تعطیلات آخر هر هفته، سوار اتوبوس میشوم و دیویدیهای هنرهای نمایشی شنیون را پخش میکنم و حقایق را روشن میکنم. تمرینکنندگان در منطقهی ما از سال ۲۰۱۰ دیویدیهای شنیون را تهیه میکنند، و من هر چند تا که بتوانم را با خودم برمیدارم. وقتی که خانه را ترک میکنم حداقل دو بستهی بزرگ از دیویدیها را با خودم میآورم. تنها چیزی که در ذهنم دارم، نجات موجودات ذیشعور بیشتر است.
فقط در طول هفتهی اول، حدود ۱۰۰۰ دیویدیپخش کردم. تقریبا تمامی مسافران اتوبوس مشتاق بودند که دیویدیها را دریافت کنند و از حزب کمونیست چین (حکچ) بیرون بیایند، بعضی وقتها در یک مرحله ۵۰-۸۰ مسافر... با دیدن اینکه افراد بسیاری حقایق را درمییابند، خیلی تحت تأثیر قرار میگرفتم. متوجه میشدم که هر شخصی که ملاقاتش میکردم، منتظر بود که نجات پیدا کند. اولین نفر در اتوبوس که یک دیویدی به او دادم، راننده بود. اگر در یک منطقهی مسکونی بودم، اول از همه یک دیویدی به نگهبان امنیتی میدادم.
یک بار وقتی داشتم در یک اتوبوس روشنگری حقایق میکردم، متوجه شدم که یک بستهی بزرگ دیویدیهای شنیون را گم کردهام. با خودم فکر کردم: «هیچکس نمیتواند دیویدیهای شنیونِ مرا بردارد، چون آنها برای نجات مردم هستند!» وقتی دوباره به کیف دست زدم، فهمیدم که آنها سر جایشان هستند.
درست همان موقع، برگشتم و دو مأمور پلیس را دیدم که کنارم نشستهاند، و به من خیره شدهاند. پلیس جوانتر یک دیویدی را ربود و گفت: «این متریال و لوازم فالونگونگ است. من همهجا به دنبالت میگشتم، اما حالا درست جلوی من سبز شدهای!» همان موقع، یک مسافر آقا گفت: «لوازم فالون گونگ چه مشکلی دارد؟ چیزی که آنها میگویند حقیقت دارد. من از آن خوشم میآید!» او فوراً به آن سمت رفت و دیویدیرا از دستان افسر قاپید.
چند مسافر دیگر شروع به انتقاد از مأمور جوان کردند. برخی میگفتند: «شما پلیسها به هیچ دردی نمیخورید!» بقیه گفتند: «قبلاً، دزدها توی کوهها قایم میشدند، اما حالا، همهی آنها پلیس شدهاند!» دیگران هنوز میگفتند: «متریال و لوازم فالونگونگ خیلی خوب است!»
بعد از اینکه دیویدیها را پخش کردم، از دو مأمور پلیس پرسیدم: «آیا شما هم میخواهید تماشا کنید؟» پلیس مسنتر گفت: «من باور دارم که یک رابطهی تقدیری است که ما را دور هم جمع کرده، پس، بله، من هم میخواهم آنرا نگاه کنم.» مأمور جوانتر دستش را دراز کرد و یک دیویدیرا از دستم قاپید و به من دستور داد که با او بروم.
من در جواب گفتم: «حتی اگر هم از من نمیخواستید، با شما میآمدم، اما اول از همه باید دیویدیام را پس دهید.» سپس با آنها به کلانتری رفتم. زمانی که وارد شدیم، مأمور جوان از مابقی مأمورین خواست که جمع شوند و دیویدیرا تماشا کنند.
من به آنها گفتم: «سیسیپی بیش از ۸۰ میلیون مردم چینی را در تاریخچهی مختصرش کشته است. وجودش بر مبنای دروغ ساخته شده، و بنابراین شیطانی است. هرگز خیرش به کسی نرسیده است. فالون گونگ بر مبنای اصول راستی، نیکخواهی، بردباری است. چیزی که دیویدی میگوید راست است!»
بعد از تماشای دیویدی، آنرا به من برگرداندند و به من گفتند که چیزی را که آن گفت باور دارند. وقتی از آنها خواستم که از حزب کمونیست چین بیرون بیایند، همگیشان موافقت کردند. بعد به هرکدامشان یک دیویدی شنیون دادم و از آنها خواستم که با تمرینکنندگان دافا رفتار خوبی داشته باشند. همهی آنها نجات یافته بودند! از کلانتری قدم به بیرون گذاشتم، یک تاکسی گرفتم، و کمی بعد، صحیح و سالم به خانه رسیدم!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه روشنگری حقیقت