(Minghui.org) گروه مارش تیان گوئو (تایوان) در سپتامبر2006 تأسیس شد و من به عنوان نوازنده پیکولو به آن پیوستم.

در سال نو ی 2007، زمانی که شروع به برگزاری رژه در هنگ کنگ کردیم، فقط دو آهنگ یاد گرفته بودم. احساس می‌کردیم که نجات مردم در هنگ‌کنگ مأموریت و مسئولیت ماست؛ گردشگران زیادی از چین برای دیدن مناظر به آنجا می‌آمدند. اما پس از سال 2015، ویزای بسیاری از اعضای گروه‌مان تمدید نشد.

همچنین در سال 2015 تغییرات داخلی در گروه ایجاد شد. یک رهبر ارکستر جدید حرفه‌ای به ما پیوست که یک برنامۀ آموزش رسمی موسیقی را ایجاد کرد. ما تئوری اولیه را یاد گرفتیم، تکنیک‌های اولیه را تمرین کردیم و یک سیستم آزمایشی برای آهنگ‌های اجرایی خود راه‌اندازی کردیم. همه برای رشد و پیشرفت در تکنیک موسیقی خود تحت فشار بودند.

الهام گرفتن از رویدادی در ژاپن

در اوت2016 شنیدم که قرار است یک رویداد برگزار شود. از ما خواسته شد تا در طول جشنی در یکی از دانشگاه‌های مشهور ژاپن، از اجرای صحنه‌ای پشتیبانی کنیم. ما نیاز به هماهنگی با اعضای گروه مارش تیان گوئو در ژاپن داشتیم. از آنجایی که اجرا خیلی بزرگ نبود، فقط به یک نوازنده پیکولو نیاز داشت. به ما گفته شد که آموزش سازهای بادی در ژاپن بسیار سخت‌گیرانه است و استانداردهای آنها بالاست. علاوه بر این، این دانشگاه خودش ارکستر سمفونیک دارد. اگر می‌خواهیم در آنجا اجرا کنیم، باید با جدیت تمرین کنیم تا استانداردهایمان را ارتقا دهیم. در رژه‌های گذشته، هر زمان که خوب اجرا نمی‌کردم، سایر تمرین‌کنندگان مکمل من بودند. اما اکنون باید این مسئولیت را خودم به عهده می‌گرفتم. با قلبی ناآرام در رویداد ثبت نام کردم.

این یک تجربۀ فراموش‌نشدنی بود. اکثر اعضای گروهی که در آموزش تمرین موسیقی شرکت کردند میانسال یا مسن بودند. در آن زمان، تمرکز آموزش عمدتاً بر روی اصول اولیه مانند اجرای هماهنگ، هارمونی و کنترل صدا بود. رهبر ارکستر سختگیر بود و استانداردهای بسیار بالایی داشت. در ابتدا نمی‌توانستیم یک نت را هم صدا بزنیم. از آنجایی که نمی‌توانستیم تنفس خود را هماهنگ کنیم، برخی زودتر یا دیرتر از بقیه شروع به نواختن می‌کردند. وقتی یک نفر اشتباه می‌کرد، مجبور می‌شدیم آن قطعه را آنقدر تکرار کنیم تا اینکه درست اجرا شود. هر تصحیح بیش از نیم ساعت طول می‌کشید، بنابراین برای رهبر ارکستر واقعا سخت بود.

نواختن هارمونیک‌ها و گام‌ها در هارمونی حتی سخت‌تر بود. رهبر ارکستر در مورد نوازندگی ما با استفاده از کلمات انتزاعی مانند عدم تاکید بر نت شروع، نیاز به سرزنده بودن، هماهنگ بودن و غیره نظر می‌داد. ما نه تنها با این اصطلاحات آشنا نبودیم بلکه فاقد مهارت‌های ابتدایی برای برآورده کردن الزامات او بودیم. این موضوع رهبر ارکستر را مضطرب و عصبانی می‌کرد. فقط یک نت اشتباه باعث می‌شد که او با صدای بلند ما را سرزنش کند یا به ما نگاه خیره بیندازد. هر چه او عصبانی‌تر می‌شد، همه بیشتر می‌ترسیدند. این بر توانایی ما در نواختن سازهایمان تأثیر می‌گذاشت. پس از چند دور سرزنش شدن، اعتماد به نفس همه متزلزل شد. برخی از اعضای گروه هنگام رانندگی به خانه گریه می‌کردند، در حالی که برخی دیگر در مورد ترک گروه صحبت می‌کردند.

در طی این فرآیند، شین‌شینگ من نیز از همکاری کامل به خشم تبدیل شد. پیکولو بالاترین دانگ صدا در گروه است. به‌عنوان تنها نوازنده پیکولو، نمی‌توانستم پنهان شوم. به من اشاره کردند که صدای سازم خیلی  برجسته، تیز، یا ناهماهنگ است. رهبر ارکستر مدام به من می‌گفت که نرم‌تر، ملایم‌تر و خیلی نرم‌تر بنوازم. تمام تلاشم را کردم اما باز هم نتوانستم او را راضی کنم. به ازای هر اشتباهی که مرتکب می‌شدم، به من خیره می‌شد؛ احساس می‌کردم که میلیون‌ها شمشیر قلبم را سوراخ می‌کنند. رنجش و عصبانیتم بیشتر شد.

همچنین افزایش آزمون‌های شین‌شینگ را در محل کار تجربه کردم. بعد از کار، به اتاق تمرین هجوم می‌بردم و احساس می‌کردم که در آزمایشی وارد شده‌ام که در آن در آب‌های عمیق و آتش سوزان آزمایش می‌شوم. مدام افکار منفی‌ام را سرکوب می‌کردم.

اما وقتی مستقیماً به من اشاره ‌شد، دیگر نتوانستم خشم خود را سرکوب کنم. از نواختن دست کشیدم و همانجا نشستم و پیکولوی خود را طوری نگه داشتم که انگار در حال نواختن هستم. خیلی زود بقیه افراد متوجه شدند و از من خواستند تا زمانی که درست بنوازم، به تنهایی بنوازم. وقتی از معلم موسیقی‌ام شکایت کردم، او گفت: «تو باید خودت را جای رهبر ارکستر بگذاری. رهبر ارکستر بودن کار سختی است.» با شنیدن آن، ناگهان روشن شدم. بله، چرا آنقدر به خودم وابسته بودم که نمی‌توانستم به دیگران فکر کنم؟ ناگهان سختی او را احساس کردم. تصحیح گروهی از افرادی که آموزش موسیقی کمی دیده بودند سخت بود و صداهایی که ما تولید می‌کردیم چندان هماهنگ نبود.

پس از بازگشت به خانه، آرام شدم و فا را مطالعه کردم. استاد بیان کردند:

«اگر من و شما بایکدیگر با احترام رفتار کنیم و اینجا در هماهنگی بنشینیم، چگونه می‌تواند رشد گونگ امکان‌پذیر باشد؟» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)
«اما مسلم است که آن موجود والا خواسته‌های‌شان را برآورده نمی‌کند. زیرا او آن مشکلات را در زندگی‌شان نظم و ترتیب داده بود و برای آن بود که شین‌شینگ‌شان ارتقاء یابد، به‌طوری که بتوانند از طریق مشکلات خود را رشد دهند. چگونه امکان دارد آن موجود والا آن مشکلات را برای‌تان حل کند؟ اصلاً آن‌ها را حل نمی‌کند. اگر آن‌ها را حل کند چگونه می‌توانید گونگ‌تان را افزایش و شین‌شینگ‌تان را رشد دهید و سطح‌تان را بالا ببرید؟» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

شوکه شدم. چگونه می‌توانم با این فرصت برای بهبود تزکیه‌ام به عنوان رفتاری ناعادلانه برخورد کنم؟ فراموش کرده بودم که یک تزکیه‌کننده هستم. فهمیدم که این نظم و ترتیب پرزحمت استاد بود تا به من کمک کنند قبل از اینکه بتوانم تکنیک موسیقی خود را بهبود بخشم، ابتدا شین‌شینگ خود را تزکیه کنم. رهبر ارکستر مسئولیت خود را انجام می‌داد، که این بود که به کاستی‌های ما اشاره کند. همه برای نجات مردم وقتشان را فدا می‌کردند. چرا ناراضی بودم؟

متوجه شدم که این وابستگی را دارم که نمی‌توانم انتقاد دیگران را بپذیرم.

آرام شدم و پیکولو تمرین کردم. صحبت‌های رهبر ارکستر را به خاطر آوردم و یادداشت کردم. تمام تلاشم را کردم تا به خواسته او برسم. تکنیک درهم و برهم نواختن را نمی‌توان یک شبه حل کرد. فقط می‌توانستم تمام تلاشم را انجام دهم. باید بتوانم انتقاد رهبر ارکستر را با قلب باز بپذیرم.

استاد بیان کردند:

«اما از حالا به بعد باید به آن توجه کنید. باید به مرحله‌ای برسید که قادر به پذیرفتن انتقاد باشید، بدون در نظر گرفتن اینکه از طرف چه کسی است. اگر در آن حقیقت وجود دارد، خودتان را درست کنید، و اگر نیست، آن‌را مدنظر قرار دهید. اگر بتوانید درحالی که مورد انتقاد یا نکوهش قرار می‌گیرید آرام بمانید، در حال رشد هستید» (آموزش فا در شهر لس‌آنجلس)

در یک چشم به هم زدن دو ماه تمرین شدید به پایان رسید. روز اجرا فرا رسید. مدرسه شلوغ و بسیار باشکوه بود. اکثر فارغ‌التحصیلان این دانشگاه وارد جامعه معمولی می‌شوند و 20 هزار دانشجوی بین‌المللی از چین نیز در این مدرسه حضور داشتند. ما راهی کلاس تمرین شدیم تا آخرین تمرین خود را انجام دهیم و لباس‌هایمان را عوض کنیم. همه بی‌سروصدا افکار درست فرستادند و فا را مطالعه کردند.

اجرای آن روز ما بسیار موفق بود. به لطف نیروبخشی استاد، آهنگ‌های دافا بسیار هماهنگ بود و دانشجویان بین‌المللی اجراهای ما را تماشا کردند. دوست ژاپنی من هم آمد. در گذشته،  موفق نشدم حقیقت را برای او روشن کنم، اما پس از تماشای اجرای ما، او می‌خواست بیشتر در مورد دافا بداند. این اولین باری بود که یک گروه فالون دافا در این محوطه اجرا کرد.

در طول بحث و گفتگوی ما بعد از این رویداد، یک تمرین‌کننده جوان در سال دوم تحصیلات دانشگاهی‌اش واقعاً مرا تحت تأثیر قرار داد. او کسی بود که ما را در این رویداد ثبت نام کرد و تمام مراحل تحقق یافتنش را شرح داد. او می‌خواست برای دانشجویان بین‌المللی از چین این امکان را فراهم کند که حقیقت دافا را درک کنند. به‌منظور موفقیت‌آمیز بودن اجرا و برای جلوگیری از دخالت عوامل ویژه حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ)، خبر این رویداد منتشر نشد.

با این وجود، مداخله از سایر بُعدها همچنان زیاد بود. وقتی او دیگر نتوانست فشار را تحمل کند، از پدرش که هم‌تمرین‌کننده بود، خواست تا افکار درست بفرستد. با شنیدن همه چیزهایی که او از سپری کرده بود و قلب پاکش برای نجات مردم، احساس ‌کردم کم‌کاری کرده‌ام. وقتی تمام آن تمرینات و ممارست‌ها را به یاد آوردم، آنها دیگر سخت به‌نظر نمی‌رسیدند.

درست قبل از اینکه روی صحنه اجرا کنیم، یک تمرین رسمی در پارک هیبیا داشتیم. قبل از اینکه بعداً شروع به اجرای برنامه کنیم، قرار شد میزبان برنامه با من مصاحبه کند. تمرین‌کننده ژاپنی تابلوی نمایش رایگان کنسرت را برپا کرد و عده‌ای از رهگذران با دیدن این تابلو برای نشستن وارد شدند. میزبان برنامه از من پرسید: «چه مدت در گروه بوده‌ای؟ آیا می‌توانی یک بخش کوچک را برای ما اجرا کنی؟» متعجب شدم. با وجود اینکه 10 سال در گروه بودم، فقط می‌دانستم چگونه آهنگ‌های دافا را بنوازم و هنوز هم نمی‌توانستم آنها را خوب بنوازم. قسمت‌های سریع و دشواری از نت‌های متعدد وجود داشت که به آنها تسلط نداشتم.

انگار یک ترکه بیدارباش به سرم زده بود! 10 سال بود که به استانداردهای عملکرد نرسیده بودم! ازآنجا که دیدم مخاطبان منتظر پاسخ من بودند.  فورا خشکم زد. به دنبال راهی برای فرار از دوراهی بودم و بالاخره به جواب رسیدم. ساده‌ترین بخش آهنگ «قصه شادی» را اجرا کردم و توانستم از بحران گذر کنم. آهی حاکی از آسودگی خاطر از یک تمرین‌کننده دیگر شنیدم چراکه برای من مضطرب شده بود. بعد از این اتفاق، مصمم شدم که تمرینات اولیه خود را به خوبی انجام دهم و همچنین درک جدیدی از رابطه بین استفاده از موسیقی برای اعتباربخشی به فا و تزکیه شین‌شینگ خود کسب کردم.

آموزش پایه‌ای یک فرآیند تزکیه است

استاد بیان کردند:

«مفهوم تنظیم موسیقی که امروزه داریم درواقع از فرهنگ موسیقی غربی می‌آید و به‌طور اساسی چیزی است که خدایان به انسان ارائه دادند. یکی از بهترین چیزهای این دورۀ تمدن بشری است و برای بشریت، خوبی به ارمغان می‌آورد.» (آموزش فا در جلسه‌ای دربارۀ آهنگسازی)

فهمیدم که موسیقی سنتی غربی نوعی فرهنگ است که توسط موجودات خدایی منتقل شده است. مجموعه‌ای از سیستم‌ها و استانداردها دارد. تنها با پیروی از روش‌های صحیح می‌توانیم اجراهایی با کیفیت ارائه دهیم.

شروع به تمرین اصول اولیه کردم. با نواختن هر نیمگام به مدت 16 ثانیه شروع کردم، سپس به تدریج دامنه خود را به طول 3 اکتاو افزایش دادم. مطمئن شدم که نت‌هایم صدای دقیق و با کیفیتی داشته باشند. بعد از آن گام‌های ماژور و مینور را با سرعت 60 ضربه در دقیقه تمرین کردم و سپس به تدریج سرعت را افزایش دادم.

وقتی اجرا می‌کردم، احساس می‌کردم که مسیر اصلاح فا را طی می‌کنم.

تصحیح اشتباهاتی که 10 سال به یک امر عادی تبدیل شده بود، آسان نیست. با  نشستن در حالت عمودی صحیح شروع کردم و به کنترل جریان هوا رسیدم. پیکولو صداهایی تولید می‌کند که برای ایجادش نوازنده هوا را به بدنه فلوت می‌رساند و باعث ایجاد ارتعاش طنین‌انداز در آن می‌شود. اما جریان هوایی که تولید می‌کردم خیلی سریع بود، بنابراین باید آن را نیز اصلاح می‌کردم. تمرین اصول خسته‌کننده است، بنابراین به‌راحتی احساس ناامیدی در افراد ایجاد می‌شود. آرام کردن خودم و اصلاح تنفسم هر روز بخشی از تزکیه من شد.

رشد کردن، فرآیند شناسایی کاستی‌هایم و اصلاح آنهاست. هر بار که به کلاس می‌رفتم از معلم می‌خواستم قطعه موسیقی کوچکی را ضبط کند و قطعات ضبط شده مرا با آن مقایسه کند. از طریق تجزیه و تحلیل تفاوت بین صداها، می‌توانم مشکلات خود را بشنوم. اما بیشتر اوقات این کار را انجام نمی‌دادم. از معلم پرسیدم که چگونه می‌توانم آن را به شیوه‌ای که او می‌نوازد اجرا کنم، اما توضیحات او انتزاعی بود و درک آن سخت بود. بعدها متوجه شدم که سطح درکم با سطح شین‌شینگم ارتباط نزدیکی دارد. بنابراین، هر زمان که توضیحات او را متوجه نمی‌شدم، می‌دانستم که این بدان معناست که زمان بهبود شین‌شینگم است.

بعد از این رویداد در ژاپن، رهبر ارکستر اغلب از من می‌خواست که در هنگام تمرین گروه‌مان جلوی همه بنوازم. گاهی تنها می‌نواختم. گاهی اوقات دیگران ساز خود را می‌نواختند. در ابتدا خیلی مضطرب می‌شدم. قلبم به تپش می‌افتاد چراکه می‌ترسیدم اشتباه کنم. متوجه شدم که این وابستگی‌ام به شهرت بود و این وابستگی بسیار قوی بود. بعد از اینکه متوجه شدم این فکر را دفع کردم و وابستگی را از بین بردم. بعد از مدتی این وابستگی به تدریج محو شد و دیگر مضطرب نشدم.

رهبر ارکستر مدام می‌گفت که موسیقی باید هماهنگ باشد. درک من از «هماهنگ» این است که سازهای باس، میان‌رده و سازهای با صدای بلند با هم ترکیب می‌شوند تا موسیقی آنها از بقیه متمایز نباشد. همه باید نواختن خود را طوری تنظیم کنند که با سازهای دیگر یک کل تشکیل دهند. این رهاکردن خودمحوری ما است. وقتی رهبر ارکستر قسمت‌های دیگر را تنظیم می‌کرد، موسیقی و سرعت آن‌ها را به‌خاطر می‌سپردم تا بفهمم هر ساز در قطعه چه نقشی بازی می‌کند. این به من کمک می‌کرد تا بفهمم چگونه با دیگران ترکیب شوم. به‌عنوان مثال، وقتی ملودی اصلی را می‌نواختم، صدایم بلندتر بود؛ وقتی همنواز بودم، باید صدایم را کم می‌کردم.

بعد از چند ماه تمرین اصولی، گروه یک امتحان برگزار کرد و رهبر ارکستر گفت که صدای من بهتر شده است. نمی‌دانستم چگونه این کار را کردم. تنها چیزی که می‌دانستم این بود که اکنون می‌توانم در حالتی آرام پیکولو بنوازم. بعد از چند ماه، در حالی که مشغول تمرین هارمونیک بودیم، توانستم جریان هوا را کنترل کنم تا نت‌های بلند را به آرامی پخش کنم. قبل از آن، همیشه سعی می‌کردم صدا را کم کنم. هنگامی که در نهایت توانستم هنگام نواختن نت‌های بلند با گروه هماهنگ شوم، ناگهان فهمیدم که این امر از طریق هماهنگی بسیاری از قسمت‌های بدن من (از جمله معده، گلو، زبان و انگشتان) به دست می‌آید. خوشحال بودم که بالاخره توانستم از این سختی عبور کنم.

در این هنگام به‌یاد آوردم که استاد در یکی از سخنرانی‌های خود بیان کردند:

«به عنوان مثال موسیقی را در نظر بگیرید، چیزی که قبلاً درباره‌اش صحبت کردم. اگر مردم درحالی که موسیقی تصنیف می‌کنند و مطالعه می‌کنند توسط دافا راهنمایی شوند، می‌توانند پیشرفت کنند و الهاماتی داشته باشند، و چیزهایی که به آن‌ها فکر خواهند کرد و خواهند آمد که ببینند، همان‌طور که مورد نیاز واقع می‌شوند، مکاشفات الهی خواهند بود. بنابراین به عبارت دیگر هر حوزه‌ای که ممکن است در آن باشید، زمانی که قادرید مهارت‌هایتان را رشد دهید، آن انعکاسی از پیشرفت پیوسته‌ی شما در صعود از نظر قلمرو است. و مردم می‌توانند ببینند که شما فرد خوبی هستید و کسی که قلب و ذهن خودش را تزکیه می‌کند. از نقطه نظر موجودات بشری، شما در حال یک انسان خوب شدن هستید. در نتیجه‌ی مطالعه‌ی فا و تزکیه‌ی درون خود، بهتر و بهتر عمل می‌کنید، و خدایان خردی را که شایسته‌ی آن هستید به شما اعطا می‌کنند و به شما الهام می‌دهند به‌طوری که درحالی که مطالعه می‌کنید به چیزهای بسیاری پی ببرید، چیزهای بهتری بیافرینید، مهارت خود را رشد دهید، و به ماوراء برسید.» (آموزش فا در شهر لس‌آنجلس)

تا زمانی که ما صمیمانه فا را مطالعه کنیم، استاد به ما خرد عطا می‌کنند و ما خواهیم دانست که چه‌کاری انجام دهیم.

رهبر ارکستر که تمرین‌کننده است نیز آهنگ‌های زیادی را از سبک‌های مختلف موسیقی انتخاب کرد تا به ما در بهبود تکنیک موسیقی کمک کند. از مارش‌هایی که یا سریع و پر جنب و جوش یا صدادار هستند تا هارمونیک‌های برازنده و آرام‌بخش، رهبر ما را راهنمایی می‌کند تا صداهای مختلف را ایجاد کنیم. از جمله این قطعات، سرود ملی ایالات متحده آمریکا است. این آهنگ مارش نیاز به تکنیک زیادی دارد و برای سازها و نوازندگان مختلف آزمونی از الزامات مختلف است.

در این قطعه، بخشی از تکنوازی پیکولو وجود دارد که توسط خوشه‌هایی از نت‌های سریع تشکیل شده است. فقط تمرین انگشت‌گذاری برای نت‌های با دانگ صدای بالا در حال حاضر تلاش زیادی می‌خواهد و من هنوز باید به راهی برای تغییر مداوم نت‌ها با سرعت بسیار بالا بیاندیشم.

با توجه به الزامات رویداد تبادل تکنیک‌های موسیقی آسیا، لازم بود بتوانیم این قطعه را در مدت زمان بسیار کوتاهی اجرا کنیم. رهبر ارکستر درخواست کرد که نوازندگان پیکولو در حین اجرای این بخش بایستند. یک بار دیگر، آزمایشی برای شین‌شینگم به‌وجود آمد. هنوز می‌توانم در حالت اجرای نشسته خونسردی خود را حفظ کنم، اما با ایستادن اوضاع فرق می‌کند. وابستگی‌ام به منیت دوباره شروع به شعله‌ور شدن می‌کند زیرا نگران شکست خوردن در مقابل همه هستم. واقعاً در برابر این درخواست مقاومت کردم و نتوانستم درک خود را از رابطه بین این رویداد و نیاز به ایستادن و نواختن در مقابل همه اصلاح کنم.

تحت فشار بودم تا این قطعه را سریع یاد بگیرم. مدام ترس از مردود شدنم را سرکوب می‌کردم. یک هفته قبل از رویداد، تصمیم گرفتم با مشکل روبرو شوم و به یاد داشته باشم که این فرصتی برای بهبود تزکیه من است. هنوز به یاد دارم اولین باری که ایستادم تا این بخش را اجرا کنم، تمام بدنم می لرزید. دو سال بعد، وقتی برای دومین بار ایستادم تا این بخش را اجرا کنم، بر ترسم غلبه کرده بودم. به شهرت خود وابسته نبودم بنابراین آرام بودم. با تمرین‌کننده دیگر یک بدن شدم. اجرای ما هماهنگ بود و تاثیر خوبی داشت.

از طریق 4 سال تمرین مداوم، مهارت‌های اساسی اجرای‌ام به شدت بهبود یافت. اکنون، می‌توانم آهنگ‌های دافا را دقیق اجرا کنم و در نهایت می‌توانم به الزامات اساسی دست یابم. همچنین می‌توانم به جای درک دو بعدی که قبلاً داشتم، درک سه بعدی از موسیقی داشته باشم.

بعد از اینکه به طور یک موجودیت واحد بهبود پیدا کردیم، اجرای ما بهبود می‌یابد

جشنواره بین‌المللی گروه موسیقی شهر چیایی یک رویداد بزرگ در تایوان است. هر ساله، بسیاری از گروه‌های موسیقی مشهور بین‌المللی، گروه‌های موسیقی نظامی و ارکسترهای بادی از مدارس مختلف تایوان در آن شرکت می‌کنند. 19دسامبر2020، دهمین سالی بود که گروه ما برای شرکت در رژه دعوت شد. به‌دلیل بیماری همه‌گیر، گروه‌های خارج از کشور نتوانستند به تایوان بیایند. گروه مارش تیان گوئو بخش آخر برنامه هر سال است.

گروه ما یک ساختار رژه متشکل از 8 ستون بود و گام‌های همگام ما تصویر معنوی تمرین‌کنندگان را به نمایش گذاشت. ما در همان خیابان‌ها راهپیمایی کردیم و همان آهنگ‌هایی را که همیشه داشتیم اجرا کردیم، اما امسال اجراهایمان بسیار متفاوت به نظر می‌رسید.

ساختمان‌های دو طرف خیابان‌ها یک جعبه موسیقی را تشکیل می‌دادند. همانطور که در قسمت جلوی صف ایستاده بودم، به موسیقی که از قسمت باس در پشت می‌آمد گوش می‌دادم. موسیقی مملو از نیک‌خواهی و انرژی بود. با توجه به بهبود تکنیک‌های موسیقی اعضای گروه در کل، صداهای ما هماهنگ‌تر بود. ملودی دلپذیر نقطه مقابل را شنیدم، سبک سازهای مختلف که با هم می‌نواختند تا یک ملودی اصلی و همراهی چند لایه را تشکیل دهند و سرعت هماهنگ شده که خاصیت ارتجاعی موسیقی را بهبود می‌بخشید.

تنها پس از آن متوجه شدم که تنظیم آهنگ‌های فالون دافا چند لایه و غنی است. هنوز کاستی‌هایی را می‌شنیدم، اما این بار موسیقی مرا تحت تأثیر قرار داد و اشک در چشمانم حلقه زد. معتقدم که این اتفاق افتاد زیرا موسیقی ما تزکیه ما را در بر می‌گرفت و همچنین فرآیندی بود برای رها کردن دائم خود محوری. همه در حال بهبود هستند و پشت سر هر تمرین کننده، ماجرایی وجود دارد.

در گذشته، در بازخورد تماشاگران ذکر شده بود که ما هماهنگ، بزرگ و شگفت‌انگیز بودیم. این بار مردم اشاره کردند که از وقار و آرامش ما تحت تأثیر قرار گرفتند. یک زوج جوان گفتند که موسیقی ما با گروه‌های دیگر خیلی فرق دارد. آرامشی در آن وجود دارد. عده‌ای گفتند هر سال منتظر اجراهای ما هستند.

این بار هم سرود ملی ایالات متحده آمریکا که مشکل است را اجرا کردیم. برخی از مخاطبان شگفت‌زده شدند. هنگامی که موسیقی به بخش سخت رسید، برخی از افراد حاضر در جمعیت شروع به کف زدن کردند و حتی در حالی که هم‌نوا با موسیقی دست می‌زدند، ملودی را زمزمه می‌کردند. در پایان، بخشی از مصاحبه تلویزیون سلسله تانگ جدید با مخاطبان تأثیر عمیقی بر من گذاشت. ایده اصلی این بود: گروهی متشکل از افراد در سنین مختلف حاضر است زمان خود را صرف تمرین و بهبود در بدن واحد کند. فقط همین نکته به تنهایی بسیار چشمگیر است.

با نگاهی به گذشته در طول این سال‌ها، واقعاً برای گروه پیشرفت چندان آسان نبوده است. در میان کشمکش‌های ناشی از وابستگی‌های بشری، غلبه بر مشکلات یادگیری موسیقی، سختی تحمل «سر و صدایی» که رهبر ارکستر می‌گفت تولید می‌کردیم، مواجهه با شکست‌ها در امتحانات، انتخاب ما برای مواجهه با کاستی‌ها و پیشرفت رو به جلو، و ملزم کردن خود برای رعایت اصول فای حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری - ما برای نجات مردم تلاش می‌کنیم. در این فرآیند، موفق شدیم که منیت خود را رها کنیم و با هم کار کنیم. فکر می‌کنم این نوع موسیقی که با حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری تلفیق می‌شود، نشان‌دهنده خوبی فالون دافا است.

تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وب‌سایت مینگهویی منتشر می‌شوند، توسط وب‌سایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپی‌رایت هستند. چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیر تجاری مشکلی ندارد، اما در این صورت ذکر عنوان و لینک مقاله اصلی الزامی است.