(Minghui.org) تمایل دارم داستانی درباره کارآفرینی مهربان و درستکار را به‌اشتراک بگذارم.

در سال ۲۰۰۴، به‌دلیل تمرین فالون گونگ به‌مدت دو هفته بازداشت شدم. کارآفرینی که پیشش کار می‌کردم، به کمیته امور سیاسی و حقوقی محلی رفت تا از دبیر حزب درخواست آزادی مرا کند، چراکه بی‌گناه بودم. آن روز بازدیدکنندگان بسیاری در دفتر دبیر حزب بودند و این کارآفرین، جلوی همه آنها از وی انتقاد کرد. آن شب، او دبیر حزب را دوباره در منزلش ملاقات کرد و صحبتی طولانی با وی داشت.

دبیر حزب به او گفت: «ما می‌توانیم هر شخص دیگری را آزاد کنیم، حتی قاتلین را، اما درباره تمرین‌کنندگان فالون گونگ نمی‌توانیم کاری کنیم. بااین‌حال روی آن کار خواهم کرد.»

به من گفته شد که دبیر حزب به اداره پلیس رفت و به آنها گفت مرا آزاد کنند. بر این باورم که وی به‌خاطر این کار خوب، برکت و پاداش نصیبش شد، چراکه چند ماه بعد ارتقاء شغلی گرفت.

آنهایی را که ابراز حمایت می‌کنند، بیاد داشته باشید

ضرب‌المثلی قدیمی وجود دارد که یادآوری می‌کند آنهایی را که به ما کمک کرده‌اند، فراموش نکنیم. بنابراین هر سال نو، من و همسرم به دیدار آن کارآفرین می‌رفتیم. او در کسب‌وکارش خیلی موفق بود. وی مردی درشت‌‌اندام با صدایی نافذ و بلند بود. در محله‌اش بسیار محبوب بود و اتاق نشیمنش پر از گل و هدایا از جانب آشنایانی بود که با وی ملاقات کرده بودند.

او گاهی اوقات درباره انحطاط جامعه نظراتی می‌داد. برای نمونه، یک سال بستگان و دوستانش هفت کارتن تخم ‌مرغ محلی به او هدیه دادند. اگرچه می‌بایست در یک کارتن، به‌تنهایی حدود ۱۰۰ تخم مرغ وجود داشته باشد، اما فقط حدود ۱۳۰ تخم مرغ در کل کارتن‌ها بود. تخم مرغ‌ها توسط افراد مختلفی به او داده شده بودند، بنابراین احتمالش کم بود که فقط یک فروشنده مشتریانش را فریب داده باشد. این بدین معنا بود که فروشندگان بسیاری مشتریانشان را فریب داده بودند و او می‌گفت این مسئله شاهدی است بر اینکه استاندارد اخلاقی رو به زوال است.

هر سال به آن کارآفرین یک دی‌وی‌دی شن یون می‌دادیم. او نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست را هم خواند، اما هنوز رهبر پیشین حزب کمونیست چین (ح.ک.چ)، مائو زدونگ، را ستایش می‌کرد و مایل نبود حزب را ترک کند.

"زندگی‌ زیر و رو شد"

سه سال پیش زندگی‌ وی زیر و رو شد.

این مرد مهربان به افراد بسیاری از جمله بستگانش کمک کرده بود. به فروشندگان بسیاری نیز آموزش داده و به آنها در پیشرفت کسب‌وکارشان کمک کرده بود. اما برخی از فروشندگان و بستگانش با کسب‌وکارش را از دستش درآورده بودند. آنها همه افرادی بودند که وی زمانی به آنها کمک کرده بود.

وی برای پرداخت بدهی‌هایی که طی این جریان به‌وجود آمده بود، مجبور به فروش خانه‌اش شد و به زادگاهش نقل‌مکان کرد. نمی‌توانست درک کند که چرا افرادی که اینقدر به آنها کمک کرده بود، چنین کارهای بدی را نسبت به او انجام داده‌اند.

من و همسرم دوباره در سال نوی ۲۰۱۵ به دیدارش رفتیم. او از دیدن ما بسیار خوشحال شد و گفت که مجبور نیستیم هر سال به دیدنش برویم، چراکه دیگر در محل بسیار دوری از ما زندگی می‌کرد. شرایطش خیلی بد به‌نظر می‌رسید. لباس‌هایش کهنه بودند و خیلی لاغر شده بود. می‌توانیم بگوییم که هیچ کسی به دیدنش نمی‌آمد.

دیدارهای ما او را متقاعد کرد که فالون گونگ خوب است

ما درباره سلامتی و زندگی با او صحبت کردیم. وی حال مادرزنم را پرسید. مادرزنم سابق بر این از پادرد و سردرد رنج می‌برد، اما بعد از تمرین‌ فالون گونگ همه دردهایش ناپدید شد. برای بیش از ۱۰ سال، دیگر مجبور به مصرف هیچ دارویی نبوده است. او ۹۱ سال دارد، اما بسیار سالم و تندرست است.

آن کارآفرین و همسرش ازطریق تعامل با ما متوجه شدند که تمرین‌کنندگان فالون گونگ چگونه افرادی هستند. طی ۱۱ سال گذشته، بدون توجه به اینکه چقدر سرمان شلوغ بود، هر سال به ملاقاتشان می‌رفتیم.

زمانی که آنجا را ترک می‌کردیم، مسیری طولانی از خانه‌اش را با ما قدم زد. او دستانمان را نگه داشته بود و نمی‌خواست ما را رها کند. به او گفتیم که از خودش به‌خوبی مراقبت کند. به او فلایری درباره فالون گونگ دادیم و دوباره از او خواستیم تا ح.ک.چ را رها کند و این بار وی موافقت کرد.

او گفت به آنچه گفته‌ایم، باور آورده، چراکه می‌بیند ما فقط اهداف خوبی داریم. باور داشت که استاد دافا برکت نصیبش خواهد کرد و او را در غلبه بر مشکلاتش یاری خواهد رساند.

در مسیر بازگشت به خانه‌مان، همسرم گفت: «او در نهایت بعد از ۱۱ سال نجات یافت. حتی بعد از آنچه برایش اتفاق افتاده، هنوز باور دارد که افراد خوبی در این دنیا وجود دارند. تلاش‌های ما ارزشمند بود و به ثمر نشست.»

http://en.minghui.org/html/articles/2016/1/8/154715.html