(Minghui.org)

استفاده از تلفن همراهم

وقتی برای اولین بار درباره تمرین‌کنندگانی شنیدم که با استفاده از تلفن همراه‌شان امکان بیشتری به مردم می‌دهند که مطالبی درباره فالون دافا و آزار و شکنجه آن توسط حزب کمونیست بدانند، فکر ‌کردم که این می‌تواند ابزار قدرتمندی باشد.

طولی نکشید که من نیز درگیر این کار شدم. هر کجا که بودم از تلفن همراهم برای تماس با مردم استفاده می‌کردم. اهمیتی نداشت که در زمستان چقدر هوا سرد یا در تابستان چقدر گرم باشد، تمرین‌کنندگان در منطقه ما برای تماس با مردم همیشه بیرون می‌رفتند.

یک بار پس از تماس‌های تلفنی، در ادرارم خون دیدم. به‌درون نگاه کردم اما نتوانستم هیچگونه وابستگی‌ای را پیدا کنم، چون افکارم فقط متمرکز بر صحبت با مردم درباره دافا بود. ازاین‌رو، این فقط می‌توانست مداخله‌ای باشد که مانع تماس‌های تلفنی‌ام شود. قلبم تحت تأثیر قرار نگرفت و روز بعد مطابق معمول بیرون رفتم. خونریزی به‌مدت سه روز ادامه داشت، سپس قطع شد.

یکی از تمرین‌کننده‌ها که او را می‌شناختم، دوچرخه برقی خریده بود. اما، اولین روز که سوار آن شد، آن را به لبه پیاده‌رو زد و خراب شد. آن را تعمیر کرد، اما می‌ترسید دوباره آن را براند. مصمم شدم دوچرخه را از او بخرم.

فکر می‌کردم که اگر شخصی بتواند روزانه با 10 نفر صحبت کند، دو نفر می‌توانند با دو برابر آن تعداد صحبت کنند. اگر افراد بیشتری را در این کار درگیر کنیم، در طول تابستان چه تعداد از افراد دافا را یاد می‌گیرند؟ تصمیم گرفتم دو تمرین‌کننده دیگر را همراه خودم با دوچرخه ببرم. آن تابستان می‌توانستیم برای افراد بسیاری حقیقت را روشن کنیم.

کمک به مأمور پلیس برای خروج از ح.ک.چ

روزی با اداره پلیسی تماس گرفتم و در آنجا با مأمور پلیس درباره دافا صحبت کردم. او با عصبانیت گفت: «اینجا اداره پلیس است! چطور جرأت می‌کنی با من درباره این موضوع صحبت کنی؟ بهتر است سریع‌تر تماس را قطع کنی!»

تحت‌تأثیر صحبت‌هایش قرار نگرفتم و پاسخ دادم: «لطفاً اجازه بدهید صحبتم را تمام کنم. زندگی یک مأمور پلیس نیز با ارزش است. لازم است شما نیز از ایمنی خود اطمینان حاصل کنید. حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) که فای بودا را آزار و شکنجه می‌کند همان آزار و شکنجه مهربانی است. این همچنین علیه قانون اساسی چین است. چنین فعالیت‌هایی توسط آسمان مجازات خواهند شد. آیا شما تحت‌تأثیر قرار نمی‌گیرید؟»

ادامه دادم: «هر جنایتی که ح.ک.چ مرتکب شده است، شما نیز به‌عنوان یک عضو حزب مسئول خواهید بود. اگر نمی‌خواهید تحت‌تأثیر قرار بگیرید، باید عضویت خود را در حزب انکار کنید. فقط امیدوارم که آینده خوبی داشته باشید. چطور است یک نام مستعار به شما بدهم که بتوانید با استفاده از آن از حزب خارج شوید؟»

او پاسخی نداد، بنابراین از او پرسیدم: «آیا می‌توانید آزادانه صحبت کنید؟ اگر نه، تمام چیزی که باید بگویید بله یا نه است.» از او پرسیدم آیا به حزب ملحق شده است. او پاسخ داد: «بله.»

وقتی از او پرسیدم آیا می‌توانم یک نام مستعار به او بدهم تا از حزب خارج شود، پاسخ داد: «بسیار خوب.»

آنگاه به او گفتم که این عبارات را به‌خاطر داشته باشد: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.»

او پاسخ داد: «متشکرم!» آنگاه به‌آرامی گفت که مراقب باشم و ایمنی‌ را رعایت کنم.

پس از اینکه مأموران پلیس حقایق را درباره فالون دافا و آزار و شکنجه دریافتند، موارد بسیاری وجود داشته‌ است که آنها تصمیم گرفتند از حزب خارج شوند.

روشنگری حقایق پس از یک حادثه رانندگی

روزی، هنگامی‌که مشغول راندن دوچرخه‌ام بودم، ناگهان ماشین پشت سرم سعی کرد که سر پیچی تند سبقت بگیرد. نهایتاً با من برخورد کرد. سرم و بازوی چپم آسیب دید و بی‌هوش شدم.

وقتی به خود آمدم، روی زمین افتاده بودم. دو نفر را دیدم که از ماشینی حدود 60 متر دورتر پیاده شدند. به‌نظر می‌رسید آنها افرادی هستند که مسبب این حادثه بودند. یکی از آنها آشنا به‌نظر می‌رسید. اولین فکرم این بود که حالم خوب است، اما همچنین فکر می‌کردم بدون صحبت با آنها نباید بگذارم بروند.

پس از اینکه به من کمک کردند بلند شوم، آنها سعی کردند از پذیرفتن مسئولیت این حادثه شانه خالی کنند. یکی از آنها مرا سرزنش می‌کرد که پشت سرم را نگاه نمی‌کردم. خندیدم و گفتم: «من نمی‌دانستم که می‌خواهید سبقت بگیرید و بوق ماشین را پشت سرهم نزدید که به من هشدار دهید سرعتم را کم کنم. اما شما را سرزنش نمی‌کنم. لزومی ندارد بترسید یا از قبول مسئولیت اجتناب کنید. من فالون دافا را تمرین می‌کنم و به همین دلیل، از شما خسارت نمی‌خواهم.»

به‌نظر می‌رسید که آرام شدند. یکی از آنها گفت: «ما باید تو را برای معاینه به بیمارستان ببریم. بهتر است عجله کنیم. تو از ما اخاذی نمی‌کنی.»

پاسخ دادم: «حالم خوب است. نگران من نباشید. گرچه، ضربه بسیار شدید بود، اما ورم یا خونریزی ندارم. چند روز پس از انجام تمرین‌های دافا خوب خواهم شد، زیرا فالون دافا واقعاً شگفت‌انگیز است.»

با آنها بیشتر درباره دافا صحبت کردم. به‌خاطر آوردم که قبلاً با یکی از آنها صحبت کرده بودم و آن موقع اعتراض‌هایی داشت. این بار، شخصاً شاهد قدرت دافا و عدم خودخواهی یک تمرین‌کننده است. او موافقت کرد از ح.ک.چ خارج شود.

من بیشتر برای آنها توضیح دادم تا کاملاً دافا را درک کردند و هردوی آنها از حزب خارج شدند. آنگاه گفتم که آزادند بروند.

به‌نظر می‌رسید که شگفت‌زده شده‌اند و از جای‌شان حرکت نکردند. یکی از آنها پرسید: «گرچه به بیمارستان نرفته‌ای، اما حالت خوب است؟» آنها پافشاری می‌کردند که به من مقداری غرامت بدهند. قاطعانه پول را رد ‌کردم. گفتم که آنها عمداً مرتکب آن حادثه نشده‌اند، استادمان از ما می‌خواهند در ابتدا سایرین را درنظر بگیریم و پس از خواندن بیشتر جوآن فالون و انجام تمرین‌ها به‌سرعت بهبود می‌یابم. آنها تحت‌تأثیر قرار گرفتند و یکی از آنها گفت: «ما هرگز انتظار نداشتیم چنین شخص خوبی را در این دنیا ملاقات کنیم.»

نمی‌توانستم به گردنم فشار بیاورم و برای بلند کردن بازویم مشکل داشتم. اما طوری برنامه‌ریزی کردم که صبح روز بعد بیدار شوم، و تمرین‌ها را انجام دهم و سه روز بعد خوب شدم. می‌دانستم که استاد به من کمک کردند که قرضی را ادا کنم.