ را فشار دهند، شنیدم که عدد ۳ را فشار دادند.

سپس این مرد دو فرزندش را صدا کرد و آنها نیز از ح.ک.چ خارج شدند. پدر می‌خواست که همه افراد خانواده‌اش از ح.ک.چ خارج شوند و از آنها خواست که این کار را انجام دهند. درحالی‌که، گوشی را در دست داشتند، می‌توانستم طنین خنده‌های شاد آنها را بشنوم.

تماس مجدد، پس از فشار دادن دکمه‌های اشتباه

یک بار خانمی مسن‌ به تلفن جواب داد. می‌توانستم بشنوم که نوجوانی برای گرفتن گوشی با او دعوا می‌کرد و می‌خواست گوش بدهد. مادر بزرگ از نوه‌اش خواست که مزاحمش نشود. او سه دکمه را برای خارج شدن از سه سازمان ح.ک.چ فشار داد، اما مطمئن نبود که دکمه‌های درست را فشار داده است یا نه، چون نوه‌اش حواس او را پرت می‌کرد. من غرولند او را می‌شنیدم: «آیا دکمۀ درست را فشار دادم؟ عضو ح.ک.چ نشدم.» فکر کردم که باید با او تماس بگیرم و برایش توضیح دهم.

پس از چند دقیقه، دوباره با او تماس گرفتم. به تلفن پاسخ داد، ظاهراً منتظر تماسم بود. این بار به‌نظر می‌رسید که این کار را برای نوه‌اش انجام می‌دهد که جای دیگری بود. او دکمه‌های خروج از لیگ جوانان و پیشگامان جوان را فشار داد.

پرسید که آیا کارش را درست انجام داده یا نه و گفت که خودش عضو ح.ک.چ نبوده است.  تأیید کردم که همه چیز خوب است.

هفت نفر از ح.ک.چ خارج شدند

به‌نظر می‌رسید که اعتبار کارت تلفنم در ماه گذشته به‌پایان رسیده بود، اما در این ماه نیز هنوز کار می‌کرد. گرچه، حدود ۱۰ روز بود که هیچ‌کسی از ح.ک.چ خارج نشده بود. به خودم گفتم بهتر است آرام و نیک‌خواه باشم، به نگرانی‌ام خاتمه دهم و به روشنگری حقیقت درباره فالون گونگ ادامه بدهم.

سرانجام، حدود ساعت ۱۰ شب فردی از ح.ک.چ خارج شد. تصمیم گرفتم ادامه دهم و تماس دیگری گرفتم. فرد بعدی نیز از ح.ک.چ خارج شد. سپس گوشی تلفن به دیگری و پس از آن به شخص دیگر داده شد. همگی از ح.ک.چ خارج شدند.

به دقت گوش می‌دادم. از صدا‌هایشان می‌توانستم بگویم آنها پیر و جوان، زن و مرد بودند. نمی‌توانستم بگویم که آیا آنها متعلق به یک خانواده‌ یا از یک محل کار بودند. آخرین شخص با صدایی آرام گفت: «آیا کسی دیگر هست که از ح.ک.چ خارج نشده باشد؟ آیا همگی از آن خارج شدیم؟» پس از اینکه تماس را قطع کردند تعدادشان را شمردم. در مجموع ۷ نفر از ح.ک.چ خارج شده بودند.

http://en.minghui.org/html/articles/2015/10/15/153245.html