(Minghui.org) من و شوهر و دخترم پیش از شروع تمرین فالون دافا دچار مشکلات جسمی زیادی بودیم. حالا نه فقط تندرست و سالم بلکه افراد خوبی نیز شده‌ایم.

درگیری‌های خانوادگی

ما خانواده کم درآمدی هستیم اما بازهم دخترمان را به مدارس و کلاس‌ها خوبی فرستاده‌ایم به این امید که شروع بهتری در زندگی داشته باشد. متأسفانه او در مدرسه به‌خوبی عمل نکرد و این موضوع تا سال‌ها سبب ناامیدی من بود.

دخترم به مدت چند سال به‌دلیل دل درد مجبور بود دائماً دارو تزریق کند. در کلاس ششم به دلیل درد شدیدی که داشت نتوانست به‌طور کامل سر کلاس‌ها حاضر شود. مشخص شد که مبتلا به انسداد دوازدهه است و پزشک توصیه کرد که تحت جراحی قرار بگیرد.

خواهر شوهرم فالون دافا را تمرین می‌کند که در اثر آن تمام بیماری‌هایش بهبود یافته است. اما من متقاعد نشده بودم که این تمرین بهتر از سایر تمرینات فیزیکی است و نسبت به این روش‌ها بدبین شده بودم. چون شاهد بودم که برخی از معابد از راه فروش نشان‌های مقدس کسب درآمد می‌کنند. از اینرو موافقت کردم که دخترم جراحی شود.

پزشکان پس از جراحی به ما گفتند که او باید غذاها را به‌صورت مایع مصرف کند و ممکن است خللی در رشدش ایجاد شود. آن سال به‌دلیل تحمل سختی‌های زیاد، عمکردش در مدرسه باز هم ضعیف‌تر شد.

یک سال بعد بیماری دخترم بازگشت. پزشکان جراحی دیگری را توصیه کردند، اما ما تصمیم گرفتیم این کار را نکنیم.

سپس مشخص شد که شوهرم مبتلا به دیابت شده است و پزشک او توصیه کرد استفاده از انسولین را شروع کند. اما او که 40 ساله بود حاضر به این کار نشد.

آموختن دافا

من و شوهرم بارها درباره اینکه باید چه راهی را در پیش بگیریم صحبت کردیم. دچار مشکلات مالی و تحت فشار و استرس بودیم که خود این باعث فشار بیشتری شده بود. سرانجام تصمیم گرفتیم به‌رغم آزار و شکنجه، فالون دافا را امتحان کنیم.

در تاریخ 8 آوریل 2012 به دیدن خواهر شوهرم رفتیم و از او خواستیم این تمرین را به ما یاد بدهد. او گفت هدف فالون دافا درمانگری نیست بلکه کمک می‌کند مردم مهربان‌تر شوند. او پیشنهاد کرد قبل از اینکه تصمیم بگیریم این تمرین را شروع کنیم، ابتدا فیلم‌های سخنرانی استاد را نگاه کنیم.

روزی یک سخنرانی را در خانه نگاه می‌کردیم. روز هشتم شوهرم سطح قند خونش را اندازه گرفت. ما از اینکه فهمیدیم قند خونش به میزان عادی بازگشته است شگفت‌زده شدیم.

اما  شگفت‌زدگی ما بیشتر به این خاطر بود که هنوز تصمیم نگرفته بودیم دافا را تمرین کنیم. او فقط سخنرانی‌ها را نگاه کرده بود. دافا برای شوهرم کاری کرد که مصرف دارو انجام نداده بود. شوهرم که پس از تشخیص بیماری‌اش از خوردن میوه و شیرینی پرهیز کرده بود، حالا قادر به خوردن آنها بود.

من مبتلا به تپش قلب و سایر بیماری‌ها بودم. پس از اینکه سخنرانی‌های استاد را نگاه کردیم همه آن علائم از بین رفت.

وضعیت جسمی دخترم نیز به سرعت تغییر کرد. دیگر دل درد نداشت و می‌توانست غذای عادی بخورد. سرانجام رشد کرد و قدش بلند شد. درکش بسیار بالا رفت، بیشتر درس خواند و نمرات خوبی کسب کرد.

شوهرم نیز تغییر کرد. او کوچک‌ترین عضو خانواده و در نتیجه لوس شده بود. قمار می‌کرد و معتاد به سیگار و الکل بود. او از انجام هر کاری اجتناب می‌کرد تا حدی که سرپرستش از او قطع امید کرده بود و هیچ واحد کاری حاضر به پذیرش او نبود. پس از شروع تمرین دافا، هر وظیفه‌ای را که به او محول می‌شد، انجام می‌داد و به دیگران کمک می‌کرد که کارشان را تمام کنند. او حتی داوطلبانه کارهایی را انجام می‌داد که هیچ کسی آنها را قبول نمی‌کرد.

اعتباربخشی به دافا

مردم از دیدن تغییرات مثبت در خانواده‌مان شگفت‌زده می‌شدند. من در بیمارستانی به‌عنوان خدمتکار کار می‌کنم. سابقاً شوهر و دخترم اغلب نزد پزشکان آنجا می‌آمدند. پزشکان و پرستاران نمی‌دانستند چرا آنها دیگر به بیمارستان نمی‌آیند. من گفتم که پس از شروع تمرین دافا کاملاً بهبود یافته‌اند.

سرپرستار گفت: «حقیقتاً تو نیز با تمرین دافا بهبود یافته‌ای. اما نباید آن را بلند بگویی. حزب هنوز همه چیز را تحت کنترل دارد و تو باید مراقب باشی.»

من گفتم: «شما خانواده مرا به خوبی می‌شناسید و می‌دانید که ما چقدر بیمار بودیم. حالا تندرست هستیم اما هنوز اجازه نداریم درباره این تمرین با مردم صحبت کنیم؟ حزب ما را مجبور می‌کند دروغ بگوییم اما دافا راستگویی را به ما می‌‌آموزد. می‌توانید به من بگویید کدام بهتر است؟»

وقتی مردم از شوهرم می‌پرسند چه چیزی باعث تغییر او شد، به آنها می‌گوید که چطور تمرین‌کننده فالون دافا شد. همکارانش به او می‌گفتند که احمق است که انجام کارهای سخت را قبول می‌کند.

او به آنها گفت: «شما منِ قدیمی‌ام را ترجیح می‌دهید. کسی که تنبل بود، الکل می‌نوشید و سیگار می‌کشید. حالا سیگار و الکل و قمار را ترک کرده‌ام و به جای آن روی کارم تمرکز می‌کنم و مراقب دیگران هستم. اما کسی که حالا هستم را نمی‌پسندید؟ آیا این مشکل جامعه‌ای که توسط حزب کنترل می‌شود نیست؟»

حالا بیشتر همکارانش پذیرفته‌اند که فالون دافا خوب است و از حزب و سازمان‌های جوانانش خارج شده‌اند.